امروز اما البوم ذهنم را در دست گرفتم و صفحه صفحه خاطرات را نمايش دادم با نگاه پر شوقى كه مى خواست صفحه ديگرى را حك كند تا هميشه ها. اما چقدر دل مشغ
امروز اما البوم ذهنم را در دست گرفتم و صفحه صفحه خاطرات را نمایش دادم با نگاه پر شوقى که مى خواست صفحه دیگرى را حک کند تا همیشه ها.
اما چقدر دل مشغولى ها قدم علم کردنند بین من ،باورم و کرور کرور بهانه ها ،چقدر دیوارها فاصله خریده ام و هى در جستجوى روزنه اى دوباره چنگ زده ام بر ریسمانى که سالهاست در درهاى همیشه بسته ،تشریفاتى دهان پر کن ،حیاط هاى پر از بوق ومبل هاى فاصله دار رشته رشته بریده شده و من با دستان ظریف و شکننده ام با قربانى کردن ناخن هایم هم گره نزدم دوستانم را به مهر ،عزیزانم را به عشق و کودکانم را به کودکى .
خوب نیاموخته ام گلیمى ببافم بى کران با زیرهاى غم و روهاى ارامش تا فرش کنم بر قدم هاى سبزشان ،دلم همرنگى نمى خواهد .
دلم کفش هاى کودکى ام را مى خواهد تا فرار کنم از کوچه هاى پر بوق الان به خلوت زنهاى محل و سبزى هاى حراف انها ، چقدر دلم مى خواد این گوشى را کَر کنم تا دوباره صداى گارچى ها بیدارى نگاهم باشد و زنبیل پر مادر نوید لبخندم و هرگز در را نبندم چه بر درد تو چه بر لبخند او .
چقدر دلم باران مى خواد دوباره ها
مژگان و دل نوشته هایش – مژگان نجف پور
راه های ارتباط با ما:
*_پایگاه اطلاع رسانی شهنی
Www.shehni.ir
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی:telegram.me/shehniir
www.yon.ir/p8lt
اینستاگرام: shehni.ir
👋🏻
نظرات