“در رثای رحمان” – استاد اردشیر ظاهری بیرگانی

صفحه اصلیهنرمندان شهنی

“در رثای رحمان” – استاد اردشیر ظاهری بیرگانی

"در رثای رحمان" "رحمان" ای غریب مهربان بی تو قلب ما شکست آشوب این شهر شلوغ بی تو بی صدا شکست نشسته ام در انزوا ی قبرها و غروب خاک مزار تو سجود

استاد کوروش نجف پور- آیینه خیال
نوید بهادری – احساس
قالیچه بادها – مژگان نجف پور
زمان مطالعه: 2 دقیقه

“در رثای رحمان”
“رحمان” ای غریب مهربان بی تو قلب ما شکست
آشوب این شهر شلوغ بی تو بی صدا شکست
نشسته ام در انزوا ی قبرها و غروب خاک مزار تو
سجود می کنم به پیکرت و قامت قدها شکست
ما مانده ایم و این بهت و داغ سینه سوز
سکوت سرد مزارت با فریاد خدا خدا شکست
هرچه بهار بیاید دگر “عیدی” تولد نمی شود
گلدان عمر پدر بر لب طاقچه ها شکست
تمام سهم ما زِ تو مُشتی عکس و خاطره شد
نگاه خشک چشمان تو در قاب عکس ها شکست
باور نمی کنم مهربان به قلب “رحیم و ارشاد” تاخته ای
سکوت شب قبرستان با “احسان” و هق هق بغض ها شکست
غنچه ی غزل های دیوان “عمو حصین” بی تو پرپر شده است
شعری دگر نمی روید و دست و قلم و قافیه ها شکست
به زندگی غریب بودی و به مرگ هم غریبانه تر شدی
ناله های پُر راز تو در غروب هویزه و نی زار ها شکست
چراغانی حجله عروسی ات را به گور می بریم
سیاهی گورستان به اشک شمع ها و “شعله” ها شکست
روز ها دل خواهر به دیدار تو در برف زمستانی خوش بود
در زمهریر برف ها، چه غریبانه و تنها “شیدا” شکست
برگ برگ دفتر خاطره هامان پاره پاره شد
پِرک بلوط ها فروریخت و دل “شکوفه” ها شکست
صدا می زند پدر به آه و اشک “رحمان” من برگرد
بال و پر قناری مغموم تو هم در حصار قفس ها شکست
آغوش گرم مادر با شیشه ی قاب عکس تو سرد می شود
دل زمین و زمان لرزید با مویه و با جیغ ها شکست
“تاراز و کینو” در انتظار گامهایت غصه می خورند
مهمان همیشگی سرزمینم، بی تو دل دشتها شکست
برگرد عزیز دل و برای پدر بزرگ کتابها را ورق بزن
بخوان حکایت حماسه ی پیرطوس که دل شاهنامه ها شکست
قد رشیدت “رحمان” بر دوش ها کشیده می شود و فریاد “گو گو” به آسمان
با سکوت همیشگی ات، بزم خانه ها و دل “دایی ها” شکست
بیا مهمان همیشگی بحث و بپرس زِ من سوالات مبهم تاریخمان
واگویه می کنم بر مزار تو، جواب هایم که با بغض ها شکست
تو رفتی و اندوه هزار و چهارصد ساله ی تاریخ مان در قلبت ماند
فریاد غیرت و اصالت تبارت در دشت خوزها شکست
آخرین سوار ایلمان رفت و در غبار خاطره ها گم شد
ایستاده ام میان قبر تو و جالینوس و دلم بی هوا شکست
باور نمی کنم “رحمان” در رثای تو مرثیه ی عزا سر می دهم
فریاد هایم در گلو مُرد و “اردشیر” غریب و تنها شکست

داغدار عزیزان از دست رفته… اردشیر ظاهری بیرگانی
زمهریر دی ماه 1395 .. تهران

راه های ارتباط با ما:

*_پایگاه اطلاع رسانی شهنی
Www.shehni.ir
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی* شهنی: 
Telegram.me/shehniir
www.yon.ir/shehniir
*گروه مردمان شهنی در تلگرام:
yon.ir/mardomans
*اینستاگرام پایگاه اطلاع رسانی شهنی:

shehni.ir

 

نظرات

وردپرس: 0
دیسکاس: 0