پارسه ; پایتخت هخامنشیان

صفحه اصلیفرهنگی ، هنری

پارسه ; پایتخت هخامنشیان

معمولاً شهرهایی که به پایتختی برگزیده می‌شوند و یا در دوره‌ای خاص از دیدگاه حکومت و مردم، ارزشمند جلوه می‌کنند، پیشینه‌ای در گذشته‌های دور و یا نزدیک

سریا داوددی: در تحریر دانشنامه بختیاری وامدار معنوی فرهنگ مردم هستم
سعدی شیرازی
مراسم سالگرد درگذشت مرحومه ( زنده یاد بی بی زنان ارزانی بیرگانی همسر مرحوم شکرخدا ارزانی )
زمان مطالعه: 9 دقیقه

معمولاً شهرهایی که به پایتختی برگزیده می‌شوند و یا در دوره‌ای خاص از دیدگاه حکومت و مردم، ارزشمند جلوه می‌کنند، پیشینه‌ای در گذشته‌های دور و یا نزدیک دارند.

جلگه‌ی مرودشت[۱] از روزگاران کهن مهد تمدن‌ و فرهنگ‌ در ایران بوده است. در حاشیه‌ی شرقی مرودشت، کوهی وجود دارد که امروز آن را «کوه رحمت» می‌خوانند؛ این نام ظاهراً ترجمه‌ی «کوه مهر» یا «کوه میثرا»ست.[۲] خود این نام نشان‌دهنده‌ی دیرینگی و کهن‌بودن منطقه است که البته دلالت بر جنبه‌ی ایزدی و تقدس آن در نزد ایرانیان باستان نیز دارد. افزون بر این، شواهد باستان‌شناسانه نشان می‌دهد که دشت مرودشت از دیرباز به لحاظ موقعیت ممتاز جغرافیایی و آب و هوای معتدل و وجود آب فراوان و خاک مناسب محل توجه مردم مختلف بوده است. به طوری که در این منطقه از ایران شاهد حضور تپه‌های پیش از تاریخی بسیاری هستیم که یکی از مهم‌ترین آن‌ها به نام «تل باکون» در دو کیلومتری جنوب پارسه(تخت جمشید) واقع است و کهن‌ترین لایه‌های مسکونی آن به شش‌هزار سال پیش می‌رسد و در نقش‌ رستم در شش کیلومتری شمال تخت‌جمشید سنگ‌نگاره‌هایی از سه‌هزار سال پیش، یعنی از دوران ایلامی جدید شناخته شده است. (مرادی‌غیاث‌آبادی، ۱۳۸۱: ۹). همه‌ی این‌ها گواهی‌دهنده‌ی این نکته است که این محدوده‌ی جغرافیایی از پیش از هخامنشیان، در نزد مردم پرارج و ارزشمند بوده است. داریوش یکم (بزرگ) هم باتوجه به شایستگی‌های این منطقه در سال‌های حدود ۵۱۸ پ.م، صخره‌‌‌ی بزرگی را در حدود شمال غرب کوه مهر (=کوه رحمت) برگزید تا یکی از مهندسی‌ترین بناهای دنیای باستان را به عنوان ارگ شهر پارسه بنیان نهد. اگرچه بنیاد تخت جمشید به داریوش یکم منتسب است، اما شواهد حاکی از آن‌ است که پیش از آن‌که داریوش دست به احداث ابنیه‌ای بزند، هخامنشیان در منطقه حضور داشته‌اند. (کیانی، ۱۳۷۴: ۱۷۶) البته باید توجه داشت که پس از توجه داریوش به این‌جا بود که شهر پارسه به عنوان یکی از پایتخت‌های شاهنشاهی پارس‌ها مطرح شد. شهر «پارسه»‌ در سمت غرب و جنوب غربی و شمال غربی صفه واقع بوده است که چون خانه‌های ساکنان شهر از خشت خام بنا شده بود، خیلی زود از میان رفته است و به جز موارد معدود، نشانه‌های آن بسیار اندک هستند.

در جبهه جنوبی صفه[۳]، در شرق پلکان اصلی، چهار کتیبه از داریوش بزرگ بر سنگی به درازای ۲۰/۷ متر و بلندی دو متر حک شده است که دو تای سمت چپ به پارسی باستان، سومی به ایلامی و شرقی‌ترین به بابلی است. در کتیبه نخست، داریوش پس از ستایش خدا، دعا می‌کند که اهورامزدا «این کشور پارس را که زیبا، خوب‌اَسپ و نیک‌مردم است» از «سپاه = (دشمن و از سال بد) قحطی و از دیو دروغ بپایاد.» در کتیبه دوم به جانشینان خود اندرز می‌دهد: «این قوم پارسی را بپای. اگر قوم پارسی پاییده شوند، اهورا برکت جاودانی بر این مردم ارزانی خواهد داشت.» در نوشته‌ی ایلامی داریوش از ساختن ارگ پارسه سخن می‌گوید و تصریح دارد: «بر بالای اینجا این دژ (بنا) ساخته آمد. پیش از آن در اینجا دژی ساخته نشده بود؛ به خواست اهورامزدا آن‌را برآوردم و آن را ایمن و زیبا و کافی ساختم.» (شهبازی، ۱۳۸۰: ۷۰۱ و ۷۰۲)

نام‌های پارسه

بعضی گمان کرده‌اند در برخی نوشته‌های یونانی از پارسه به صورت پارسیان و یا شهر پارسیان نام رفته است، اما این گمان مبنای استواری ندارد. در زبان یونانی، پرسه ‌پلیس یا صورت شاعرانه‌ی آن پِرسِپْ‌تولیس لقبی است برای آتِنِه، الهه‌ی خرد و صنعت و جنگ که «ویران‌کننده‌ی شهر‌ها» معنی می‌دهد. (لیدل و اسکات، ۱۹۶۸) این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده‌ی پنجم پ.م در چکامه‌ی مربوط به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد شهر پارسیان به کار برده است. این ترجمه‌ی نادرستِ عمدی، به صورت ساده‌ترش، یعنی پرسه‌ پلیس در کتب غربی رایج گشته و از آن‌جا به مردم امروزی رسیده است. (اُمستد، ۱۹۴۸: ۱۷۳) کتزیاس، پزشک یونانی که سال‌ها در دربار اردشیر دوم به‌سر می‌برد در کتاب پرسیکا (۲۸، ۴۴-۴۵) به تشییع جنازه‌ی شاه هخامنشی در پرسه (persa) اشاره کرده که احتمالاً منظور از پرسه، تخت جمشید بوده است. (فرای، ۱۹۸۴: ۱۲۵) تخت جمشید نزد خود ایرانیان در زمان هخامنشیان به «پارسه» نامدار و نامور بود، به گونه‌ای که خشایارشا در سنگ‌نبشته‌ی خود بر دروازه‌ی ملت‌ها، از آن چنین یاد می‌کند:

سطر ۱۱ تا ۱۷: «خشایارشا می‌گوید: من به خواست اهورامزدا این دروازه‌ی همه‌ی کشورها (دروازه‌ی ملل) را ساختم. بسیاری چیزهای زیبای دیگری که در این پرسپولیس (پارسه) ساخته شد، من و پدرم انجام دادیم. هرچه را که ساخته شده و زیبا به‌نظر می‌رسد، همه را به خواست اهورامزدا کردیم.»[۴]

در دوره‌ی ساسانیان آن‌ را «صدستون» می‌خواندند که البته مقصود از این نام، تنها کاخ صدستون نبوده است، بلکه همه‌ی بناهای روی صفه را بدان نام می‌شناخته‌اند. در دوره‌های بعد در خاطره‌ی مردم فارس، صدستون به «چهل‌ستون» و «چهل‌مُنار» تبدیل شد. جزفا باربارو در سال ۱۴۷۴ میلادی، نخستین کسی است که آن ‌را چهل‌منار خوانده است.(شهبازی، ۱۳۷۹: ۲۱ و ۲۲)  اما پس از برافتادن هخامنشیان، خاطره‌‌ی آن‌ها با یاد پادشاهان افسانه‌ای پیشدادی و نیمه‌تاریخیِ کیانی درهم آمیخت و بنای شکوهمند پارسه را کار جمشید دانستند. مهرداد بهار با استناد به بندهش، کهن‌ترین دانش‌نامه‌ی ایرانی، باور دارد که پیوند این بنای باشکوه به جمشید دست‌کم به دوره‌ی ساسانیان بازمی‌گردد. در بندهش ایرانی می‌خوانیم: “ور جمکرد میان پارس به سرواگ است. ایدون گوید که جمکرد پایین کوه چمگان است.” (بهار، ۱۳۶۹: ۱۲۸) ایشان «جمکرد» را برابر پارسه و «سرواگ» را مرودشت امروزی یا بخشی از آن و کوه چمگان را همان کوه رحمت دانسته است.[۵] (بهار، ۱۳۷۲: ۲۱)

پارسه، کانون سیاسی و اداری هخامنشیان

شاهنشاهی هخامنشی در طول حیات خود شش پایتخت داشته است (کیانی، ۱۳۷۴: ۱۵۱): ۱- اَنشان[۶] ۲- هگمتانه ۳- بابل ۴- شوش ۵- پاسارگاد ۶- و تخت جمشید

حدود ۳۰ هزار لوح گلی که هرکدام تقریباً به اندازه‌ی یک کف دست هستند، در دهه‌ی ۱۳۱۰ خورشیدی در نتیجه کاوش‌های کاخ‌های خزانه و صدستون کشف شدند. این‌ها نبشته‌هایی بودند که از ۲۵۰۰ سال پیش و از زمان داریوش بزرگ و بدون هیچ تغییری فرادست می‌آمد. در نتیجه هیچ مورخی به هنگام استفاده از این منابع هرگز نگران نیست که بنا به ملاحظات سیاسی در منبعی تقلب شده باشد، ازیرا که در کنار سنگ‌نبشته‌ها، لوح‌های موجود تنها سندهای هم‌عصر، نامخدوش و بی‌چون‌وچرای تاریخ هخامنشیان‌اند. جالب است دانسته شود که آتش‌سوزی، با وجود آن‌که باعث سوختن و از میان‌رفتن همه چیز شده، اما موجب شده بود تا این گل‌های خام در آن حرارت داغ پخته شوند و تا به امروز از بین نروند. لوح‌های موجود، مربوط به سرزمین اصلی هخامنشیان یعنی پارس یا فارس امروز و سرزمین پرآب و جلگه‌ای ایلام در دامنه‌ی فارس مرتفع است. (کُخ، ۱۳۸۷: ۹ و ۱۰) تا پیش از بازخوانی لوح‌های گلی تخت جمشید، برداشت بیش‌تر دانشمندان، با تکیه بر نگاره‌های پلکان‌های تالار آپادانا و مجلس هیئت‌های نمایندگی که هرکدام هدیه‌هایی از سرزمین خود به همراه دارند، این بود که از تخت جمشید تنها برای برگزاری جشن‌ها به‌ویژه جشن نوروز استفاده می‌شده است. امروز می‌توان به‌آسانی این برداشت را مردود دانست. در هیچ‌جای تخت جمشید و نوشته‌های شاهان هخامنشی اشاره‌ای به نوروز نشده است، اما طبیعی خواهد بود که چنین تصور کنیم که این پیشکش‌ها در زمانی معین و هم‌زمان تقدیم می‌شده‌اند و این زمان معین، در صورت برگزاری نوروز از سوی شاهان هخامنشی، می‌توانسته است نوروز بوده باشد. این گمان، با این برداشت که کاخ‌های تنومند و گوناگون تخت جمشید تنها برای برگزاری جشن‌های نوروز ساخته شده‌اند، تفاوتی اساسی دارد. لوح‌های گران‌بهای گلی تخت جمشید امروزه ثابت کرده‌اند که همدان، شوش و پارسه (تخت جمشید) پایتخت‌های داریوش بوده‌اند. همدان و شوش میراثی بود از مادها و ایلامیان، و تخت جمشید را خود داریوش بر کرسی نشاند. (رجبی، ۱۳۸۷: ۳۰۶) استرابو نقل می‌کند که «شاهان هخامنشی تابستان را همدان خوش آب و هوا می‌گذراندند و زمستان را در شوش خوش آب و گرما و بهار را در تخت جمشید.» (استرابو، ۱۵، ۱/۱۶) با این همه امروز به یقین می‌دانیم که در زمان داریوش پایتخت و دیوان‌خانه‌ی اصلی هخامنشیان، تخت جمشید بوده و سررشته‌ی تمام امور در تخت جمشید به هم می‌پیوسته است (کخ، ۱۳۸۷: ۳۵) و از همدان و شوش به صورت ییلاق و قشلاق استفاده می‌شده است.

«پارسه» جایگاهی بود که فرستادگان ملت‌های مختلف برای سگالش و اتخاذ تصمیم و وحدت رویه در باره مسائل و مصالح عمومی گرد می‌آمدند و نقوش ۲۳ هیئت نمایندگی ملل که بر جبهه‌ی شرقی کاخ آپادانا موجود است، نمادی از حضور آنان است. این حضور همگانی را همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد خشیارشا در سنگ‌نبشته خود تأکید و تأیید می‌کند. آن‌جا که در نبشته‌اش به سه زبان از دروازه ورودی تخت‌جمشید به نام «دروازه ملت‌ها» نام می‌برد و نشان می‌دهد که مردم از تیره‌های گوناگون به پارسه وارد می‌شده‌اند.

نشانه‌ها حاکی از آن است که کاخ ویژه‌ی داریوش معروف به «تَچَر»، دفتر کار داریوش بزرگ بوده است. واژه‌ی «تَچَر» که در سنگ‌نبشته‌ی داریوش برای نامیدن این کاخ‌ از آن یاد شده است به‌اشتباه «کاخ زمستانی»[۷] و «تالار آینه»[۸] تأویل شده است. بر پایه پژوهش‌های جدیدی که توسط یکی از پژوهشگران صورت پذیرفته است، به معنای «جایگاه گزیدن راه» یا به عبارتی «تالار شورا» می‌باشد. (برز آبادی فراهانی، ۱۳۷۶) پرفسور کخ درباره‌ی این قسمت از کاخ می‌نویسد: «با بررسی همه‌ی نگاره‌های درگاه‌های کاخ داریوش (تچر) در می‌یابیم که مخاطب همه‌ی این درگاه‌ها و هم‌چنین سنگ‌نبشته‌ها همیشه وارد شوندگان به کاخ و حاضران در تالار اصلی بوده‌اند. این طرح زمانی ارزش دارد، که این کاخ واقعاً برای دیدارکنندگان ساخته شده باشد. از این رو بر خلاف تصور رایج، این کاخ به‌زحمت کاخ مسکونی، بل دفتر کار داریوش و مرکز اداره‌ی امور مملکتی بوده است…» (کخ، ۱۳۸۷: ۱۵۶) لئوترمپلمن هم باور دارد که بناهای تخت جمشید کارکرد دیوانی و اداری داشته‌اند و مجموعه‌ای را که به حرم‌سرا مرسوم است، محل اقامت صاحب‌منصبان دیوانی بوده است. (کیانی، ۱۳۷۴: ۱۷۷)

پارسه، کانون اقتصادی و اجتماعی هخامنشیان

اسناد اقتصادی تخت جمشید انگاره و تصویر سودمندی را از این حوزه به دست می‌دهند. این حوزه بیش از یکصد شهرک و ماندگاه را در پارس و ایلام در بر می‌گرفته و به شش ناحیه تقسیم می‌شده‌است. (داندامایف، ۱۹۹۸: ۱۰۱-۱۰۴) که همگی حکایت از رونق اقتصادی و اجتماعی در شهر پارسه دارد. شواهد موجود به وجود راه‌ها و جاده‌های گسترده و پایوران و پیک‌هایی که از طریق این مسیرها از شهرهای آسیای مرکزی و شرقی به شوش و پارسه و برعکس سفر می‌کرده‌اند به‌وضوح اشاره دارند. (هالوک، ۱۹۶۹: ۳۶۵-۴۰۵) شایان گفتن است که بر خلاف تصور عموم، جاده‌ی شاهی که راه اداری شاهنشاهی بوده، از شوش آغاز نمی‌شده، بلکه ابتدای آن در پارسه بوده و در واقع این کانون هخامنشی را به سارد در غرب آسیای صغیر مرتبط می‌کرده است. (کیانی، ۱۳۷۴: ۱۷۸)

اسناد موجود در سال‌ها و ماه‌های مختلف نشانگر آمدوشد و رفت‌وآمدهای اقتصادی مردمی پویا[۹] از راه‌های سنگ‌فرش‌شده‌ی شوش به تخت جمشید و به‌عکس و یا دیگر راه‌هاست. راه‌ها و جاده‌هایی که در کاوش‌های باستان‌شناختی از دل خاک بیرون آمده‌اند، هخامنشیان را به‌عنوان منسجم‌ترین ومستحکم‌ترین و عالی‌ترین شکل حکومت در دنیای باستان می‌شناسند که شاهراه‌های بزرگ و طولانی از شمال به جنوب و ازشرق به غرب با پل‌ها و چاپارخانه‌ها احداث کردند. (دانشوران غربی، ۱۳۵۴: ۳۰) از ویژگی‌های زیستگاه هخامنشیان وجود باغ‌ها و پردیس و پارک‌های فراوان بوده است که به کَرات مورخان یونانی بدان اشاره کرده‌اند. اکنون در لوح‌های دیوانی تخت جمشید، به فراوانی به نشانه‌هایی از این باغ‌ها بر می‌خوریم. یکی از این باغ‌ها نام بسیار وعده‌دهنده‌ی «همه خوش‌بختی» را داشته است. (کخ، ۱۳۸۷: ۳۱۲) و همان‌گونه که یونانیان از تخت جمشید گزارش داده بودند و امروز الواح گلین تایید کرده‌اند، بخش عمده‌ای از مالیات‌ها در خزانه‌ی سلطنتی پارسه نگهداری می‌شد. (داندامایف، ۱۹۹۸: ۱۰۱-۱۰۴)

باری، با وجود توجه به همدان، شوش، پاسارگاد و به‌ندرت بابل، پارسه یا چنان‌که یک نبشته‌ی مصری می‌گوید: «شهری که داریوش بیش از همه جا دوست می‌داشت»، (هینتس، ۱۳۸۸:  ۱۸۴) پایتخت اصلی و مرکز اسناد و گنجینه‌های دولتی بوده و همه‌ی راه‌ها به آن‌جا منتهی می‌شده است. یقیناً که تنها یک دیوان اداری منظم و کارآمد می‌توانسته است بر کار دشوار مدیریت گستره‌ی عظیم شاهنشاهی هخامنشی فائق آید. دستاورد ایرانیان در آن زمان، ایجاد ساختار اداری‌ِ منظمی بود که تا به امروز هم‌چنان دوام آورده است. چنان‌که پرفسور کُخ در این باره می‌نویسد: «دیوان‌سالاری امروز ما غربی‌ها متأثر و نشأت گرفته از نظام دیوانی هخامنشی است.» (کخ، ۱۳۸۷: ۳۴۷)

پانویسها

[۱] در اصل مَرْغ‌ْدشت بوده است یعنی دشت خرم، و با واژه‌ی مَرْغاب که امروز مُرغاب می‌خوانند مربوط بوده است. (شهبازی، ۱۳۷۹: ۲۲)

[۲] در شیرازنامه ابن ابی‌الخیر زرکوب، که ۷۰۰ سال پیش نوشته شده‌است، سه بار از یک شیخ بزرگ به نام شیخ مبارک کُمَهری نام رفته است، اما همین فرد در متون دیگر شیخ مبارک کُمِینی خوانده شده‌است و فرصت‌الدوله به‌حق دریافته است که کُمِین تحریف کُمِهْرْ و کوه مهر بوده، زیرا قبر شیخ مزبور در ناحیه کمین، هفده فرسنگی شمال شرقی شیراز، هنوز موجود است. (شهبازی: ۱۳۷۹: ۲۳)

[۳] در کتیبه‌ها به خود صفه «دژ» ( dida پارسی باستان، birta ایلامی) اطلاق شده است. (کیانی، ۱۳۷۴: ۱۷۳)

[۴] برای مطالعه‌ی متن این سنگ‌نبشته به زبان انگلیسی بنگرید به تارنمای لیویاز به نشانی موجود در منابع.

[۵] برای آگاهی بیش‌تر درباره‌ی نام‌های این محل بنگرید به: (شهبازی، ۱۹۷۷)

[۶] ویرانه‌های شهر باستانی انشان، در نزدیکی تخت جمشید، در تل مالیان دشت بیضای فارس شناسایی شده است. بنگرید به: (هانزمن، ۱۹۸۵)

[۷] واژه‌ی تچر در زبان فارسی مانده و به صورت «تَجَر» و یا «طَزَر» در آمده است و آن‌ را خانه‌ی زمستانی معنی کرده‌اند، ولی هیچ دلیلی که برساند این بنا سرای زمستانی داریوش بوده است در دست نداریم. (شهبازی: ۱۳۷۹: ۱۰۷)

[۸] برخی بر این باورند که چون سنگ‌های این بخش از کاخ صیقلی و شفاف بوده‌است، به گونه‌ای که تصویر در آن منعکس می‌شده، این‌جا تالار آینه بوده است که البته مبنای درست و استواری ندارد. (سامی، ۱۳۴۸: ۳۸)

[۹] اسناد موجود نشان می‌دهد که درکنار مردم پارسی و ایلامی و بابلی و مصری، حتی از سرزمین‌های آسیای مرکزی و شرقی هم در سازمان شاهنشاهی پارس فعالیت اقتصادی-بازرگانی داشته‌اند. (هالوک، ۱۹۶۹: ۵۴۴)

منابع و ماخذ

برز آبادی فراهانی، نصراله. (۱۳۷۶) نظریه نوین پیرامون معانی حروف الفبای فارسی. تهران.

بهار، مهرداد. (۱۳۶۹). بندهش. تهران: توس.

بهار، مهرداد. (۱۳۷۲). تخت جمشید. (با همکاری نصراله کسراییان). تهران: آگاه.

دانشوران غربی. (۱۳۵۴). پژوهشهای هخامنشی. (به کوشش علیرضا شاپور شهبازی). تهران: موسسه تحقیقات هخامنشی.

رجبی، پرویز. (۱۳۸۷). هزاره‌‌های گمشده. جلد دوم. تهران: توس.

سامی، علی. (۱۳۴۸). پارسه (تخت جمشید). چاپخانه موسوی شیراز.

شاپور شهبازی، علیرضا. (۱۳۷۹). راهنمای جامع تخت جمشید. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

شاپور شهبازی، علیرضا. (۱۳۸۰). تخت جمشید. در، دانشنامه جهان اسلام، جلد ششم. تهران: بنیاد دایره‌المعارف اسلامی.

کخ، هایدماری. (۱۳۸۷). از زبان داریوش. (ترجمه پرویز رجبی). تهران: کارنگ.

کیانی، محمدیوسف. (۱۳۷۴). پایتخت‌‌های ایران. تهران: سازمان میراث فرهنگی.

مرادی‌غیاث‌آبادی، رضا. (۱۳۸۱). تخت جمشید بنای میهنی ایرانیان و انجمن همپُرسگی ملی. شیراز: نوید شیراز.

هینتس، والتر. (۱۳۸۸). داریوش و ایرانیان. (ترجمه‌ی پرویز رجبی). تهران: ماهی.

Achaemenid Royal Inscriptions {Xpa}: http://www.livius.org/aa-ac/achaemenians/XPa.html

Dandamayev, Muhammad. (1998). Economy III. Encyclopedia Iranica. vol 8. pp 101-104.

Frye, Richard. (1984). The History of ancient Iran. Munich: C.H. Beck.

Hallock, Richard. (1969). Persepolis Fortification Tablets. Chicago: The University of Chicago Press.

Hansman, John. (1985). “Anshan in the Median and Achaemenian Periods.” (Cambridge History of Iran). Vol 2. Cambridge: Cambridge University Press.

Liddell, H.G. Scott, R. (1968). A Greek-English Lexicon. Oxford: Oxford University Press.

Olmstead, A.T. (1948). History of the Persian Empire. Chicago: The University of Chicago Press.

Shahbazi, Sh. (1977). From Parsa to Taxt-e Jamshid. Archaologisch Mitteleeungen aus Iran.

محمدحسن جمشیدپور

نظرات

وردپرس: 0
دیسکاس: 0