این قطعه را لابلای نوشته های پنج سال پیشم به تاریخ یک ماه پس از مرگ مادرم یافتم. عکس: مادرم در کنار برادرم ایرج « برای مادرم» اگر مي دانستم آ
این قطعه را لابلای نوشته های پنج سال پیشم به تاریخ یک ماه پس از مرگ مادرم یافتم.
عکس: مادرم در کنار برادرم ایرج
« برای مادرم»
اگر می دانستم آخرین شبی است که تو را می بینم
محکم تر در آغوشت می گرفتم
و از خدا می خواستم تو را برایم نگه دارد.
اگر می دانستم آخرین باری است که تو را می بینم
به چشمان مهربانت می نگریستم
و با صدای بلند می گفتم: “دوستت دارم”
و فرض نمی کردم خودت این را میدانی.
اگر می دانستم پس از رفتنت حسرت بوسه بر دست هایت کابوس شب هایم خواهد بود
روزی صد بار دست های چروکیده ات را غرق بوسه می کردم.
مادر، کاش تو می گفتی که می روی
و مرا با این همه حسرت بر جای نمی گذاشتی
وکاش من، بودنت را همیشگی فرض نکرده بودم!
آذر عالی پور
هفدهم آذرماه 1387
نظرات