با بهار بهار گفتن بهاران بهار نمي شود دلهاي پر كينه و دست هاي الوده خنديدن از ته دلمان ديگر نمي شود صفا و صميميت را با ديوارهاي كاهگلي فروخته ايم
زمان مطالعه: < 1 دقیقه
با بهار بهار گفتن بهاران بهار نمی شود
دلهای پر کینه و دست های الوده
خندیدن از ته دلمان دیگر نمی شود
صفا و صمیمیت را با دیوارهای کاهگلی فروخته ایم
کاخ داشتن و لوکس بودن شادی نمی شود
با ریا کردن در دوست داشتن
گریه می کاریم بر شالیزار خنده ها
ای دریغا !
دوستی های دوران کودکیمان دیگر نمی شود
کویر مانده ایم در باغ بی بهار
باغبان را از باغ رانده ایم
گلستان را برج ها ساخته ایم
شادی خریده ایم و غم فروخته اند
نوروز کشان هزاره ئ سوم !
کوروش نجف پور
٩٣/١/٣
نظرات