گوش كنيد ستاره هامن امشب دلتنگمخواب را جا گذاشته امدر پستوي چشمان كم رنگ باغ پاييزابرهاي سياه را از شانه هايم برداريد احساسم امشب طوفانيست حال مار گ
گوش کنید ستاره ها
من امشب دلتنگم
خواب را جا گذاشته ام
در پستوی چشمان کم رنگ باغ پاییز
ابرهای سیاه را از شانه هایم بردارید
احساسم امشب طوفانیست
حال مار گزیده ها را دارم
به من بگویید ای شاهدان شب
در کدام کوچه باغ این شهر بود
که عاشق شدم
در خلوت کدام شب ظلمانی
باد بی حیا رویاهایم را ربود
دیروز در دعوت به ضیافتی
در باغ آهسته قدم زدم
چشمانش دیگر نمی درخشید
سرد ترین امکان استقبال دوست
صفا در پشت برگهای رنگارنگ غرور پنهان بود
انگشتان دوست داشتنیش را
سرما زده بود
می لرزید!
طبق عادت علاقه
به آرامی کتم را تنش کردم
یاد سر سبزی باغ پریشانش می کرد
خیره به دور دستها موسیقی را زیاد می کرد
بوی تلخی خزان می آمد
بوی پر پر شدن شعر
وفا داریم را دوست دارم
مدت های مدید را
باز گشته بود
در جستجوی سرنوشت احساسی که
در باغ جا گذاشته بود
اما !
فقط سایه بود
خزان بود
برهنگی زود رس پاییزی
به باغ حکم می راند
غوغای کلاغ ها
از آنسوی باغ به گوش می رسید
کاش
قلم پایم می شکست و
هرگز نمی دیدمش
کاش
نمی بوسیدمش
وقتی که باغ
بوسه هایش را پس انداز بهار می مرد !
نظرات