رومن گیرشمن (Roman Ghirshman) باستان شناس فرانسوی در سال ۱۸۹۵ در خارکف اکراین در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. اولین کار تجربی او در باستان شناسی زمان
رومن گیرشمن (Roman Ghirshman) باستان شناس فرانسوی در سال ۱۸۹۵ در خارکف اکراین در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. اولین کار تجربی او در باستان شناسی زمانی بود که همراه با یک هیئت باستانشناسی فرانسوی در سال 1930 به تلو واقع در کشور عراق رفت .وی بیشتر به آثار باستانی ایران علاقمند بود و در سالهای بعد در راس هیئت حفاری به ایران آمد و به حفاریهایی در تپه گیان نهاوند، زرامین سفلی، لرستان، اسد آباد، تپه سیلک، بگرام، بیشاپور و شوش پرداخت و برای باستان شناسی ایران زحمات بسیاری کشید.
زندگی نامه
رومن گیرشمن/ ویکیپدیا
رومن گیرشمن/ دگر
رومن گیرشمن و چهل سال فعالیت در ایران/ وبلاگ جزیره
رومن گیرشمن کیست؟/اورداد
مسیو گیرشمن؛ پدرخوانده باستان شناسی ایران/ ایرانشهر
اقدامات گیرشمن
کاوشهای 35 ساله گیرشمن/ تبیان
کاوشهای رومن گیرشمن در جزیره خارک/ جزیره
سرنوشت گچ بری های کشف شده در جزیره خارک بوسیله گیرشمن/ وبلاگ جزیره
رومن گیرشمن، باستانشناسی که شوش را زنده کرد/ خبرگزاری میراث فرهنگی
رومن گیرشمن و دارابگرد/ دارابنیوز
آثار گیرشمن
گیرشمن/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
درباره آثار گیرشمن
ایران از آغاز تا اسلام/ ایران آمریکا
هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی/ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
ایران از آغاز تا اسلام/ آرمان شهر دانش و فرهنگ
درباره گیرشمن
گزارشی از نقد کتاب من هم باستانشناس شدم!/ تاریخ شفاهی ایران
رومن گیرشمن کار گزار استعمار و صهیونیست/ وبلاگ گذشته و آینده
گیرشمن و کوروش
دیدگاهها درباره کوروش بزرگ/ ویکیپدیا
زندگی نامه
رومن گیرشمن/ ویکیپدیا
رومن گیرشمن (۱۸۹۵-۱۹۷۹) (به فرانسوی: Roman Ghirshman) باستانشناس فرانسوی بود.
وی در خارکف اکراین در خانواده ای یهودی [۱]به دنیا آمد. به سال ۱۹۱۷ به پاریس نقل مکان کرد تا باستانشناسی و زبانهای باستانی را فراگیرد، تحصیلاتش را در دانشگاه سوربن، مدرسه تحصیلات عالیه و مدرسه عالیه لووربه پایان رسانید. اولین کار تجربی او زمانی بود که همراه با یک هیئت باستانشناسی فرانسوی به تلو واقع در کشور عراق رفت (۱۹۳۰).وی بیشتر به آثار باستانی ایران علاقمند بود، در سالهای بعد، در راس هیئتی همراه با همسرش، تانیا گیرشمن به ایران آمد و به حفاریهایی در تپه گیان نهاوند، زرامین سفلی، لرستان، اسد آباد، تپه سیلک، بگرام، بیشاپور و شوش پرداخت.
وی در ۱۹۴۹ سفری به کوههای سختگذر بختیاری کرد و برای نخستین بار در ایران موفق به کشف غاری که مسکن انسانهای عصر نوسنگی بود گردید.
مطالعات وی در چغازنبیل در ۴ جلد چاپ گردیده، و هم چنین وی گروه کاوش در جزیره خارک، ایوان کرخه، و آثار پارتها در مسجد سلیمان خوزستان را سرپرستی کرد.
نوشتهها
گیرشمن آثار زیادی در زمینه باستانشناسی، تاریخ، کتیبهها و سکههای ایرانی و افغانستان از خود به یادگار گذاشت و بارها از طرف انجمنهای مختلف از او به خاطر خدمت به فرهنگها تجلیل به عمل آمد. با ۳۰۰ یادداشت و ۲۰ کتاب منتشر شده، گیرشمن پربارترین و مورد توجهترین کارشناس درباره ایران باستان بود. برخی از تحقیقات وی درباره شوش هنوز منتشر نشده، اما راهنمای باستانشناسان دیگر مانند هنری گش (Henri Gashe) در مطالعات باستانشناسی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایران بودهاست.
از مهمترین آثارش کتاب “ایران از آغاز تا اسلام” است که در ایران توسط دکتر محمد معین در سال ۱۳۳۵ هجری خورشیدی ترجمه شد.
لینک مطلب: رومن_گیرشمن/http://fa.wikipedia.org/wiki
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
رومن گیرشمن/ دگر
رومن گیرشمن (۱۸۹۵-۱۹۷۹) باستان شناس مشهور فرانسوی بودهاست.
وی در خارکف (Kharkov) اکراین به دنیا آمد. به سال ۱۹۱۷ به پاریس نقل مکان کرد تا باستانشناسی و زبانهای باستانی را فراگیرد. تحصیلاتش را در دانشگاه سوربن، مدرسه تحصیلات عالیه و مدرسه عالیه لووربه پایان رسانید. اولین کار تجربی او زمانی بود که همراه با یک هیئت باستانشناسی فرانسوی به تلو واقع در کشور عراق رفت (۱۹۳۰).وی بیشتر به آثار باستانی ایران علاقمند بود، در سالهای بعد، در راس هیئی به ایران آمد و به حفاریهایی در تپه گیان، لرستان، اسد اباد، تپه سیلک، بگرام در افغانستان، بیشاپور در فارس (شهری که ساسانیان در قرن سوم میلادی بنیانگزاری کرده بودند)، و شوش پرداخت.
وی در ۱۹۴۹ سفری به کوههای صعب العبور بختیاری کرد و برای اولین بار در ایران موفق به کشف غاری که مسکن انسانهای عصر نو سنگی بود گردید.
مطالعات وی در چغازنبیل در ۴ جلد چاپ گردیده، و هم چنین وی گروه کاوش در جزیره خارک، ایوان کرخه، و آثار پارتها در مسجد سلیمان در نزدیکی ایذه در خوزستان را سرپرستی کرد.
نوشتهها و آثار
گیرشمن اثار زیادی در زمینه باستانشناسی، تاریخ، کتیبهها و سکههای ایرانی و افغانستان از خود به یادگار گذاشت و بارها از طرف انجمنهای مختلف از او به خاطر خدمت به فرهنگها تجلیل به عمل امد. با ۳۰۰ یادداشت و ۲۰ کتاب منتشر شده، گیرشمن پربارترین و مورد توجهترین کارشناس درباره ایران باستان بود. برخی از تحقیقات وی درباره شوش هنوز منتشر نشده، اما راهنمای باستانشناسان دیگر مانند هنری گش (Henri Gashe) در مطالعات باستانشناسی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایران بودهاست.
حفریات تپۀ گیان نزدیک نهاوند، با همراهی دکتر کنتنو، لوور، سلسلۀ باستانشناسی، ج ٣، پاریس، گتنر، ۱۹٣۵.
حفریات سیلک، ج ۱، لوور، سلسلۀ باستانشناسی، ج ۴، پاریس، گتنر، ۱۹٣٨ (این کتاب از طرف فرهنگستان کتیبهها و ادبیات پاریس تقدیر شده است)
حفریات سیلک، ج ٢، لوور، سلسلۀ باستانشناسی، ج ۵، پاریس، گتنر، ۱۹٣۹
بگرام، تتبعات باستانشناسی و تاریخی در باب کوشان – خاطرات هیأت باستانشناسی فرانسوی در افغانستان، ج ۱٢، انستیتوی فرانسوی باستانشناسی شرقی، قاهره، ۱۹۴۶.
هونهای هفتالی – خاطرات هیأت باستانشناسی فرانسوی در افغانستان، ج ۱٣، انستیتوی فرانسوی باستانشناسی شرقی، قاهره، ۱۹۴٨ (این کتاب نیز از طرف فرهنگستان کتیبهها و ادبیات تقدیر شده است).
ایران، از مبادی آن تا ظهور اسلام، پاریس ۱۹۵۱.
ایران از آغاز تا اسلام
پرسپولیس پایتخت هخامنشی
سرزمین جاوید
ایران باستان: پیشاتاریخ، عیلامیان، هخامنشیان، سلوکیان، پارتیان، ساسانیان
فرهنگهای هنری ایران، ماقبل تاریخ، هنر مادی، هنر هخامنشی، هنر پارتی
مقاله دوم :
رومن گیرشمن در سوم اکتبر 1895 در خارکف از شهرهای شوروی به دنیا آمده وی از باستان شناسان و مورخان نامدار فرانسوی و متخصص در باستان شناسی ایرانی است که و سال 1923، در فرانسه اقامت کرده است. تحصیلات عالیه خود را در مدرسه لوور پاریس در زبان شناسی شرقی و نیز مدرسه مطالعات عالیه به پایان رسانیده، پس از آن در دانشگاه سوربون وارد شده، پس از طی دوره آن در سال 1948 به اخذ دکترا در باستان شناسی نائل گردیده است. در 1930 برای نخستین بار با هیات باستان شناسی فرانسوی بین النهرین رفت. یک سال بعد از آن به ریاست یک هیات باستان شناسی دیگر برای کاوش در ایران مامور شد، و حفاریهایی در لرستان، اسدآباد،….آغار کرد. در 1935 در شهر بیشاپور کازرون به کاوش پرداخت و از آن به بعد گیرشمن پیوسته در کاوشهای باستان شناسی در ایران و افغانستان اشتغال داشت، و در حال حاضر ریاست هیات باستان شناسی فرانسوی را در شوش عهده دار می باشد. کاوشهای دانشمند مزبور درباره تمدن ایران ماقبل تاریخ، آثارعیلامی، هخامنشی، کوشانی و ساسانی اهمیت خاصی دارد. کشف غارهای حاوی قبور مردگان که در ایران در دوره سنگ جدید مسکون بوده برای اولین بار، همچنین معبدی به سبک بابلی در ‹‹ چغازنبیل›› نزدیک شوش، که بزرگترین معبدی است که تاکنون کشف شده. دکتر گیرشمن علاوه بر مراتب علمی مردی خوشخو و ایران دوست بود. گیرشمن از پیروان مکتب توصیفی- تاریخی باستان شناسی و در قیاس با پیشینیان خود از نظر روشهای حفاری و اهداف باستان شناسی بسیار پیشروتر بود. دکترای افتخاری از دانشگاه تهران و عضو افتخاری و دایمی موزه ‹‹ متروپولی تن نیویورک›› و افسر لژیون دونور، دارنده نشانهای همایون و تاج از ایران و استاد دانشکده ‹‹ اکس- آن- پرووانس›› می باشد. از فعالیتهای دیگر گیرشمن عضویت در فرهنگستان کتیبه ها و ادبیات و نیز عضو تعداد دیگری از انجمنهای علمی فرانسوی و خارجی می باشد. نوشته های ایران شناس مزبور در عرصه ایران فراوان است. نظری به کشف معبد چغازنبیل: در سی کیلومتری شوش معبدی در تپه ای به نام «چغازنبیل» از زیر خاک بیرون آمده که از معابد بزرگ عیلامیها بوده ، که در 1250 سال قبل از میلاد مسیح بنا شده و در روزگار قدیم زیارتگاه مردم بوده است. ششصد و چهل و پنج سال پیش از میلاد آشور بانی پال پادشاه خونخوار آشور به عیلام لشکر کشید و آنجا را متصرف شده و معبد را ویران کرده کتیبه ای در آن پیدا شده که به هزار و دویست و پنجاه سال قبل از میلاد مربوط است و روی آن نام خدای بزرگ عیلامیها به نام»این شوشیناک » نوشته شده است . معبد چغازنبیل دارای 53 متر ارتفاع است و اشیاءمتنوعی از آن بیرون آورده شده و باز هم درنتیجه حفاری اشیاء نفیس دیگری از زیر توده های خاکهای آن نمایان خواهد شد
آثار:
کاوشهای تپه ی گیان،پاریس،1936
2.کاوشهای سیلک ،جلد اول و دوم ، پاریس1939
خیونی ها و هفتالی ها،قاهره،1948(تحقیق درباره ی تاریخ شان)
شوش یک دهکده ی هخامنشی ، یادداشتهای هیأت باستان شناسی فرانسوی در ایران،جلسه سی و ششم،1954
نیشابور،موزاییک و گچ بری کاخ( آ ) پاریس(1956)
پارتها و ساسانیان ، پاریس ، 1962
مادها و هخامنشیان ،پاریس، 1964
حفریات چغازنبیل،زیگورات
طلای ایران
ایران از آغاز تا اسلام ، پاریس،1951 این کتاب به وسیله ی شادروان دکتر محمد معین به فارسی برگردانده شده است. و از مهمترین کتب دکتر گیریشمن می باشد . و در 420 صفحه به قطع وزیری به چاپ رسیده است.
این دانشمند باستان شناس 132 مقاله و 16 گزارش رسمی نوشته و یک مقاله هم به عنوان تاریخ افغانستان قبل از اسلام در دایره المعارف اسلامی لیدن به چاپ رسانده است. استاد گیرشمن در سال 1934 و 1937 نیز خود در تپه سیلک کاشان کاوش نمود. و در سالهای 1935 تا 1941 به درخواست ژرژ سال، مسئول بخش هنر آسیایی موزه لوور، مشغول به حفاری در بیشاپور بود. گیرشمن با آغاز جنگ جهانی دوم به ژنرال دوگل پیوست و در سالهای 43-1941 در بگرام پایتخت کوشانیان در شمال کابل و در سال 1943 در گورستان هیاطله در سلق آباد حفاری کرد. با پایان این حفریات کابل را ترک کرد تا به ‹‹موسسه فرانسوی باستان شناسی شرقی›› در قاهره بپیوندد.
لینک مطلب: http://www.degar.ir/dan_persones_girshman.htm
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
رومن گیرشمن و چهل سال فعالیت در ایران/ وبلاگ جزیره
رومن گیرشمن باستان شناس فرانسوی در سال 1895 میلادی در در شهر خارکوف اکراین به دنیا آمد و پس از انقلاب بلشویکی اکتبر سال 1917 میلادی روسیه به استانبول پناهنده شد. او در ترکیه برای کسب درآمد شروع به کار بعنوان ویولونیست کرد. سپس به یک مزرعه اشتراکی در فلسطین پیوست و همین شهر بود که علاقه او را به تاریخ برانگیخت. به دنبال این علاقه به پاریس نقل مکان کرد تا باستان شناسی و زبانهای باستانی را فرا گیرد. آغاز فراگیری دوره آموزش باستان شناسی فشرده به او این امکان را داد تا با اشخاص برجسته ای در حوزه کتیبه شناسی و باستان شناسی خاور نزدیک همراه شود.
در همین دوران با همسر خود “تانیا” آشنا شد. تانیا با ترک حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشک، گیرشمن را در تمامی ماموریت هایش حتی در شرایط سخت همراهی و حمایت کرد. تانیا تصاویر آثار گیرشمن را می کشید و به او در مرمت آثار کشف شده کمک می کرد. گیرشمن بیشتر به آثار باستانی ایران علاقمند بود و سرآغاز زندگی حرفه ای و پرآوازه گیرشمن، انتخاب او به سمت رئیس هیات باستان شناسی ایران توسط موزه لوور پاریس در سال 1931 میلادی بود که راه او را به محوطه های باستانی مهم ایران باز کرد. گیرشمن تا سال 1972 میلادی در ایران فعالیت کرد و کار خود را با کاوش در مسجد سلیمان به پایان رساند.
دکتر صادق ملک شهمیرزادی باستان شناس ایران میگوید: رومن گیرشمن یکی از برجسته ترین باستان شناسانی بود که نزدیک به نیم قرن در ایران به کاوش و پژوهش پرداخت. شاید نتیجه کاوشهای او در “سیلک” بود که این محوطه باستانی را سرآمد کرد، به گونه ای که نام سیلک به بیشتر کتابهای باستان شناسی دنیا راه یافت.
کاوشهای عمده و مهمی که او سرپرستی کرد به صورت خلاصه عبارتند از:
محوطه های پیش از تاریخ “تپه گیان” و “تپه سیلک”، مجموعه ساسانی بیشاپور (1941-1935)، کاوش در “بگرام” افغانستان و کاوشهای شوش که بسیار ثمربخش بود. جدا از کشفیات وی در رابطه با دوره های ایلامی یکی از بزرگترین افتخاراتش کشف زیگورات ایلامی چغازنبیل است. همچنین شناسایی شهر ساسانی ایوان کرخه، کاوشهای جزیره خارک، حفاریهایی در سکوهای اشکانی مسجد سلیمان و برد نشانده ایذه از دیگر کارهای اوست. گیرشمن به عنوان جانشین “رولان دومکنم” در حفاریهای شوش از سال 1946 میلادی تا سال 1967 فعالیت خود را ادامه داد. با توجه به تکنیک های مدرن باستان شناسی، شوش برای نخستین بار نه تنها برای جمع آوری اشیای زیبا برای تزیین ویترین های موزه لوور، بلکه برای بازسازی کامل شهری عظیم که در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد شکل گرفته و تا بیش از پنج هزار سال بعد یعنی تا اواخر قرن سیزدهم میلادی به حیات خود ادامه داده بود مورد کاوش قرار گرفت.
مطالعات گیرشمن در حفاری های چغازنبیل در 4 جلد کتاب به چاپ رسیده است. همچنین وی با 300 یادداشت و 20 کتاب منتشر شده، پربارترین و مورد توجه ترین کارشناس درباره ایران باستان بوده است. فعالیتهای حفاری هیئت باستان شناسی فرانسه به سرپرستی رومن گیرشمن در شوش و بررسی آنان در آثار باستانی این دشت عظیم و غنی که به چاپ رسیده، کمک قابل توجهی به شناسایی فرهنگ و تمدن گذشته این سرزمین در جهان کرده است. دوام و استقامت این هیئت فرانسوی در مقابله با مشکلات و سختی ها و ادامه کار حتی در دوران جنگ جهانی اول و دوم فراموش شدنی نیست. این هیئت در شرایط مشکل آن زمان به دلیل محدودیت های مالی، مجبور بودند مخارج حفاری را با فروش وسایل کار خود از قبیل واگون و ریلهای خاک برداری تامین کنند.
برخی از تحقیقات گیرشمن درباره شوش هنوز منتشر نشده است که خوشبختانه “هانری گش” معمار باستان شناس و همکار گیرشمن که از سال 1962 میلادی او را همراهی کرده است یکی از کسانی است که انتشار نتایج مطالعات او را به عهده دارد. رومن گیرشمن در سال 1979 میلادی درگذشت.
منابع:
مروری بر ۵۰ سال باستان شناسی ایران-عزت الله نگهبان
دانشنامه ایرانیکا
ویکی پدیا
لینک مطلب: http://mirmohamad.blogfa.com/post-21.aspx
تاریخ دسترسی:9/2/1392
رومن گیرشمن کیست؟/اورداد
همه ی کسانی که درزمینه ی ایران باستان فعالیت میکنند بی شک بانام گیرشمن آشنایندوآثاراورا خوانده اند.دراین مقاله اورابه طورمختصر معرفی کنیم .
دکتررومن گیرشمن باستان شناس کاوشگروتاریخ نگارفرانسوی درسال1895به دنیاآمد.تحصیلاتش رادردانشگاه سوربن مدرسه تحصیلات عالیه ومدرسه عالی لوور به پایان رساند. قبل ازایران وی مدتی در((تلو))عراق فعالیتی کردو پس ازآن به ایران آمد وبه حفاری هایی درگیان لرستان اسدآبادوسیلک پرداخت.درسال 1935 راهی شهرشاپورشدکه ساسانیان درقرن سوم میلادی بنیان نهادند.
وی درادامه به افغانستان نیز سفری داشت وپس ازجنگ جهانی دوم یکباردیگر ازسوی دولت فرانسه ماموریت یافت تابه اکتشافاتی درایران بپردازد. وی آثار زیادی درزمینه ی باستانشناسی تاریخ کتیبه ها وسکه های ایران وافغانستان ازخودبه یادگارگذاشته درراه بازشناسی تاریخ کشورمان بسیار مفیدبوده است.وی درسال 1979 درگذشت .
مهم ترین آثاروی:
کاوشهای تپه گیان درنزدیک نهاوندباهمکاری دکترکنتوازسلسله انتشارات باستانشناسی جلدسوم پاریس 1935
کاوشهای سیلک جلد1و2لوور-جلد4و5پاریس
تتبعات باستانشناسی وتاریخی درباره ی کوشان هاانستیتوی فرانسوی باستانشناسی شرقی قاهره 1946
هونهای هفتالی خاطرات هیئت باستانشناسی فرانسوی درافغانستان قاهره 1948
ایران ازآغازتااسلام چاپ پاریس 1951
لینک مطلب: http://www.avardad.blogfa.com/post-12.aspx
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
مسیو گیرشمن؛ پدرخوانده باستان شناسی ایران
فرشید ابراهیمی – او چهرهای بسیار آشنا در رشتههای ایرانشناسی و باستانشناسی و از معدود کسانی است که امروزه پس از نزدیک به نیم سده از نگارش آثارش، کتابهای او همچنان برای بسیاری از مکتبهای آکادمیک کشور، «وحی منزل»! به شمار میرود. استادان فرهیخته در سخنرانیها و کلاسهای درس او را به سبب کاوشها و بررسیهای باستانشناسی، میستایند، اما با آنکه بخش سودمندی از سرگذشت و زندگی او در حفاریها و گمانهزنیها در سرتاسر ایران گنجانده میشود، بیشتر کارشناسان، استادان و دانشجویان رشتههای باستانشناسی، فرهنگ و زبانهای باستانی، تاریخ و هنر ایران، تنها و تنها او را به اندازهی آثارش میشناسند. او را از منظر پژوهش، یکی از پربارترین و سرشناسترین کارشناسان مطالعات ایران باستان میدانند؛ چنانکه از او ۲۰ کتاب و ۳۰۰ یادداشت بازمانده و از آن جمله پژوهشهای شوش هنوز انتشار نیافته، اما راهنمای باستانشناسان دیگر مانند هنری گش در مطالعات باستانشناسی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایران بوده است. هنری گش معمار باستانشناسی و همکار گیرشمن است که از ۱۹۶۲ او را همراهی کرد و انتشار نتایج مطالعات منتشرنشدهی او را بر عهده دارد.
نگاهی به پژوهشها و آثار گیرشمن
– ایران از آغاز تا اسلام (Iran, Des Original al Islam)، پاریس، ۱۹۵۱
– هنر ایران (۲ ج): ج ۱: هنر ماد و هخامنشی، ج ۲: اشکانی و ساسانی که در پاریس منتشر شد.
– چغازنبیل (۴ ج): این مجموعه پژوهشهای ارزشمند در حقیقت به سرپرستی و نگرش گیرشمن انجام یافت و تنها دو دفتر نخست آن نگارش خود اوست و دو دفتر دیگر به وسیلهی کارشناسان موزهی لوور انجام یافته است و هر چهار دفتر این مجموعه نیز در ایران ترجمه و منتشر شده است:
ج ۱- چغازنبیل: زیگورات، نوشتهی ر. گیرشمن، ترجمهی اصغر کریمی، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۳
ج ۲- چغازنبیل: تمنوس (محلهی مقدس)، معابد، کاخها، قبور، نوشتهی ر. گیرشمن، ترجمهی اصغر کریمی، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۵
ج ۳- چغازنبیل: متون ایلامی و اَکدی چغازنبیل، نوشتهی: م. ج. استو، ترجمهی اصغر کریمی، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۵
ج ۴- چغازنبیل، حکاکیها، نوشتهی ادیث پورادا، ترجمهی: اصغر کریمی، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۵
– کاوشهای تپه گیان در نزدیکی نهاوند (با همکاری دکتر کنتو)، ج سوم از انتشارات باستانشناسی، پاریس (انتشارات گتنز)، ۱۹۳۵
– کاوشهای سیلک، ج ۱ و ۲، لوور – ج ۴ و ۵، پاریس، ۱۹۳۸ تا ۱۹۳۹
– بگرام(۱)، پژوهشهای باستانشناسی و تاریخی دربارهی کوشان، انستیتوی فرانسوی باستانشناسی شرقی، قاهره، ۱۹۴۶
– هونهای هفتالی (خاطرات هیئت باستان شناسی فرانسوی در افغانستان)، قاهره، ۱۹۴۸
بسیاری از ما در ایران با بخشی از فهرست بالا آشنایی داریم، اما چنانکه گفتیم در ایران کسی به روشنی و به گونهی دقیق از کارنامهی حفاریها و چگونگی عملکرد میدانی و سرگذشت و زندگینامهی او در ایران آگاهی ندارد.
او کیست؟!
رومن گیرشمن در خانوادهای یهودی در ۱۸۹۵م در خارکوف (اکراین) به دنیا آمد و پس از انقلاب بلشویکی روسیه در اکتبر ۱۹۱۷، به استانبول پناهنده شد. در ترکیه برای گذران زندگی، به عنوان یک ویولونیست آغاز به کار کرد. سپس به یک مزرعهی اشتراکی در فلسطین پیوست و همین شهر بود که علاقهی او را به تاریخ برانگیخت. در سال ۱۹۱۷ به پاریس آمد تا باستانشناسی و زبانهای باستانی را فراگیرد. تحصیلات دانشگاهی را در سوربن (مدرسهی تحصیلات عالیه) و مدرسهی عالی لوور به پایان رساند. در همین دوران با همسر خود «تانیا» آشنا شد. او به راستی همسری وفادار و از خودگذشته بود! تانیا با کنار گذاردن حرفهی خود (جراح دندانپزشک)، گیرشمن را در تمامی مأموریتها و کاوشهایش در ایران و افغانستان همراهی میکرد و نگارههای کتابهای گیرشمن را با دست خود میکشید و او را در بازسازی و مرمت یافتههای باستانی یاری میکرد.
او پیش از ورود به ایران، در «تلو» (عراق) بررسیهایی را در حوزهی باستانشناسی آغاز کرده بود، اما او علاقهی زیادی به تاریخ ایران داشت و شیفتهی بازماندههای باستانی ایران بود. نخستین کار حرفهای گیرشمن را در ایران، میباید زمانی دانست که گنجینهی لوور (پاریس) در ۱۹۳۱ او را به سرپرستی هیأت باستانشناسی ایران برگزید و راه او را به کندوکاوهای باستانشناسی ایران بازکرد.
داود کریملو در این باره معتقد است که «موزهی «لوور» پاریس که هنوز مایل به دریافت اشیای عتیقهی دیگری از ایران بود، با اشتهای سیریناپذیرش، این بار دو نفر دیگر به نامهای دکتر «کنتو» و دکتر «گیرشمن» را جهت حفاری در ایران به سفارت ایران در پاریس بخش «ادارهی سرپرستی محصلین» معرفی کرده و درخواست مجوز میکند. سفارت مزبور نیز تقاضای آنها را با تعریف و تمجید ضمن تأئید دو نفر مزبور، به وزارت امور خارجهی ایران ارسال میکند.»(۲)
کارنامهی باستانشناسی
از برجستهترین کارهای او می توان به کاوش در بخشهای پیش از تاریخ تپهی گیان، کاوشهای باستانشناسی در اسدآباد و کاوش و شناسایی تپهی سیلک کاشان اشاره کرد. همچنین در میان سالهای ۱۹۴۱ – ۱۹۳۵ سرپرست کاوشهای مجموعهی ساسانی بیشابور بود. در ۱۹۳۶ راهی افغانستان شد و در آنجا با نخستین هیأت باستانشناسی افغانستان همکاری کرد و در ۱۹۴۱ ریاست هیأت باستانشناسان فرانسوی در افغانستان را به عهده گرفت.
در ۱۹۴۹ با کاروانی در کوههای بختیاری سفر کرد و در آنجا برای نخستین بار در ایران، گورستانی را پیدا کرد که به عصر سنگ وابسته بود. پس از آن به شناسایی شهر ساسانی ایوان کرخه پرداخت.
کاوشهای جزیرهی خارک به وسیلهی او یکی از ارزشمندترین کوششهای باستانشناسی هیأت فرانسوی در ایران به شمار میرود. او همچنین به کاوش در سکوهای اشکانی مسجد سلیمان (در نزدیکی ایذه – خوزستان) پرداخت.
بیگمان برجستهترین و ارزشمندترین بخش کارنامهی باستانشناسی گیرشمن، کاوشهای شوش به شمار میرود که از ۱۹۴۶ (۱۳۲۵خ) تا ۱۹۶۷ (۱۳۴۶خ) ادامه داشت و نتیجهی آن آشکار شدن ۱۵ طبقهی باستانی بود که تاریخ ژرفترین طبقهی آن را ۱۹۰۰ سال پیش از میلاد تخمین زده است.
در راستای کاوشهای منطقهی باستانی شوش، یکی از بزگترین افتخارات کاری او کاوشهای زیگورات ایلامی چغازنبیل است. او سرپرستی این کاوشها را در ۱۹۵۹ (۱۳۳۰خ) به عهده گرفت، اما پیش از او این کار را رولان دومکنم آغاز کرده بود و پس از جنگ جهانی دوم بر عهدهی رومن گیرشمن گذارده شد. او تا ۱۹۶۲ (۱۳۴۱خ) به مدت ۱۱ فصل این کاوشها را ادامه داد تا آنکه ناگهان شهر مذهبی بزرگ که دربرگیرندهی نیایشگاه (چغازنبیل)، آرامگاهها و بخش مسکونی بود، آشکار شد. تمدنی که در ۱۲۵۰ پ.م در اوج شکوفایی خویش بسر میبرد.
چنانکه پیشتر اشاره کردیم، گیرشمن نتیجهی سالها مطالعه و همکاری دوستان فرانسوی خود پیرامون پیدایی و چگونگی چغازنبیل را در چهار کتاب انتشار داد.
***
پروفسور رومن گیرشمن بیگمان یکی از پرکارترین چهرههای باستانشناسی حوزهی خاورمیانه و کاشف بسیاری از نقاط تمدنی در فلات ایران به شمار میرود. کتابهای او در دورهی خود روشنگر بسیاری از زوایای تاریک تاریخ ایران باستان به شمار میرود و کوششهای او در این راستا ستودنی است. همچنین او در میان برخی از دولتمردان ایران نیز جایگاه ویژهای داشت و در دستگاه پهلوی پیوندهای دوستانهای با چهرههای برجسته برقرار کرده بود که سبب بازگذاردن دست او در کاوشهای باستانشناسی شده بود. چنانکه به تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۳۲۷ گیرشمن به همراه سه تن از کوشندگان ایرانشناسی در آن دوره، از سوی وزیر فرهنگ وقت (دکتر عبدالحمید زنگنه) نشان سپاس دریافت میکند. این دستور از سوی هیأت وزیران به تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۲۷ تصویب شده است.(۳)
اما او در این گشادهدستیها و در راستای کوششهای باستانشناسی، آیا برای گنجینهها و موسسات شرقشناسی اروپا نیز هدایایی از دل خاکهای ایران به ارمغان میبرد؟! پاسخ این پرسش را در مدارک و خاطراتی که در این جستار خواهید خواند، آشکار خواهیم ساخت.
گیرشمن به روایت دکتر عزتالله نگهبان
دکتر عزتالله نگهبان (زادهی ۱۳۰۴) را بسیاری به راستی پدر باستانشناسی ایران میدانند. او پرورشدهندهی چند نسل از استادان و دانشجویان باستانشناسی دانشگاه تهران و سرپرست بسیاری از کاوشهای باستانشناسی کشور است. نگهبان در کتاب «مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران»(۴) روایتی دیگر را از کارنامهی پروفسور گیرشمن به یاد میآورد.
استاد عزتالله نگهبان از هنگامی یاد میکند که در پایان زمستان ۱۳۳۷ به همراه گروهی از دانشجویان باستانشناسی دانشگاه تهران به دشت خوزستان و دیدار از کاوشهای نیایشگاه چغازنبیل به وسیلهی گیرشمن رفته بودند.
گیرشمن آنان را با خوشرویی میپذیرد و به پرسشهای آنان پاسخ میدهد. در آن میان یکی از دانشجویان از گیرشمن این نکته را میپرسد که برابر با آگاهیهایی که دارد، همواره در روند کاوشها، یک نماینده و بازرس ادارهی کل باستانشناسی نیز حضور دارد، اما امروز در اینجا بازرس یا نمایندهای دیده نمیشود. «آقای گیرشمن با تبسم خاص و کنایهداری پاسخ دادند: ما با بازرس ادارهی باستانشناسی قرار خاص داریم، بازرس باستانشناس در تهران میماند و فوقالعاده ماموریت میگیرد و ما نیز در اینجا آزادانه هر کار بخواهیم، انجام میدهیم.»(۵) پس از دور شدن گروه از چغازنبیل، دانشجویان که به سبب این پاسخ گیرشمن به خشم آمده بودند، از دکتر نگهبان پرسشهای گوناگونی در این باره میکنند. از این ماجرا دو تا سه سال میگذرد و نگهبان معاونت ادارهی کل باستانشناسی را به عهده میگیرد. در پاییز آن سال، روزی دکتر گیرشمن در یک تماس تلفنی به او میگوید که میخواهد از فرانسه به ایران آمده و برای انجام تشریفات آغاز دوبارهی کاوشهای شوش به اداره باستانشناسی بیاید. پس از مدتی گیرشمن به ایران و دفتر کار دکتر نگهبان میآید و آرزو میکند تا هرچه زودتر تشریفات ادارهی باستانشناسی پایان یابد تا او هرچه زودتر آغاز به کار کند. نگهبان در ادامه مینویسد: «… پس از لحظهای سکوت ایشان فرمودند همانگونه که اطلاع دارید در چند سال گذشته آقای هوشنگ بهرامی که طرز کار ایشان بسیار مورد رضایت است، با هیأت فرانسوی همکاری میکردهاند و چنانچه ایشان که با طرز کار هیأت فرانسوی آشنایی دارند، مجدداً تعیین شوند، موجب قدردانی و تشکر هیأت فرانسوی خواهد بود. نگارنده بدون توجه و بطور ناخودآگاه تقریباً داشتم موافقت خود را با تقاضای ایشان اظهار مینمودم که ناگهان واقعهی مسافرت به چغازنبیل با دانشجویان و کنایهی آقای پروفسور گیرشمن راجع به بازرس ادارهی کل باستانشناسی و طرز کار آن به خاطرم رسید. کلام خود را متوقف داشته و به ایشان اظهار کردم: اطمینان داشته باشید فرد جدی و فعالی همراه ایشان اعزام خواهد گردید. ایشان مجدداً اظهار کردند: همان آقای بهرامی بسیار خوب هستند و همکاری لازم را دارند. نگارنده نیز بدون آنکه جواب صریحی به ایشان بدهم، اظهار داشتم که حتماً فرد شایستهای تعیین خواهد گردید و همهی کارها تا فردا آماده خواهد بود.»(۶) پس از آن، دکتر نگهبان یکی از دانشجویان منظم و موظف خود به نام اسماعیل نفیسی را برای بازرسی برمیگزیند و به او یادآوری میکند که از آنجا که این ماموریت برای ادارهی باستانشناسی بسیار برجسته است، او میباید تا جایی که میتواند بازبینی و دقت خود را بکار گیرد. اما چند روز پس از آن دکتر گیرشمن پس از دریافت حکم آقای نفیسی، گفته بود که بهتر بود تا همان بازرس پیشین را انتخاب میکردند، اما آقای افشار به ایشان یادآور شده بودند که آقای نفیسی فرد بامسئولیتی است و همکاریهای بایسته را خواهند داشت. پروفسور گیرشمن پس از آن به اتاق نگهبان میآید و همان گلایه را بازگو میکند، اما دکتر نگهبان نیز مانند آقای افشار بار دیگر میگوید که بیگمان آقای نفیسی به بهترین گونه همکاری خواند کرد. پس از گذشت یک ماه از آغاز کاوشهای شوش، نامهای از آقای اسماعیل نفیسی میرسد که در آن گفته شده که پس از چند روز دوستی صمیمانهی دکتر گیرشمن با ایشان، از سوی گیرشمن یادآوری شده که نیازی به تهیهی فهرست روزانه از اشیای پیدا شده نیست و بازرس پیشین چنین کاری را انجام نمیداد، اما آقای نفیسی بیتوجه به سخنان گیرشمن، کار روزانهی خود را پیگیری میکند. پس از گذشت چند روز رفتار صمیمانهی پروفسور با نفیسی دگرگون میشود، تا این که روزی او را تهدید میکند که اگر چنانچه بازهم به تنظیم فهرست روزانهی اشیا مکشوفه بپردازد، از بردن او به کاوشهای چغازنبیل خودداری خواهد نمود، اما نفیسی همچنان بیتوجه به کار خود ادامه میدهد تا این که در روز پیش از نوشتن این نامه، آقای گیرشمن از سوار شدن آقای نفیسی به خودروی هیأت جلوگیری نموده و آقای نفیسی نتوانستهاند از شوش در ۵۰ کیلومتری چغازنبیل است، به محل کاوشها برود. در پایان نامه آقای نفیسی از اداره کسب تکلیف کرده بودند. در پاسخ نامه، بیدرنگ آقای کاظمزاده (معاون اداری دستگاه باستانشناسی) تلگرافی برای آقای نفیسی فرستادند که در آن آمده بود در صورتی که از بردن ایشان خودداری شده، ایشان خودشان (با پرداخت ادارهی باستانشناسی) اتومبیلی کرایه کرده و همچنان در کنار احترام به هیأت فرانسوی، وظیفهی خود را مانند گذشته باجدیت تمام انجام دهند. پس از گذشت کمتر از یک هفته، نامهای دیگر از آقای نفیسی میرسد که در آن نوشته شده که به دستور دکتر گیرشمن کارگران اشیای یافتشده را برای تهیهی فهرست در اختیار ایشان نمیگذارند. ایشان هم از ژاندارمهای نگهبان کاوشها برای انجام وظایف قانونی خود کمک خواستهاند، اما ژاندامری نیز به این انگیزه که به آنان دستور داده شده تا تنها از پروفسور گیرشمن اطاعت کنند، از همکاری سرپیچی کردهاند!
برابر با آنچه که در بالا دکتر نگهبان (به روایت آقای نفیسی) سرپیچی ژاندارمری میخواند، به راستی با اسناد بازماندهی باستانشناسی برابری دارد.
به تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۳۷ نامهای از دفتر نخست وزیری (دکتر منوچهر اقبال) به وزارت جنگ نوشته شده که به پیوست آن رونوشت نامهای از گیرشمن (۱۸ فوریهی ۱۹۵۸) نیز دیده میشود. در نامه گیرشمن از دفتر نخستوزیری درخواست کرده تا برای امنیت بیشتر بناها و یافتههای باستانی یک پاسگاه ژاندارمری در آن منطقه مستقر گردد. با این درخواست به تاریح ۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۷ موافقت شده و ادارهی انتظامات از سوی وزارت کشور این کار را به انجام میرساند.(۷) برابر با مدارک بالا، طبیعی است که ژندارمری چغازنبیل که بنا به درخواست گیرشمن بنیانگذاری شده بوده، تنها در زیر نفوذ او انجام وظیفه کند.
در این بخش به سبب کمبود جا، خوانندگان مشتاق را برای پیگیری ادامهی این ماجرا به مطالعهی کتاب نامبرده از دکتر نگهبان رهنمون میشویم. . . ..(۸)
برخورد نخستوزیری با حفاری گیرشمن در چغازنبیل (به روایت اسناد)
به تاریخ ۸/۴/۱۳۳۰ در نامهای از سوی وزیر فرهنگ وقت (دکتر کریم سنجابی) به هیأت وزیران دولت، درخواست شده تا پروانهی کاوشهای دوباره در معبد چغازنبیل (۴۰ کیلومتری جنوب شرقی شوش) که پیش از این از سوی هیأت وزیران به آقای رولان دمکنم سرپرست پیشین هیأت علمی شوش داده شده بود، به آقای دکتر گیرشمن، سرپرست هیأت علمی حفاریهای شوش، داده شود. سنجابی در بخشی از این نامه به هیأت وزیران مینویسد: «وزارت فرهنگ با تقاضای آقای دکتر گیرشمن کمال موافقت را دارد و با کمال احترام پیشنهاد مینماید، اجازه فرمایند بر طبق مواد ۱۹ و ۱۲ آییننامهی عتیقات، پروانهی مجدد حفاری علمی محل مزبور برای مدت سه سال شمسی از تاریخ صدور پروانه به نام آقای دکتر گیرشمن رئیس هیأت علمی حفاری شوش صادر گردد.»(۹) در پیوست این نامه، رونوشت تصویبنامهای را که از سوی هیأت وزیران به آقای دمکنم نمایندهی موزهی لوور و سرپرست هیأت علمی شوش داده شده بود، دیده میشود.(۱۰) اما پاسخ دفتر نخست وزیری برخلاف سالهای پیش، کمی غیره منتظره است. در این نامه در پاسخ به درخواست وزارت فرهنگ، دو نکته یادآوری میشود که در جلسهی بررسی نامهی وزیر فرهنگ، بازگو شده بود: «اولاً: طبق قانون و مقررات مربوط، اجازهی حفاری فقط به مؤسسات علمی داده میشود نه به اشخاص. ثانیاً: نقشه عمل و حدود مورد کاوش نیز بایستی تهیه و معین گردد. نخست وزیر.»(۱۱)
گویا هُشیاری نهاد نخستوزیری به انگیزهی جلوگیری از اشتباهی دوباره بوده است که پیش از آن در دورهی سرپرستی دمکنم رخ داده بود. اما در برابر پاسخ دکتر مصدق، وزارت فرهنگ بار دیگر پافشاری میکند! و یادآور میشود که دکتر گیرشمن از ۲۰ سال پیش تاکنون (۱۳۳۰) به کاوشهای برجسته و سودمندی در سرتاسر ایران دست زده و از سال ۱۳۲۶ نیز به جای آقای دمکنم در شوش به کار پرداخته است. و همچنین: «این امری طبیعی است که پروانهی حفاری علمی به نام و به مسئولیت رئیس هیأت علمی صادر میگردد؛ زیرا رئیس هیأت در مقابل مقامات مربوط مسئول اجرای قانون میباشد…»(۱۲) اما دفتر نخستوزیری بار دیگر مخالفت میکند! و در پاسخی دیگر به تاریخ ۴ مهر ۱۳۳۰ چنین آمده است که این طرح بار دیگر در شورای عالی نخستوزیری رد شده و نامهی پیشنهادی وزارت فرهنگ شایستهی پذیرش نیست؛ چرا که چنان که پیشتر نیز یادآوری شد، اجازهی کاوشهای باستانشناسی تنها به نهادهای علمی شرقشناسی داده میشود و نه به افراد و اشخاص.(۱۳)
نزدیک به دو سال میگذرد و این بار وزارت فرهنگ را دکتر مهدی آذر بر عهده دارد و در آن زمان نامهای از فرانسه و از سوی پروفسور ژرژ سال سرپرست گنجینههای فرانسه دربارهی تمدید قرارداد از سرگیری کاوشهای چغازنبیل به مدت سه سال، به دکتر آذر نوشته میشود و در آن یادآوری میشود که «به امید آن که این درخواست مورد قبول حضرتعالی قرارگیرد. لازم میدانم خاطر نشان کنم که حفاریها همچنان تحت نظارت دکتر گیرشمن که شایستهتر از هر کس دیگر در بهتر پیشبردن این کار عمل خواهد کرد ادامه مییابد؛ زیرا این دانشمند برجسته ۲۵ سال است فداکارانه می کوشد با کشفیات خود گذشتهی شکوهمند ایران را روشن سازد.»(۱۴)
دکتر مهدی آذر نیز در پاسخی به ژرژ سال به تاریخ ۲۰/۴/۱۳۳۲، مواردی را یادآوری میکند که در بخشی از آن چنین میخوانیم: « … جا دارد
وزارت فرهنگ توجه آن دانشمند محترم و اولیای مربوط دولت جمهوری فرانسه را به این موضوع معطوف سازد که نمونههایی از اسناد و آثار مانند نقوش برجستهی کاشی و آجر مشتمل بر ردیف سربازان جاویدان و اشکال حیوانات مختلف که در نخستین مراحل کاوشهای شوش به وسیلهی دانشمند فقید مارسل دیولافوا و همکارانش در تپه آپادانای شوش کشف گردیده است، در موزهی ایران باستان وجود ندارد و همچنین لوحهی سنگی مشتمل بر قانون حمورابی و لوحهی نرم سین و اسناد تاریخی دیگر که مبنای مطالعات دانشمندان متعدد میباشد و تمام آنها در شوش به دست آمده است در حال حاضر برای دانشمندان و دانشجویانی که در موزهی ایران باستان مراجعه مینماید اهمیت فراوان دارد و فاقد بودن موزهی نامبرده از این آثار طبعاً موجب لطمه به بررسیهای علاقمندان به مطالعهی آثار ملی بوده ضمناً اثر مطلوبی هم ایجاد نمینمایند… به آقای گدار (آندره گدار) مدیر کل باستانشناسی که برای استفاده از مرخصی عازم فرانسه گردیدهاند نیز قسمتی از این نظریات و تمایلات سابقه داده شده است و وزارت فرهنگ امیدوار به انجام آن میباشد… وزیر فرهنگ. دکتر مهدی آذر.»(۱۵)
با این یادآوریِ دکتر آذر به ژرژ سال، پروندهی کاوشهای علمی دکتر گیرشمن بار دیگر به جریان میافتد، اما این بار برابر با خواست خود وزیر فرهنگ و نخستوزیر، مشروط بر وجود یک نفر ناظر فنی بر روی کاوشهای آقای گیرشمن.
پیرو نامهی معاون نخست وزیر (جمال ملکوتی) به دفتر وزارت فرهنگ به تاریخ ۲۰ تیر سال ۱۳۳۲ قرار بر آن شد تا در ساعت پنج پس از ظهر روز شنبه ۲۷ تیر سال ۱۳۳۲ نمایندهی وزارت فرهنگ (شادروان سید محمدتقی مصطفوی – رئیس ادارهی کل باستانشناسی)، برای ادای پارهای توضیحات پیرامون صدور پروانهی کاوشهای علمی به نام آقای دکتر گیرشمن در شورای عالی نخستوزیری حضور یابد.(۱۶) در حاشیهی این نامه، یادداشتی دیده میشود که در آن موافقت شورای عالی نخستوزیری بنابر توضیحات آقای مصطفوی ابراز شده است. در فرجام این داستان، در نامهای ۶ امرداد سال ۱۳۳۲ ابلاغیهی رسمی وزارت فرهنگ بنابر موافقت هیأت وزیران به صدور پروانهی کاوشهای علمی در چغازنبیل (۴۰ کیلومتری جنوب شرقی شوش) به نام آقای گیرشمن برای مدت سه سال شمسی به ثبت میرسد. در زیر نامه امضای دکتر محمد مصدق (نخستوزیر و وزیر دفاع ملی)، دکتر غلامحسین صدیقی (وزیر کشور)، دکتر مهدی آذر (وزیر فرهنگ) و دیگر وزرای دولت (به جز امضای وزیر امور خارجه که در این نشست غیبت داشته است)، به تمامی دیده میشوند.(۱۷)
پس از بررسی مدارکی که از پیش رو گذشت، بیگمان در اندیشهی خوانندهی بیدار این پرسش گسترده میشود که این برخورد و ممانعتها از کار گیرشمن در ایران که دارای آن همه دانش و دوستی با دولتمردان ایران بود، به چه سبب رخ نمود؟!
اسناد و مدارکی که در بالا مورد بررسی قرار گرفت، به ویژه پاسخی که دکتر آذر به ژرژ سال پیرامون تاراج میراث ملی ایران داده بود، بیانگر ترس و هراس مقامات از کارنامه و تاراجنامهی پروفسور رومن گیرشمن به شمار میرود که بیگمان به گوش بسیاری از کارشناسان و مسئولان رسیده بود.
پینوشت
۱- نام یک نقطهی باستانی در افغانستان
۲- تاراج میراث ملی، ۵۲
۳- اسناد باستانشانسی در ایران، ۶۴ و ۶۵، سندهای شمارهی ۲۲ و ۱/۲۲
۴- رویههای ۲۶۳ تا ۲۷۰
۵- همان، ۲۶۴
۶- همان، ۲۶۶
۷- اسناد باستانشانسی در ایران، رویههای ۱۵۰ تا ۱۵۵، اسناد شمارهی ۴۵ تا ۵/۴۵
۸- مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران، عزتالله نگهبان، سازمان میراث فرهنگی کشور،۱۳۷۶، رویههای ۲۶۳ تا ۲۷۰
۹- همان، ۹۷، سند ش ۳۰
۱۰- همان، ۹۹، سند شماره ۱/۳۰
۱۱- همان، ۹۹، سند شمارهی ۲/۳۰
۱۲- همان، ۹۹ تا ۱۰۰، سند شمارهی ۳/۳۰
۱۳- همان، ۱۰۱، سند شمارهی ۴/۳۰
۱۴- همان، ۱۰۳، سند شمارهی ۲/۳۱
۱۵- همان، ۱۰۴ و ۱۰۵، سند شمارهی ۲/۳۱
۱۶- همان، ۱۰۷، سند شمارهی ۱/۳۲
۱۷- همان، ۱۰۸، سند شمارهی ۲/۳۲
یارنامه
اسنادی از باستان شناسی در ایران، معاونت خدمات مدیریت و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهور، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰
ایران از آغاز تا اسلام، ر. گیرشمن، ترجمهی محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴
تاراج میراث ملی، ج ۲ (هیأت فرانسوی ۱۳۵۴ – ۱۳۴۱ق)، به کوشش داوود کریملو، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۱
مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران، عزتالله نگهبان، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۶
لینک مطلب: http://iranshahr.org/?p=6359
تاریخ دسترسی: 10/2/1392
اقدامات گیرشمن
کاوشهای 35 ساله گیرشمن/ تبیان
من هم باستانشناس شدم
«من هم باستانشناس شدم!» خاطرات تانیا گیرشمن، همسر رومن گیرشمن، باستانشناس سرشناس فرانسوی (روسیالاصل، 1895-1979) و شرح رویدادهای زندگی روزمره و رخدادهای پشت صحنه و عرصه کاری کاوشهای 35 ساله رومن گیرشمن و همکارانش در ایران (نهاوند، همدان، کاشان، بیشاپور، شوش، جغازنبیل، بردنشانده، خارک، سرمسجد) و در افغانستان و ماجراهایی است که در عراق، فلسطین، سوریه امروز، مصر، فرانسه، و … بر آنها رفته است.
این کتاب که به ترجمه فیروزه دیلمقانی و به دستیاری انتشارات مؤسسه بنیاد فرهنگ کاشان منتشر شده، دربردارنده خاطرات این بانوی فرانسوی در فاصله سالهای 1311 تا 1346 خورشیدی است. کتاب «من هم باستان شناس شدم!» «چشماندازی روشن از جزئیات بُعدی از زندگی انسان در موقعیتی است که به ندرت در آنچه مربوط به پژوهش و اکتشافات باستانشناختی میشود مورد تحلیل قرار گرفته است.» (ص. 17-18) و سرشار از آگاهیهایی است که خواندن آن برای شناخت افزونتر تاریخ اجتماعی معاصر ایران ضرورت دارد.
ماجراهای کتاب از آنجا آغاز میشود که تانیا گیرشمن (روسیالاصل، 1900-1984) در سال 1311 خورشیدی تصمیم میگیرد همراه همسرش، که از سال 1310 کاوشهای باستانشناختیاش را آغاز کرده بود، راهی ایران شود. «هرچه پول داشتیم و تهمانده پساندازمان را جمع کردیم تا بتوانیم خرج سفر من» را فراهم کنیم. (ص 31). تانیا هیجانزده است و مینویسد: «نخستینبار بود که از فرانسه خارج میشدم و این پرسش برایم مطرح بود که چه ماجراهایی در انتظارم هستند.» (ص. 31) آنها ـ در روزگاری که هواپیمای مسافربری در کار نبود ـ از راه مصر و بیتالمقدس و بیروت و دمشق و بغداد به ایران میرسند. این سفر که خالی از دشواری و رنج سفر نیست، با پیشامدهایی همراه است. از همه خواندنیتر آشنایی آنها با خانمی فرانسوی در بغداد است که همسری عراقی دارد. رفت و آمد آنها چند سال طول میکشد و دوستیشان ادامه مییابد، تا آنکه تانیا پی میبرد آن زن، دختر عموی خود اوست!
تانیا گیرشمن با پندارهای دور و دراز، وارد ایران میشود. هنوز هیجانزده است و گمان میبرد که عجایب زیادی انتظارش را میکشند: «من وارد ایران شده بودم. ایرانِ اسرارآمیز و دوردست، سرزمین شهرزاد، علاءالدین و چراغ جادو. آیا میتوانستم شاهزاده خانمهای پرنیانپوش و غرق در جواهر و سنگهای قیمتی و سواران با لباسهای زربفت مجهز به شمشیرهای جواهر نشان را، که در کودکی خوابشان را دیده بودم، ببینم؟» (ص. 37)
اما زمان چندانی طول نمیکشد که پندارهای او فرو میریزد. سختی سفر و دیدن زندگی ابتدایی مردمی که اغلبشان برای نخستینبار بود که بیگانگان اروپایی را میدیدند، او را به تردید میافکند که آیا تصمیم درستی بود که راهی سفری چنین دشوار و توانفرسا بشود؟
سرانجام تانیا و همسر و همراهانشان به نهاوند میرسند. سال 1311 خورشیدی است. وارد شهر میشوند، در حالی که فرماندار منتظر آنهاست: «مردم در جلوی خانه، دور اتوموبیل ما، حلقه زده و به آن چسبیده بودند» (ص. 39) شگفتی او از آنچه میدید و آنچه در آغاز سفر تصور کرده بود، سرخوردهاش میکند و از خود میپرسد: «پس ایران هزار و یک شب کجاست؟» (ص. 44) به هر حال نخستین کاوشها آغاز میشود و آنها با صندوقهایی آکنده از اشیای باستانی راهی تهران میشوند و بخشی از یافتهها را، بر پایه قراردادی میان دولت ایران و موزه لوور پاریس، به نماینده دولت ایران میدهند و بخش دیگر از یافتهها را با خود به فرانسه میبرند. (ص. 56)
سفر دوم یک سال بعد آغاز میشود. در سفر پیش، تپهای در دامنه کوه الوند در مغرب همدان، نظر آنان را جلب کرده بود و اکنون راهی اسدآباد همدان شده بودند تا کار حفاری را آغاز کنند. تانیا گیرشمن مینویسد که اعضای گروه اکتشافی خوب با هم کنار میآمدند و یاد گرفته بودند با زندگی «بسیار بَدَوی» آنجا خو بگیرند، اما اشیای چندانی به دست نمیآورند و راهی لرستان میشوند. آنجا هم البته دردسرهای خود را دارد؛ ولی باز خبری از اشیای باستانی دندانگیر نیست.
در اینجاست که گروه گیرشمن، به دستور رئیس موزه لوور پاریس که کارفرمای رومن گیرشمن است، راهی کاشان میشوند و کاوش در تپه سیلک را آغاز میکنند. این تپه همان تپه معروفی است که بقایای تمدنی شگفت و شگرف را در درون خود نهفته بود. خانم گیرشمن و همسرش از بازار اصلی کاشان و بازار نقرهفروشها و بازار مسگرها که «با سروصدای کر کنندهای سینی، دیگ، سطل، پارچ، آفتابه، ابریق و کتری میساختند» (ص 67) دیدن میکنند. صنایعی که امروز زیر فشار خردکننده ظرفهای پلاستیکی فراموش شدهاند.
تانیا مینویسد: در کاشان «هر بار که از بازار دیدن میکردیم، فوجی از پسر بچهها به دنبالمان راه میافتادند. به غیر از آنها زنهای چادری هم از نزدیک به من خیره میشدند. پارچه لباسم را لمس میکردند و کیفم را باز میکردند تا محتوایش را ببینند.» (ص 67) و «غالباً به دیدن کارگاههای قالیبافی میرفتیم که قالیهای معروف کاشان را در آنجا میبافتند. همه این کارگاهها در زیرزمینهای کم نور قرار داشتند. […] قالیبافان چهارزانو مینشستند. […] زنان بیشتر در حال شیر دادن به نوزادانشان […] کارشان را دنبال میکردند. کاری بود طاقتفرسا، همچون اعمال شاقه» (صص. 67-68) و برای روزی یک ریال!
کاوشها ادامه پیدا میکند. به نظر میآید که آنها از اینکه دست خالی باز نمیگردند، خوشحال و راضیاند. در همان حفاریهاست که شمشیری برنزی را سالم از زیر خاک بیرون میآورند. فرماندار کاشان شمشیر را به دست میگیرد تا تیزی لبهاش را آزمایش کند. شمشیر را در هوا میچرخاند و شمشیر باستانی در دست او تکه تکه میشود. فرماندار زیرلب به یکی از همراهانش، بدون هیچ تأسفی، میگوید: «به چه دلیل این فرنگیها برای این اشیای پوسیده این همه پول تلف میکنند، در حالی که در بازار بسیار زیباتر و نوتر از آنها پیدا میشود؟» (ص. 71)
خانم گیرشمن که دیدن این ماجراها برای او خالی از تفریح هم نیست و بهانهای به دست او میدهد تا آدابدانی و تمدن خود را به رُخ بکشد، همینکه از ایران خارج میشوند و به بصره نزد کنسول انگلیس میروند، مغرورانه مینویسد: «در آنجا بود که بار دیگر شبیه انسانهای متمدن شدیم!» (ص. 74) سفر سوم از شهریور تا آذر 1313 طول میکشد و با کاوش در محوطههای باستانی سیلک کاشان همراه است. این سفر همزمان است با برگزاری هزاره فردوسی در ایران. تانیا در کاشان در یک مراسم عروسی شرکت میکند و در کتاب به تشریح جزییات آن میپردازد. (صص 80-81) پیداست که این آگاهیها برای شناخت فرهنگ و آداب زندگی مردم ایران در آن سالها در خور اهمیت است.
کاوش در محوطههای متعلق به دوره ساسانیان در بیشاپور فارس از مهر تا بهمن 1314 به طول میانجامد. تانیا و همسرش از راه اصفهان به شیراز میروند. خانم گیرشمن که در عیب و ایراد گرفتن و افتخار کردن به تمدن اروپاییاش کوتاه نمیآید، به اصفهان که میرسند، ناخن خشکی میکند و از دیدن آن همه زیبایی و بناهای کممانند، تنها به همین بسنده میکند که بنویسد: «از مسجدها و قصرها و بازار دیدن کردیم.» (ص. 75) در عین حال رومن گیرشمن، همسرش، و همکارانشان دشواریها را بردبارانه تاب میآورند، از بیماری گرفته تا بارشهای سیلآسا. تانیا در توصیف محیط اطراف و آدمهای دور و برش چیرهدست است و هیچ چیز از نگاه او دور نمیماند.
به همین ترتیب است آنچه تانیا نقل میکند از سفری که از راه اتحاد شوروی به ایران میکند. (1936) این بخش از خاطرات تانیا و دیدار او با خانواده همسرش و خانواده خودش که در 6 سالگی و 30 سال پیش آنان را ترک گفته و به فرانسه رفته بسیار خواندنی است. تصویری از اوضاع اختناقآمیز و اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی نابسامان آن سالهای شوروی را نیز به خواننده میدهد.
کاوشها از امرداد تا آذر 1315 در کابل پیگرفته میشود. تا آنکه دی ماه 1315 فرا میرسد و آنها در بیشاپور کار خود را از سر میگیرند. در بهار سال بعد، رضا شاه و ولیعهدش از بیشاپور و غار شاهپور و مجسمه شاهپور اول ساسانی دیدن میکنند. گزارش خواندنی و ریزبینانه تانیا از این دیدار را باید تصویری روشن از خلق و خو و طبیعت مستبدانه و قلدر رضاشاه و تسلیم محض اطرافیان او دانست.
تانیا گیرشمن مینویسد: به محض اینکه شاه هیأت باستانشناسی را از دور میبیند، میپرسد: «چیه، کیه؟» منظورش این بوده که آنها کیستند و اینجا چه میکنند؟ اطرافیان «مچاله و رنگپریده و ترسان، در حالی که فقط به شاه چشم دوخته بودند» هیأت فرانسوی را معرفی میکنند. چند قدم بعد، باقیمانده طاقی را به شاه نشان میدهند. شاه نگاهی میاندازد و میگوید: «اینجا که طاق نیست.» همراه از همهجا بیخبر، پاسخ میدهد: «چرا اعلیحضرت، هنوز ابتدای طاق دیده میشود.» شاه از کوره درمیرود و میگوید: «دارم بهت میگم که طاق نیست.» همراه از ترس به لکنت میافتد و دستپاچه میگوید: «بله، بله، قربان، طاق نیست.» تانیا گیرشمن، رندانه مینویسد: «این دیدار تأثیری فراموشنشدنی بر ما گذاشت.» (صص. 128-130)
امرداد تا دی ماه 1316 زمان کاوش دوباره در سیلک کاشان است. آنها به تهران میرسند و از اینکه چهره شهر به سرعت تغییر کرده، شگفتزده میشوند. سرانجام به کاشان میروند، اما به محض ورود، تب مسری اعضای گروه را گرفتار میکند. از این پس ماجراهایی جذاب، یکی بعد از دیگری پیش میآید و خواننده را محو کتاب میکند. همانند آمدن درویشی نزد آنان و درخواست پول، یا دیدار گیرشمن و همسرش از چهارتاقی نیاسر و دیدار با کدخدای روستای آن روز نیاسر که هیتلر را «پیامبر جدید» و اطرافیان هیتلر را «امام» میخواند! (ص. 137) و خواستگاری یکی از مهندسان جوان ایرانی از خواهران تانیا گیرشمن که در فرانسه زندگی میکنند و مهندس جوان هرگز آنها را ندیده است. (ص 135-140)
کاوشها از آذر 1317 تا اردیبهشت 1318 در بیشاپور ادامه مییابد. خانم گیرشمن، اکنون تا اندازهای زبان فارسی را فراگرفته و میتواند، در حد نیازهای روزمره، با دیگران به فارسی صحبت کند. شرحی که او از مراسم عروسی روستاییان و ماجراهای پس از آن میدهد، خواندنی است، اما چیزی که دلواپسشان میکند، خبرهایی است که از آغاز جنگ در اروپا میرسد.
سرگذشت آنها از خرداد تا امرداد 1319 گره خورده است با آغاز جنگ جهانی دوم و تصمیم رومن گیرشمن برای رفتن به جبهههای جنگ؛ اما به او خبر میدهند که به خاطر بالا بودن سنش لزومی ندارد که به جبهه برود. در عوض، مأموریت او را در تهران و در نزد وابسته نظامی فرانسه تعیین میکنند. گیرشمن راهی محل مأموریتش میشود و تانیا در پاریس میماند و شاهد اشغال کشورش توسط ارتش آلمان است. تنهایی و دشواریها، او را وادار میکند که به شوهرش بپیوندد.
این سرآغاز مشکلات تازه اوست. گاه خطر جنگ و رویارویی با آن، و سفر زیر بمباران بمبافکنهای ایتالیایی، و یک ماه انتظار در کشتی ایستاده در بندر والتا، تانیا را غرق ناامیدی میکند و با خود میگوید: «من مطمئن شده بودم که زنده به هیچجا نخواهیم رسید» (ص 168) اما سرانجام با پایداری شگفتآوری، خود را به همسرش میرساند.
در حفاریهای بیشاپور (مهر 1319ـ اردیبهشت 1320) تانیا توصیف دقیقی از کپیبرداری موزاییکهای تالار ساسانی ارایه میکند. رومن و تانیا در فاصله سالهای 1320 تا 1322 در افغانستان به سر میبرند و کاوشهای باستانشناسی خود را دنبال میکنند.
نخستین حفاری در شوش میان ماههای آذر 1325 تا اردیبهشت 1326 صورت میگیرد. رومن گیرشمن و گروهش با صرف وقت و حوصله بسیار و کار زیاد، قلعه شوش را (که ژاک دومورگان ساخته بود) برای اقامت گروه باستانشناسی سامان میدهند و برای آغاز حفاریها کارگر استخدام میکنند. گاه کار کارگران محلی به نزاع میکشد. شرحی از دردسرسازیهای آنها را در همین قسمت از کتاب میتوان خواند. (صص 225-232) ماجراهایی که در سفر به ایران از راه عراق و برای انجام دومین دوره حفاری در شوش پیش میآید و پلیس و پزشکان عراقی آنها را به بهانه مشکوک ابتلا به وبا، به زندان میافکنند و به معنای واقعی آنان را، همراه با چند خانواده دیگر که به بغداد سفر میکنند، شکنجه میکنند، چنان تأثیرگذار است که همدردی خواننده را برمیانگیزد. (صص 236-244)
دوره چندگانه حفاریها در شوش ادامه پیدا میکند. گرفتاری پایانناپذیر آنها سر و کله زدن با کارگرانی است که «از زیر کار در رو» هستند، یا آنهایی که پولهای اضافی را به جیب میزنند. بازدیدکنندگان بلندپایه هم مدام در رفت و آمدند. برخی از اینبازدیدکنندگان به اصرار میخواهند همه قسمتهای حفاری شده را ببینند و وقتی چنین اجازهای به آنها داده نمیشود، قهر میکنند و غر میزنند که: «فرنگیها این بنا را اشغال کردهاند و فکر میکنند ارث پدرشان است». یا به زور متوسل میشوند و میخواهند هر طور هست وارد قلعه بشوند. ناچار، گیرشمن از ستاد ارتش میخواهد که افراد مسلحی را برای محافظت در اختیار آنها بگذارد.
در آذر ماه 1331 است که محمدرضا پهلوی و همسرش ثریا به شوش میروند و از کارهای گیرشمن و همکاران او دیدن میکنند. شاه و همسرش، در پایان دیدار، «کتاب طلایی» هیأت باستانشناسی شوش را امضاء میکنند، و روز بعد عکس آنها را روزنامهای چاپ میکند و زیر آن مینویسند: «اعلیحضرتین کتاب طلایی بیمارستان دزفول را امضاء میکنند.»! (ص 281)
از مهمترین کاوشها که شرح کامل آن را تانیا نوشته، بیرون آوردن زیگورات چغازنبیل از زیر خاک است، اما پیدا کردن گورهای سلطنتی ایلامیها، گیرشمنها را «به شدت ناامید» میکند. چون آنها انتظار داشتند که به گنجینههایی همانند آنچه در گور توت عنخ آمون، فرعون مصر، یافته شده، دست پیدا کنند. در هر حال، کم و بیش گزارش مفصلی درباره این حفاری، در لابهلای خاطرات تانیا گیرشمن دیده میشود و البته در همه آن سالها «دردسرهای کوچک» همچنان ادامه مییابد و هر بار ماجرایی خواندنی پدید میآورد.
سرانجام کاوشها در فروردین 1346 به پایان میرسد و گیریشمنها ایران را برای همیشه ترک میکنند. به هر روی، در اینجا اشاره به همه آنچه تانیا گیرشمن توصیف کرده است، ضرورت ندارد. همین اندازه باید دانست که خاطرات او و کتاب من هم باستانشناس شدم! خواندنی، سرگرمکننده، آموزشدهنده و سرشار از نکتههای ریز و دریافتهای دقیقی از زندگی ایرانیان در دهههای گذشته است و آگاهی از محتوای کتاب او برای کسانی که به تاریخ اجتماعی معاصر ایران دلبستگی دارند، ارزش بالایی دارد. او، در کنار همسر و همکاران همسرش، شبها و روزهای سختی را سپری کرد. حفاریها در سال 1311 شروع شد و آنها 23 سال بعد بود که صاحب یک دستگاه یخچال، آن هم از نوع نفتی شدند! و در سال 1343 بود که به قلعه شوش (محل زندگی آنان) برق داده شد! و این یعنی 32 سال زندگی در بیابان زیر نور چراغهای نفتی!
کتاب مورد بررسی سرشار از تحمل ناملایمات و سختیهایی است که تانیا و همسرش در راه هدفی که داشتند (هر چه بود) تحمل کردند. تانیا، شانه به شانه همسر، در ثبت و بازسازی و ترمیم اشیاء، تایپ گزارش، عکاسی و طراحی از بناها و اشیاء و حتی در آوردن برخی اشیاء از زیر خاک و تأمین رفاه و پشتیبانی از همسر و هیأتهای باستانشناسی همکار او و پذیرایی از دوستان و همکاران و ارتشیان و سیاستمداران و نمایندگان نهادهای بینالمللی و مراکز علمی و شاهان و رؤسای جمهور و وزیران و … در طول 35 سال فعال بود.
حسین محلوجی (مدیر بنیاد فرهنگ کاشان) یادداشتی بر کتاب نوشته و ضمن ارایه شرح کوتاهی از محتوای کتاب، میپرسد که کار رومن گیرشمن و گروههای همکار او را چگونه میتوان داوری کرد؟ آیا او در یافتههای باستانشناسی خود امانتدار بوده است؟ پاسخ گروهی از باستانشناسان ایرانی منفی است، ولی محلوجی مینویسد که داوری در اینباره نیاز به ارائه اسناد دارد و باید به دور از احساسات ملیگرایانه یا بیگانهستیزانه باشد. (ص 10) یادآوری این نکته را نیز لازم میداند که «اگر گیرشمن و همکاران او، گاه محروم از ابتداییترین امکانات زندگی، این کاوشها را، با تحمل سختیهایی که بخشی از آنها در کتاب حاضر آمده است، انجام نمیدادند، ما امروز چه داشتیم؟ و مهمتر اینکه با آنچه گیرشمن و همکاران او از زیر هزاران خروار خاک بیرون آوردند و سهم ما شد، چه کردهایم؟» (همان)
مترجم، فیروزه دیلمقانی نیز در یادداشت خود آگاهیهایی درباره کتاب به دست داده است. (صص 13ـ15) ترجمه گفتار کوتاه ساموئل کریمر، استاد دانشگاه پنسیلوانیا نیز در شرح کتاب خواندنی است. (صص 17ـ19) کریمر از جنبههای ناشناخته باستانشناسی سخن گفته و اهمیت کار رومن گیرشمن و ارزش کتاب تانیا گیرشمن را برشمرده است.
ترجمه رسا، روان و خوشخوان فیروزه دیلمقانی از خاطرات تانیا گیرشمن، از مزایای کتاب است. بخش آخر کتاب (90 صفحه از کتاب) اختصاص به عکسهای دیدنی از حفاریها، اشیای به دست آمده، دیدار بازدیدکنندگان، بناهای تاریخی و … دارد. بخشی از عکسها که سیاه و سفید هستند از کتاب اصلی که در سال 1970 در فرانسه منتشر شده برداشته شده و عکسهای رنگی کار دو عکاس صاحبنام ایرانی است: داوود صادقسا و ابراهیم خادم بیات که عکسهایی از شوش و اشیای به دستآمده در حفاریهای گیرشمن که در موزه شوش است و عکسهای بیشتری از اشیای موجود در موزههای تهران، از جمله موزه ملی ایران، تهیه کردهاند.
ویراستاری کتاب را علی میرزایی و همکارانش مهشید جعفری و آبتین گلکار برعهده داشتهاند. چاپ زیبا و طراحی مناسب روی جلد و صفحهآرایی چشمنواز کتاب، از دیگر امتیازات چاپ این اثر مهم است. گرافیستهای کتاب وحید ثابتی (مدیر هنری) و حسن کریمزاده (طراح جلد) بودهاند.
کتاب «من هم باستانشناس شدم!» خاطرات تانیا گیرشمن (1311ـ 1346 خورشیدی) با ترجمه فیروزه دیلمقانی را انتشارات مؤسسه بنیاد فرهنگ کاشان، با شمارگان 1500 نسخه، در 598 صفحه، مصور (رنگی) با جلد سخت به بهای 25 هزار تومان، به خواستاران و علاقهمندان تاریخ اجتماعی معاصر ایران عرضه کرده است.
لینک مطلب: http://adab.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150556
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
کاوشهای رومن گیرشمن در جزیره خارک/ جزیره
رومن گیرشمن باستان شناس مشهور فرانسوی که در تاریخ ایران باستان مطالعات و تحقیقات عمیقی دارد، در سال 1337 شمسی بنا به دعوت کنسرسیوم نفت ایران به دیدن جزیره خارک آمد. کنسرسیوم نفت ایران پس از مطالعات بسیار، جزیره خارک را به دلیل داشتن سواحل عمیق بهترین مکان برای پهلوگیری نفتکش های بزرگ نفتی و ساخت تاسیسات عظیم نفت تشخیص داده بودند و چون ساخت این تاسیسات ممکن بود به آثار باستانی جزیره خارک که تا آن زمان هنوز مطالعاتی روی آنها صورت نگرفته بود، صدمه ای وارد کند، لذا طی نامه ای از اداره کل باستان شناسی وقت درخواستی برای مطالعه و کاوشهای باستانی نمودند. بدلیل اینکه اکثر کاوشهای آن زمان توسط فرانسوی ها انجام می شد لذا هیأت باستان شناسی فرانسه به سرپرستی رومن گیرشمن جهت این بررسی و کاوشها انتخاب گردید.
خارک این جزیره مرجانی با سواحل زیبای ماسه ای، شمالی ترین جزیره خلیج فارس به همراه همزاد کوچکش “جزیره خارکو” بر پهنه آبهای نیلگون خلیج فارس، از زمان های دور محل امنی برای پناه دادن کشتی های تجاری در زمان طوفان و زندگی صیادان مروارید بوده است. این جزیره که به نظر زمین شناسان حدود یک میلیون سال از عمر آن می گذرد، تقریبأ چهارده هزار سال است که با فشار طبقات زیرین و رویش طبقات مرجانی بر روی هم، بر روی آبهای گرم خلیج فارس پدیدار شده است.
پروفسور گیرشمن در سال 1958 به اتفاق همسرش که در تمام سفرهای اکتشافی همراهش بود، بازدیدی از جزیره به عمل آورد که نتیجه آن یک سلسله کاوش های باستان شناسی بود که در بهار سالهای 1959 و 1960 توسط او و هیئت همراهش انجام گرفت. نتیجه کاوش های صورت گرفته، کشف آثار باستانی بود که بعدها بصورت کتابی با عنوان “جزیره خارک” به چاپ رسید. این کتاب که متن اصلی آن به زبان فرانسه بود نخستین بار در سال 1339 شمسی توسط شرکت ملی نفت ایران به سه زبان فارسی، فرانسه و انگلیسی انتشار یافت. همچنین گیرشمن در سال 1342 در سمیناری با عنوان “خلیج فارس” نتیجه کاوش های بعمل آمده در جزیره خارک را بازگو کرد.
مطالعات و کاوش های پروفسور گیرشمن باستان شناس نامدار و استاد دانشگاه “اکس آن پرووانس” از هر جهت قابل تحسین است چرا که تنها منبع تحقیقی موجود در مورد آثار باستانی خارک است و نوشته های او بعد ها دست مایه نویسندگان و پژوهندگان بسیاری شد که از آن جمله می توان به کتابهای “جزیره خارک” نوشته احمد فرامرزی، “خلیج فارس و جزایر ایرانی” نوشته حسین نوربخش، “مجموعه مقالات خلیج فارس” نوشته سیف الدین قائم مقامی و بسیاری دیگر را نام برد.
از آثار کشف شده در کاوش های جزیره خارک که از دورترین ایام تاریخ خصوصا از زمان ساسانیان، پارت ها و دوره اسلام بجای مانده می توان به گور دخمه های پالمیران، معبد نپتون، آتشکده زرتشتیان، کلیسا و دیر نسطوریان، قبرهای سنگی و قبرهای ستودان و آرامگاه “میر محمد” منسوب به محمد حنفیه را نام برد.
به هر حال کشف این آثار و کتاب بجا مانده از آن نظر حائز اهمیت است که بدانیم از زمان کشف این آثار تا کنون، مطالعات و کاوش های تکمیلی دیگری صورت نگرفته و اگر هم انجام شده، مطلبی منتشر نشده است. ضمن اینکه از کاوشهای انجام شده در جزیره خارک ابهاماتی باقی مانده که امید می رود سازمان میراث فرهنگی ایران تحقیقات تکمیلی را به سرانجامی برساند. گیرشمن در کتاب “جزیره خارک” عقایدی را در مورد آثار کشف شده مطرح کرده که اثبات آنها نیازمند دلیل و ارائه مدارک کافی می باشد و به نظر کارشناسان باستان شناس ایران جای بحث دارد. از جمله این ابهامات می توان به سرنوشت اسکلت های یافت شده در گورهای سنگی، چگونگی تخمین سن آثار و بناها، عدم ارائه گزارش مستند از سکه های یافت شده در گورها و …. را نام برد.
لینک مطلب: http://mirmohamad.blogfa.com/post-22.aspx
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
سرنوشت گچ بری های کشف شده در جزیره خارک بوسیله گیرشمن/ وبلاگ جزیره
بعد از اتفاقات ذکر شده در مورد عدم همکاری گیرشمن با بازرس اداره باستان شناسی، نامه ای از آقای نفیسی آمد که در آن شرح داده شده شمار زیادی اشیاء عتیقه و آثار باستانی در قلعه شوش (محل اسقرار فرانسوی ها) وجود دارد. این اشیا مربوط به حفاری های سال های قبل است که ثبت نشده اند و با وجودی که در انتهای هر فصل حفاری کلیه ی اشیاء باید برای تقسیم به تهران برده می شد چنین نشده است. بلافاصله تلگرافی به آقای نفیسی زدیم که آن اشیا باید ثبت و به تهران آورده شود . پروفسور گیرشمن ناراحت شده و آقای نفیسی را تهدید می کنند در صورتی که این کار را انجام دهند ایشان از حمل اشیا بوسیله ی اتومبیل بارکش هیات فرانسوی خودداری خواهد نمود. به نفیسی گفته شد همه ی اشیا را ثبت و با کامیون کرایه به تهران بیاورند. به این ترتیب آقای نفیسی و گیرشمن به همراه اشیا به تهران آمدند و اشیاء برای تقسیم به پخشگاه اداره باستان شناسی انتقال یافت.
آقای گیرشمن به عنوان رئیس هیأت حفاری می بایست در جلسه تقسیم اشیاء شرکت می کردند که بدلیل ناراحتی از حمل گچ بری های جزیره خارک به تهران از حضور برای تقسیم قانونی اشیاء خودداری نمودند و به نزد آقای علاء وزیر دربار رفته و از ایشان خواسته بودند که در این زمینه سفارش لازم را به اداره باستان شناسی بنمایند. آقای علاء به دکتر نگهبان زنگ می زنند و ایشان شرح می دهند که “موضوع تنها اجرای قانون است و همه ی هیات های حفاری بدون هیچ مشکلی آن را رعایت و همکاری می نمایند، اما ظاهرا قوانین ما با شخصیت و روال کار اقای پروفسور گیرشمن اختلاف داشته و لذا ایشان با آن برخورد می کنند.” آقای علاء اظهار می دارند که از گیرشمن خواهند خواست که فردا به اداره باستان شناسی نزد دکتر نگهبان بروند. فردا گیرشمن به اداره باستان شناسی رفته و اظهار می دارند که بیشتر اشیائی که در قلعه شوش بوده و اینک به تهران حمل گردیده، مربوط به حفاریهائی است که قبل از تصویب قوانین باستان شناسی کشف شده و مربوط به دورانی است که فرانسویان امتیاز انحصار عملیات حفاری را در ایران داشته اند، بنابراین کلیه اشیاء کشف شده به آنان تعلق دارد. دکتر نگهبان پذیرفتند طبق قوانین اشیاء کشف شده پیش از این قانون را جدا و باقی را تقسیم کنند ولی گیرشمن عصبانی شده و در نهایت ایشان با صدای لرزان گفتند «به شاه شکایت می کنم!!».
بالاخره بعد از چند روز گیرشمن اطلاع دادند که برای تقسیم اشیاء حاضر هستند. پس از آمدن وی کلیه افرادی که میبایست از طرف اداره باستان شناسی در مراسم تقسیم حاضر باشند، به سالن پخشگاه آمدند. در تقسیم های اولیه مشکل خاصی پیش نیامد. اما وقتی گیرشمن اطلاع یافت کلیه گچ بری های مکشوفه در جزیره خارک که از اجزاء آثار معماری ابنیه تاریخی هستند همگی تعلق به ایران دارد، اعتراض کردند. با وجودیکه متن ماده چهاردهم قانون را به نظر ایشان رساندیم اما ایشان باز مخالفت نموده و گفتند در صورتی که گچ بریها نیز به دو قسمت مساوی تقسیم نشوند، از شرکت در مراسم اشیاء خودداری خواهند نمود و سالن را ترک کردند.
روز بعد موضوع به گوش وزیر فرهنگ رسید که وی طی تماس تلفنی با دکتر نگهبان و شنیدن آنچه را که اتفاق افتاده بود، اظهار میدارند: طبق قانون عمل نمایید. بالاخره دو روز بعد گیرشمن مراجعه کرده و در تشریفات تقسیم اشیاء حاضر شد و صورتمجلس تقسیم را با عصبانیت امضاء کرد.
دکتر نگهبان فکر می کردند کار تمام شده تا اینکه دو هفته بعد وزیر فرهنگ او را خواسته و نامه ای را به دستش میدهد که در آن گیرشمن براساس مواد چهارده قانون و 31 نظام نامه ی باستان شناسی چون کلیه ی اشیا مکشوفه در جزیره ی خارک به وسیله دولت برداشته شده، مخارج حفاری را که حدود سی و هشت هزار تومان بوده مطالبه نموده است. سپس اظهار کردم قانون در این مورد صراحت دارد چنانچه راه حلی پیدا نشود باید این مبلغ پرداخت شود . ایشان اظهار کردند این خسارتی است که برای تسامح و عدم توجه گذشتگان باید پرداخت شود . و سپس گفتند که بهتر است قوانین را بهتر مطالعه و راه حلی بیابید.
در راه بازگشت از وزارتخانه ناگهان به خاطر آوردم در یکی سفرهایی که به همراه مدیر کل باستان شناسی سابق آقای مصطفوی برای شرکت در یکی از کنگره های باستان شناسی به خارج مسافرت کرده بودیم ایشان گفته بودند که شرکت نفت کمکهای زیادی به هیأت های خارجی که در ایران حفاری می کنند، کرده است و به عنوان مثال کلیه مخارج حفاری در جزیره خارک که قرار بود در آنجا تأسیسات نفتی احداث شود، بوسیله این شرکت پرداخته شده بود. هنگامی که به اداره رسیدم تقاضا کردم پرونده حفاری خارک را بیاورند. در این پرونده نامه ای از شرکت نفت بود مبنی بر درخواست اعزام هیأت حفاری و در پایان نامه نیز تذکر داده شده بود که تسهیلات لازم و کلیه مخارج حفاری هیأت باستان شناسی به وسیله شرکت نفت فراهم خواهد شد. اداره باستان شناسی چون در آن وقت از نظر کادر فنی متخصص در محدودیت بوده است، نامه ای در جواب به شرکت نفت فرستاده و آقای پروفسور گیرشمن را که موافق با انجام این حفاری بودند، معرفی نموده بود.
سپس به اداره روابط فرهنگی شرکت نفت تلفن کردم و پس از سلام و معرفی پرسیدم آیا سوابقی درباره حفاری باستان شناسی جزیره خارک که چند سال پیش انجام شده، وجود دارد. ایشان اظهار داشتند پرونده موجود است و اگر بخواهید می توانید به اداره بیایید. فورآ به اداره فرهنگی شرکت نفت که در نزدیکی اداره باستان شناسی قرار داشت رفتم. با بررسی پرونده ملاحظه نمودم کلیه مخارج حفاری طی اسناد هزینه ای که به وسیله هیأت حفاری فرانسوی ارائه شده، توسط شرکت نفت پرداخت گردیده است. رونوشتی از مدارک پرونده تهیه نموده و برای اطلاع وزیر از چگونگی امر بلافاصله به وزارتخانه رفتم. وزیر پس از مشاهده اسناد پرداخت هزینه های حفاری که تقریبأ معادل مبلغی بود که گیرشمن از اداره باستان شناسی مطالبه کرده بود، دچار حیرت گردیده و سخت ناراحت شدند. سپس اظهار داشتند که رونوشت این اسناد را برای گیرشمن بفرستید. نامه ای به همین مضمون تهیه کرده و به پیوست رونوشت اسناد موجود در پرونده شرکت نفت، به آقای پروفسور گیرشمن ارسال گردید و پس از آن موضوع از طرف ایشان به کلی مسکوت ماند.
لینک مطلب: http://mirmohamad.blogfa.com/cat-23.aspx
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
رومن گیرشمن، باستانشناسی که شوش را زنده کرد/ خبرگزاری میراث فرهنگی
فعالیتهای میدانی گیرشمن که سالیان سال او را در ایران نگه داشت موجب شد که او نتواند تاثیر قابل ملاحظهای بر محافل آکادمی فرانسه داشته باشد.
تهران ــ 4 خرداد 1384 ـ میراث خبر
گروه بینالملل ــ رومن گیرشمن، باستانشناس فرانسوی اوکراینیالاصل که در سال 1895 متولد شد و در سال 1979 در حین شرکت در کنگره فدراسیون بینالمللی مطالعات کلاسیک درگذشت، یکی از پیشگامان باستانشناسی در ایران بود. او نزدیک به سی سال از عمر خود را به کاوش و مطالعه در محوطههای باستانی مختلف ایران گذراند و کتابهای جامع و مشهوری را هم در خصوص تمدن پیشازاسلام ایران به چاپ رساند.
آثار به چاپرسیده از گیرشمن به دلیل تعمیمها و تئوریهای فردی او به طور کلی نمیتواند به عنوان منابع عمومی قابلاعتمادی به کار رود، اما به دلیل تصاویر باشکوه و زیاد آنها قابل توجه است.
گیرشمن عضو خانوادهای مرفه در اوکراین بود و در سال 1914 به خدمت ارتش روسیه درآمد. در سال 1917 به ضدانقلابیون پیوست و پس از پیروزی کمونیستها به استانبول پناهنده شد. او در ترکیه برای کسب درآمد شروع به کار به عنوان ویولونیست کرد و سپس به یک مزرعه اشتراکی در فلسطین پیوست و همین شهر بود که علاقه او را به تاریخ برانگیخت. به دنبال این علاقه او دوره آموزشی فشردهای را در پاریس آغاز کرد و این دوره به او امکان داد تا با اشخاص برجستهای در حوزه کتیبهشناسی و باستانشناسی خاور نزدیک همراه شود.
در همین دوران او با همسر خود تانیا آشنا شد. تانیا با ترک حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشک گیرشمن را در تمامی ماموریتهایش حتی در شرایط سخت همراهی و حمایت کرد. تانیا تصاویر آثار گیرشمن را میکشید و به او در مرمت آثار کشف شده کمک میکرد. او در زندگینامه خود تصویری قابل لمس از زندگی در این ماموریتها ارائه میدهد.
گیرشمن در سال 1931 به عنوان رئیس هیات باستانشناسی ایران که توسط موزه لوور تشکیل شده بود انتخاب شد. این انتخاب سرآغاز زندگی حرفهای طولانی و پرآوازه گیرشمن بود و راه او را به محوطههای باستانی مهم ایران باز کرد. او تا سال 1972 در ایران فعالیت کرد و کار خود را با کاوش در مسجد سلیمان به پایان رساند.
نخستین پروژه گیرشمن در محوطههای گیان تپه در نزدیکی نهاوند و خصوصا در محوطه سیلک بود. گیرشمن در این محوطه بر اساس مطالعات لایهنگاری شیوهای خاص برای کاوش علمی تهیه کرد. او همچنین به مطالعه و شناسایی بقایای معماری آجرهای نپخته را که پیش از آن از سوی بعضی باستانشناسان نادیده گرفته شده بود پرداخت. به این ترتیب، او یکی از مهمترین فرهنگهای باستان فلات ایران را که قدمت آن به هزاره چهارم پیش از میلاد میرسد و به دلیل کیفیت بالای هنری آن قابل توجه است از خطر فراموشی نجات داد. او به علاوه نشان داد که بعد از این فرهنگ فرهنگ دیگری آمد که نشانههای آن با نشانههایی که در همان زمان در شوش کشف شده بود ارتباط نزدیک داشت. گیرشمن نخستین کسی بود که ایده توجه به سیلک را به عنوان پایگاه عیلامیها مطرح کرد.
در سال 1935 با تشویق جورجز سالس، مدیر بخش هنرهای آسیایی در موزه گیمه پاریس، گیرشمن برای مدتی مطالعه دورههای آغازین را کنار گذاشت تا بتواند به کاوش در شهر باستانی بیشاپور فارس که توسط شاپور اول (72 ـ 241 پس از میلاد) ساخته شده بود و از شهرهای مهم ساسانی به شمار میرفت بپردازد. گیرشمن پنج فصل باستانشناسی، در سالهای 1935 و 1936 و سپس در فاصله سالهای 1938 تا 1941 یعنی در آغاز شکلگیری و توسعه کاوشهای باستانشناسی در شهرهای ساسانی در این محوطه کار کرد.
نتایج به دست آمده از این کاوشها بسیار قابلتوجه بود و موجب کشف یک مجموعه قصر شد که سالن انتظار آن با کف مزین به موزاییکهای شبیه به آنچیزی است که امروزه در شهر باستانی آنتیوک در شمال آنتالیای ترکیه دیده میشود. گیرشمن صحنههای جشنهایی را که این موزاییکها به تصویر میکشیدند مربوط به مراسم نوروزی دانست که اعضای خاندان سلطنتی و مقامات عالیرتبه دربار در آن شرکت داشتند. نتایج این کاوشها و کشف بقایای معماری هرگز چاپ نشد زیرا ساختمان محل اقامت باستانشناسان مورد دستبرد قرار گرفت و همه دستاوردهای آنها به غارت رفت. با این حال گیرشمن بعدها تحقیقی را در مورد نقش برجستههای سنگی بیشاپور به همراه مشکلات تاریخی عمومیتر و خصوصا روابط با امپراطوری روم به چاپ رساند. در سال 1941 ژوزف هاکین، مسئول هیات باستانشناسی فرانسه در افغانستان برای پیوستن به نیروهای شارل دوگل از مقامش استعفا داد و گیرشمن به عنوان جانشین او انتخاب شد. او به دلیل فعالیت در محوطه نادعلی در سیستان در سال 1936 تجربههایی در سرزمین همسایه افغانستان داشت. او دو سال در افغانستان کار کرد اما به عنوان یک یهودی، مهاجر روس، پارتیزان خواهان رهایی فرانسه، و انتقادهای شدید از کارهای باستانشناسان قبلی خود، بالاخره در سال 1943 از این منصب اخراج شد. او به دلیل آشنایی با زبان روسی توانست از کارهای باستانشناسان روسی در آسیای مرکزی استفاده کند و آنها را مورد توجه محققان کشورهای غربی قرار دهد. گیرشمن سپس برای مدت کوتاهی به موسسه فرانسوی باستانشناسی شرقی به قاهره رفت.
پس از جنگ گیرشمن دوباره به عنوان رئیس هیات فرانسوی باستانشناسی در ایران انتخاب شد و این ماموریت دشوار را یافت که کاوشهای رابرت دو مککنم را در شوش ادامه دهد. نخستین دور کاوشها در اواخر سال 1946 آغاز شد و بیش از بیست سال یعنی تا سال 1967 ادامه یافت. با توجه به تکنیکهای مدرن باستانشناسی، شوش برای نخستین بار نه برای جمعآوری اشیای زیبا برای تزیین ویترینهای موزه لوور بلکه برای بازسازی کامل شهری عظیم که در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد شکل گرفته و تا بیش از پنج هزار سال بعد یعنی تا اواخر قرن سیزدهم میلادی به حیات خود ادامه داده بود مورد کاوش قرار گرفت.
به لطف فعالیتهای گیرشمن، باستانشناسی شوش بسیار پیشرفت کرد و برای نخستین بار در طول تاریخ کاوشها باستانشناسان توانستند مجموعههای کامل معماری را کشف کنند. تا آن زمان، دو مککنم که تنها در اواخر دوران فعالیت خود توانسته بود بقایای آجرهای نپخته را کشف کند، به کاوش در قبرهایی که در سطح این سکونتگاه کنده شده بود پرداخته بود. تنها استثنا کاخ داریوش در آپادانا بود که اسرار آن تا حدی کشف شده بود. گیرشمن به مدت بیست سال در سی و شش محوطه که دورههای مختلف زندگی در این مکان را نشان میداد کار کرد. مهمترین محوطه کاوش که محوطه A نام داشت در بخش شمالی تپه شهر سلطنتی در نقطهای که توسط باستانشناسان پیش از گیرشمن دست نخورده بود قرار داشت. گیرشمن بیست سال در این محوطه کار کرد تا اینکه به خاک بکر دست یافت. او ابتدا به کاوش در سطوح مربوط به دوران اسلامی پرداخت که تا آن زمان در شوش ناشناخته بود و همچنین موفق به کشف محوطهای شامل خانهها و مغازههای باستانی شد. سپس توانست به سراغ دورانی برود که بیش از همه مورد علاقهاش بود یعنی دوران ساسانی، اشکانی، و هلنی. محوطه A فوقالعاده بود. گیرشمن در این محوطه موفق به کشف یک اقامتگاه عظیم سلطنتی با نقاشیهای دیواری شد که در اواخر دوران اشکانی ساخته شده بود و در آغاز دوران ساسانی سکونت در آن آغاز شده بود. این اقامتگاه در منطقهای که در آن ساخت و ساز شده بود قرار داشت و قدمت قدیمیترین خانههای آن به قرن سوم پیش از میلاد می رسید. یکی از این خانهها که نقشهای یونانی داشت، دارای حیاطی با ستونهایی دور تا دور، بامی سفالی با شیب دو سویه و مزین به نقاشیهای دیواری بود. دوران هخامنشی هم در این محوطه نشانههایی داشت، اما گیرشمن نتوانست بقایایی را که خود کشف کرده بود شناسایی کند. فعالیتهای باستانشناسان بعد از گیرشمن بود که منجر به شناسایی سالنی سلطنتی متعلق به داریوش و بقایای جادهای شد که به دروازه داریوش که به کاخ آپادانا راه داشت منتهی میشد.
نشانههای دورههای پیش از دوران هخامنشی، یعنی نوعیلامیها و مزوعیلامی در محوطه A شوش نادر بود، اما بررسی باستانیترین سطوح کاوش اطلاعات ناشناختهای را در مورد دوره تاریخی1500ـ 1970 پیشازمیلاد ارائه داد. گیرشمن محوطه ساختهشده دیگری را که شامل سکونتگاههای بزرگ بود کشف کرد. یکی از این خانهها درکنار دیوار شهر و در میان خانههایی با ابعاد کوچکتر ساخته شده بود و ساکنانش در زیر سقف آن به خاک سپرده شده بودند. این منطقه بر اساس شبکهای از خیابانها که قرنهای متمادی سالم مانده بود شکل گرفته بود. از آنجا که نشانهای از آغاز این دوره تاریخی در این محوطه کشف نشده بود، گیرشمن تصمیم گرفت به بخش جنوبی شهر سلطنتی برود و بر روی گمانهزنیهای قدیمی دو مککنم شروع به کارکرد. این محوطه محوطه B نام گرفت. او در این محوطه روی سطوح مربوط به دوران پیش از آن که هم زمان با حکومت پادشاهان سومری اور بر شوش بود کار کرد.
شهر سلطنتی شوش تنها محوطهای نبود که توجه گیرشمن را به خود جلب کرد. او کاوشهایی را هم در کاخ داریوش در تپه آپادانا انجام داد و فعالیتهای خود را بر کشف راه ورودی کاخ متمرکز ساخت. منطقه دیگری که مورد توجه گیرشمن قرار گرفت بخش شرقی «شهر پیشهوران» بود. او در این محوطه سکونتگاهی را شناسایی کرد که خود نام دهکده پارسی ـ هخامنشی بر آن گذاشت و عملکرد آن هنوز نامعلوم است. این سکونتگاه در قرن هفتم پیشازمیلاد یعنی دورانی که شوش هنوز خیلی شناختهشده نبود ساخته شده و بعد از یک دوره وقفه در دوران هخامنشی و هلنی دوباره مورد سکونت قرار گرفته بود. گیرشمن در این محوطه قبرهای متعدد هلنی و اشکانی همچنین مسجدی بزرگ از قرن هشتم بعد از میلاد کشف کرد و بالاخره در آخرین سال فعالیت هیات فرانسوی، گیرشمن موفق به کاوش در باستانیترین لایههای تاریخ شوش شد.
مهمترین کاوش این منطقه توسط مری ژوزف استیو و هرمن گاش بود که به کشف تعدادی ساختمان شکیل در زمینی مرتفع منجر شد که قدمت آنها به اوایل دوران سکونت شوش یعنی هزاره چهارم پیشازمیلاد و حتی به آغاز هزاره پنجم برمیگشت.
به این ترتیب، کاوشهای گیرشمن در شوش بسیار ثمربخش بود، اما به دلیل عدم چاپ نتایج این تحقیقات، منابع اندکی امروز در این زمینه وجود دارد. به طورکلی با وجود گزارشهای اولیه متعددی که به سرعت به چاپ رسید، دانش مربوط به تاریخ شوش که در مقایسه با کاوشهای اولیه پیشرفت قابل توجهی در این حوزه به وجود آورد آن طور که شایسته بود انتشار نیافت.
گیرشمن در دوران هدایت هیات فرانسوی در ایران فعالیتهایش را تنها به شوش محدود نکرد. او کاوشهایی را هم در مناطق مختلف جنوب شرقی ایران انجام داد که از آن جمله است: مسجد سلیمان در سال 1948 که بعدها هم در سال 1968 دوباره به آن برگشت؛ تنگه پابدا در سال 1949؛ ایوان کرکوا در فاصله سالهای 1948 تا 1950؛ جزیره خارک در سالهای 1959 و 1960 که در طی این کاوشها موفق به کشف یک صومعه مسیحی قرن هفتمی شد. اما مهمترین دستاوردهای او بعد از شوش به چغازنبیل مربوط میشود.
گیرشمن در فاصله سالهای 1951 تا 1962 نه فصل کاوش در این محوطه انجام داد و این محوطه در واقع دومین محوطه مهم دوران حرفهای باستانشناسی او به شمار میرود. چغازنبیل در قرن سیزدهم پیشازمیلاد توسط یکی از شاهان عیلامی بنیان گذاشته شد و شامل محوطهای مقدس، یک زیگورات، و تعدادی معبد، و همچنین منطقهای اداری با قصرهای متعدد بود. گیرشمن توانست اکثر این ساختمانها را از زیر خاک بیرون آورد و بخش عمده وقت خود را صرف کاوش در زیگورات محوطه کرد تا دریابد که چطور ساخته شده است و ایدهای راجع به مراسم مذهبی اجرا شده در آنها به دست آورد. این نخستین باری بود که باستانشناسی به این شکل به بررسی یک ساختمان با تمام جزئیات آن میپرداخت. بر خلاف تصور رایج که معتقد بودند معماران سطوح افقی زیگورات را یک به یک روی هم ساخته بودند، گیرشمن توانست ثابت کند که معماران این بنا طبقات مختلف را به هم چسبانده بودند و بعد آنها را به یکباره از روی زمین بالا برده بودند.
گیرشمن در سال 1967 از ماموریت هدایت کاوشهای شوش بازنشسته شد، اما همچنان به فعالیت در ایران ادامه داد. او در سال 1968 به مسجد سلیمان بازگشت و تا سال 1972 در این محوطه کار کرد. او در مورد مقدس بودن محوطهها حق داشت، اما بررسیهای بعدی جان اف هانسمن نشان داد که این محوطهها چنان که گیرشمن باور داشت متعلق به زرتشتیان نبود و قدمت آنها به دورههای هلنی و اشکانی برمیگشت.
فعالیتهای باستانشناسی گیرشمن از غنا و تنوع خاصی برخوردار بود، اما او گاه به خود غره میشد. شیوههای کاوش او اگرچه در آغاز علمی بود اما به تدریج همراه با خود گیرشمن پا به سن گذاشت و میتوان گفت که تغییر مدیریت هیات کاوش شوش برای مطاالعات تاریخ این منطقه موثر واقع شد و آنها را به روز کرد.
فعالیتهای میدانی گیرشمن که سالیان سال او را در ایران نگه داشت موجب شد که او نتواند تاثیر قابل ملاحظهای بر محافل آکادمی فرانسه داشته باشد، با این حال او از شهرت جهانی برخوردار بود و با محافل مهم ایرانی هم ارتباط نزدیک داشت. این ارتباطها در کاوشهای او در ایران بسیار موثر واقع شد اما از سوی دیگر موجب ارتباط نامقبول او با بازار هنری و مجموعهداران خصوصی شد که به منافع تجاری و شخصی بیشتر از مسایل علمی توجه نشان میدادند. در نتیجه همین روابط بود که آنچه در سالهای آخر زندگی گیرشمن جلب توجه میکند، جدال بر سر منبع آثاری است که به گفته گیرشمن گنجینهای از یکی از محوطههای باستانی زیویه بود، محوطهای که بعدها معلوم شد وجود خارجی ندارد. گیرشمن بسیاری از این آثار را در سال 62 ـ 1961 در نمایشگاهی مشهور به نام هفت هزار سال هنر ایرانی در پله پتی (قصر کوچک) پاریس به نمایش درآورد. منبع: ایرانیکا
لینک مطلب: http://www.chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=92620&Serv=0&SGr=0
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
رومن گیرشمن و دارابگرد/ دارابنیوز
آیا میدانید رومن گیرشمن (۱۸۹۵-۱۹۷۹) باستان شناس مشهور فرانسوی شهر دارابگرد را از تأسیسات عهد اشکانی میدانسته و معتقد بوده است بنای این شهر به تقلید از پادگان شهرهای نظامی آشوریان به صورت مدور ساخته شده است تا از تهاجم دشمنان مصون بماند؟ وی معتقد بوده است دارابگرد شرقی ترین ولایت از پنج ولایت فارس است و کرسی آن در دوره خلفا دارابگرد بوده است.
لینک مطلب: http://www.edarab.ir/index.php?module=cat&postid=332
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
گیرشمن/ پایگاه مجلات تخصصی نور مگ
بحث کتاب: ایران (تألیف دکتر گیرشمن)
نویسنده: یارشاطر
نشریه: زبان و ادبیات » دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » مهر 1334 – شماره 25
(7 صفحه – از 73 تا 79)
ایران باستان به روایت گیرشمن
نویسنده: جوادیان،مسعود
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کتاب ماه تاریخ و جغرافیا » اردیبهشت 1377 – شماره 6 و 7
(2 صفحه – از 40 تا 41)
لینک مطلب: گیرشمن=http://www.noormags.com/view/fa/lowsearch?txt
تاریخ دسترسی: 10/2/1392
آثار گیرشمن
گیرشمن/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
کاوشهای سیالک
نویسنده: گیرشمن – مترجم: طوبیا،صادق
نشریه: روانشناسی و علوم تربیتی » آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) » سال دهم، شهریور و مهر 1319 – شماره 6 و 7
(12 صفحه – از 44 تا 55)
صفه مقدس در مسجد سلیمان
نویسنده: گیرشمن – مترجم: رجب نیا،مسعود
نشریه: فرهنگ و هنر » هنر و مردم » آبان 1351 – شماره 121
(6 صفحه – از 43 تا 48)
معبد باستانی مؤبدان اهورامزدا
معرف: رومن گیرشمن – مترجم: فلاحی،محمد
نشریه: زبان و ادبیات » وحید » بهمن 1343 – شماره 14
(5 صفحه – از 73 تا 77)
زیورات
نویسنده: ر . گیرشمن – مترجم: کهزاد،احمد علی
نشریه: تاریخ » آریانا » جدی 1327 – شماره 72
(10صفحه – از 10 تا 19)
کشف دو آتشکده پارتی در مناطق نفت خیز ایران (باستان شناسی)
گزارشگر: ر . گیرشمن – مترجم: حجت،هاشم
نشریه: تاریخ » بررسی های تاریخی » بهار و تابستان 1345 – شماره 1 و 2
(7 صفحه – از 53 تا 59)
مهاجرت قوم پارس
نویسنده: ر . گیرشمن – مترجم: اصغری تبریزی،اکبر
نشریه: زبان و ادبیات » وحید » مهر 1351 – شماره 106
(15صفحه – از 815 تا 829)
لینک مطلب: گیرشمنhttp://www.noormags.com/view/fa/creatorlist?Alphabet=
تاریخ دسترسی: 10/2/1392
درباره آثار گیرشمن
ایران از آغاز تا اسلام/ ایران آمریکا
رومن گیرشمن
ترجمه محمد معین
انتشارات نگاه
471 صفحه
خواننده در این کتاب از گذشته مادها و پارسیان – مخصوصا قوم اخیر – که نخستین شاهنشاهی جهان را تشکیل دادند و معرف مهم ترین قسمت این شعبه از ملل آریایی یعنی ایرانیان بودند، آگاه خواهد شد.
در عهد باستان محوطه ای که اقوام ایرانی الاصل – یعنی آنان که جزوی از قسمت شرقی خانواده بزرگ هندو اروپایی بودند – در آن سکونت داشتند، بسیار پهناور بود. ایرانیان از شط فرات تا آسیای غربی و مرکزی و حتی سرحدهای چین و از روسیه جنوبی تا مصب شط سند را اشغال کردند.
پارسیان و مادها، سغدیان و بلخیان، کوشانیان و سکاییان، هفتالیان و ساکنان ترکستان چین، اقوام ایرانی ای بودند که در اعصار مختلف ممالک خود را تشکیل دادند، تمدن هایی برای خود به وجود آوردند و هنر خویش را طرح ریخته و پرورش دادند.
این اقوام ایرانی که بخشی از آنان خانه نشین و بخش دیگر بدوی و متحرک بودند، جهان قدیم را سه قسمت کردند: خود آنان مرکز را اشغال کردند و بدین وسیله مغرب – یعنی تمدن های سامی و یونانی و رومی- را از شرق اقصی (چین و هند) جدا ساختند. بنابراین به سهولت می توان به اهمیت وظیفه میانجی گری که اقوام ایرانی در تماس و نزدیکی بین فرهنگ های غربی و شرقی و همچنین در توسعه تمدن جهانی داشتند پی برد.
مولف این کتاب دکتر گیرشمن (باستان شناس فرانسوی) در سال 1895 متولد شد و در دانشگاه سوربن، مدرسه تحصیلات عالیه و مدرسه لوور به تحصیل پرداخت. در سال 1930 همراه گروه باستان شناسان فرانسوی در تلو واقع در عراق به حفریات پرداخت. در سال های بعد به ریاست هیئتی مامور ایران شد و در لرستان و سیلک و اسدآباد مشغول حفاری شد. در 1935 در شهر شاپور – شهر ساسانی که در قرن سوم میلادی بنا شده – به کار پرداخت و در 1936 با نخستین گروه باستان شناسی مامور افغانستان همکاری کرد.
او در این کتاب کوشیده است که گذشته ایران را از حدود 15هزار سال قبل از میلاد مسیح تا حمله اعراب شرح دهد و فرهنگ و تمدن اقوام و ملل ایرانی و غیر ایرانی را به مخاطب معرفی می کند. گیرشمن در این اثر از سادگی نخستین جوامع بشری شروع می کند و تا دوران تجمل شاهانه اقوام را در اوج قدرت آنان، پرده به پرده از نظر خواننده می گذراند.
مولف شالوده کار خود را بر شش موضوع گذاشته است:
ما قبل تاریخ،
ورود ایرانیان،
شرق ضد غرب،
غرب ضد شرق و
عکس العمل مشرق،
توسعه تمدن ایرانی و نتیجه.
لینک مطلب: http://www.iranamerica.com/forum/showthread.php?t=5783
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی/ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
مولف / مترجم: عیسی بهنام رومن گیرشمن
قیمت فروش:300000 تعداد صفحات:418 تاریخ انتشار:
13/10/1390
شمارگان:2000 نوبت چاپ:سوم
این کتاب حاصل سی سال کار و کوشش مداوم و تحقیق و کاوش پیگیر پروفسور رومن گیرشمن، باستانشناس نامدار فرانسوی دربارۀ هنر ایران است. اقوام آریایی حتی در دوران پیش از تاریخ نیز به هنرهای تزئینی علاقۀ فراوان داشتند، به ویژه تصاویر جانوران را بر ظرفهای سفالین نقش میکردند و با فرا رسیدن دوران فلز این نقوش تزئینی به مفرغ و آهن و سیم و زر انتقال یافت. عوامل و موجبات تنوع و زیبایی هنر ایران و منشأ و مبدأ آن با روشنی محققانه و سبکی دانشمندانه در این کتاب بیان شده است و نبوغ هنر ایران را که هند و سیبریه تا دنیای غرب پرتو افکنده بود، بر خواننده آشکار و روشن میسازد.
لینک مطلب: http://www.elmifarhangi.ir/newpublished/details.aspx?BookID=1211557c-b0e8-4d76-8324-15397b881234
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
ایران از آغاز تا اسلام/ آرمان شهر دانش و فرهنگ
کتاب های بی شماری در باب ایران نگاشته شده است،
از تواریخ هرودوت تا “تاریخ ایران باستان” استاد حسن پیرنیا و کتاب های دیگر که بی غرض یا با غرض، به عنوان خاورشناس، جهان گرد و یا به عنوان یک ایرانی ایران شناس، به طبع کتاب اقدام نموده اند.
به آرمان شهر دانش و فرهنگ خوش آمدید! و اکنون آشنایی با یک اثر ارزشمند و سرشار از روح و فرهنگ ایرانی! از بین همه ی این آثاری که تا کنون خوانده ام اثر دکتر رومن گیرشمن با عنوان “ایران از آغاز تا اسلام“ به چند دلیل برایم ارزشمندتر بوده است:
– سادگی و روان بودن نگارش به لطف ترجمه ی خوب استاد محمد معین
– بی غرض بودن و پرهیز از زیاده گویی و کم بینی
– پخته بودن و کارآمدی با توجه به یک چهارم قرن تلاش در تاریخ ایران باستان
– همراهی با مستندات، تصویرها و نقشه های بسیار به گونه ای که روزگاری به این کتاب “تلویزیون ایران” گفته می شد.
– خلاصه و فشرده بودن اثر، این کتاب روندی رو به جلو دارد، حاشیه پردازی ندارد و در پی آوردن حاشیه ها و نکته های نامرتبط نیست.
حضور سال های پی در پی رومن گیرشمن در ایران و کار در زمینه ی آثار باستانی ایران و افغانستان و شوش از سال ۱۹۳۰ تا سال ۱۹۵۱ که سال تالیف این کتاب است باعث شده تا کتابی ارزشمند و پخته، حاصل زحمت بیش از بیست سال تلاش رودر رو و پی گیر باشد.
نویسنده به نقل از استاد محمد معین در دیباچه ی کتاب:
– “… دست خواننده را می گیرد و به درون غارها، اعماق طبقات زیرزمینی، بالای تپه ها و پُشته ها می برد، فرهنگ و تمدن اقوام و ملل ایرانی و غیر ایرانی را به او نشان می دهد… وی علاوه بر جنگ ها از ادیان، هنرها، ادبیات و علوم، زندگانی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بحث می کند…. اطلاعات باستان شناسی همه جا با تتبعات تاریخی قرین یکدیگر نقل شده است… “
“… موضوع دیگری که باید یادآور شد حس احترام و اعجابی است که دکتر گریشمن همه جا در طی کتاب خود نسبت به استعداد و نبوغ قوم ایرانی نشان می دهد بدون آن که از ذکر نقاط ضعف وی خودداری کند.”
این کتاب در دی ماه ۱۳۳۵ به دست استاد محمد معین از زبان فرانسه به فارسی برگردانده شد و هر چند با وجود گذر تاریخ و نقد برخی از مطالب آن به دست سایر تاریخ دانان و باستان شناسان، هنوز نمی توان همانندی در رده ی آن پیدا نمود.
“خبرگزاری کتاب ایران” اعلام نمود که این کتاب به چاپ نوزدهم رسیده است.
خواندن آن را به شیفتگان تاریخ ایران زمین سفارش می کنم.
لینک مطلب: http://edutopia.ir/?p=1781
تاریخ دسترسی:10/2/1392
درباره گیرشمن
گزارشی از نقد کتاب من هم باستانشناس شدم!/ تاریخ شفاهی ایران
مهران تولایی: «رومن گیرشمن» باستانشناس اوکراینیالاصل فرانسوی یکی از پیشگامان باستانشناسی در ایران، نزدیک به سیوپنج سال از عمر خود را صرف کاوش در محوطههای متعدد باستانی ایران کرده و البته کتابهای متعددی نیز در این خصوص نوشته که اغلب آنها تاکنون به فارسی ترجمه شده و به چاپ رسیدهاند. به تازگی اما کتاب خاطرات «تانیا»، همسر گیرشمن، با عنوان «من هم باستانشناس شدم!» به همت بنیاد فرهنگ کاشان و با ترجمه فیروزه دیلمقانی در ایران منتشر شده است. به همین مناسبت نشستی نیز در مرکز فرهنگی شهر کتاب و با حضور محمد بهشتی، صادق ملک شهمیرزادی، سیفالله امینیان و علی میرزایی (ویراستار فارسی) برگزار شد. در ادامه بخشهایی از سخنان ایراد شده در این نشست را میخوانید.
محمد بهشتی، رئیس اسبق سازمان میراث فرهنگی و گردشگری: کتابهای خاطرهای که در زمینه تاریخ معاصر ایران منتشر میشود معمولاً بعد سیاسی موضوع را مد نظر دارند و توجهی به جنبههای فرهنگی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران نکردهاند. ویژگی مثبت کتاب «من هم باستانشناس شدم!» توجه به جنبههای مغفول تاریخ شفاهی معاصر ماست و از دیگر سو چون آن را کسی نوشته که بیش از سه دهه ارتباط مستمر با ایران و ایرانیان داشته، نوشته او از مطالب یادداشتنویسان گذری متمایز میشود و جزو منابع مورد توجه محققان قرار خواهد گرفت. البته باید دقت داشت که اسیر کششها و جذابیتهای متن و احساسات نوستالژیک آن نشد و به جای پذیرش تام مطالب، همانند یک باستانشناس به طرح پرسش با هدف کشف حقیقت پرداخت. کتابهای مربوط به باستانشناسی را بایستی با دید پرسشگری و تیزبینی یک باستانشناس خواند تا اسیر کششهای دراماتیک اثر یا بار نوستالژیک آن نشد. تنها در چنان صورتی است که خواننده یک اثر باستانشناسانه میتواند تجربهای مشابه باستانشناس را به دست بیاورد. نویسندگان خاطرهها میکوشند با قدرت قلم خود مخاطب را وادار به تسلیم کنند و روایت خود را در ذهن مخاطب به عنوان حقیقت ثبت کنند، اما ما برای قضاوت بایستی به سراغ همه روایتها برویم و سپس به قضاوت بنشینیم. در کتابهای خاطره باید سفیدیهای کتاب یا قسمتهای نانوشته اثر را هم بخوانیم تا اگر نویسنده قصد پنهان داشتن چیزی را هم دارد بتوانیم در مورد آن، اقدام به پرسشگری کنیم. جایی که ارادهای در متن خاطره احساس کردیم باید به آن با تردید نگاه کنیم، چرا که روایت فقط در جایی که ارادهای در پشت آن دخیل نباشد میتواند دربرگیرنده بخش اعظمی از حقیقت باشد.
سیفالله امینیان، کارشناس میراث فرهنگی و مدیر اسبق اداره میراث فرهنگی کاشان: کتابی که تانیا گیرشمن از مشاهدات و خاطرات خود در ایران نوشته ارزش مردمشناسی دارد؛ هرچند که گاه به نظر میرسد نویسنده آگاهانه میخواسته باعث تخفیف ارزش برخی از اقشار ایرانی شود. در هر حال او در بیشتر موارد ایرانیها را مردمی بسیار بامحبت و مهماننواز معرفی کرده است. متأسفانه پس از پایان کاوشهای گیرشمن در کاشان و انتشار گزارشهای علمی او در فرانسه تا سال 1379 کسی اقدام به ترجمه فارسی این گزارشها نکرد و ایرانیان و به خصوص مردم کاشان از اهمیت منطقه باستانی سیلکبیاطلاع بودند. ترجمه این گزارشها همزمان بود با آغاز کاوشهای گروه ایرانی به سرپرستی دکتر شهمیرزادی از طرف دیگر باید به تفاوت کاوش این گروه ایرانی با کاوشهایی که در سایر مناطق ایران میشود اشاره کنم. گروه دکتر ملک شهمیرزادی تنها گروهی هستند که به محض عرضه گزارشهایشان به سازمان میراث فرهنگی، اقدام به انتشار آن به صورت کتاب مستقل کردند؛ و این در حالی است که جز گزارشهایی اندک، هنوز بسیاری از گزارشهای مربوط به کاوشهای باستانشناسی ایران، به اطلاع مردم نرسیده است.
صادق ملک شهمیرزادی، باستانشناس: گیرشمن مرد خیلی بزرگی است. متأسفانه ما گیرشمن را با معیارهای امروزیمان میسنجیم؛ در حالی که او را بایستی با معیارهای سال 1310 سنجید؛ وقتی که با استادش به تپهای در نهاوند رفت. او سه سال در کاشان حفاری کرده، چهار سال در کازرون، 21 سال در شوش و 9 سال هم در چغازنبیل. او اولین باستانشناس اروپایی است که یکی دو سال بعد از اتمام گزارشهایش، نسبت به چاپ مستقل آنها اقدام کرده؛ در حالی که اکنون نیز محوطههایی داریم که بهرغم گذشت سی یا چهل سال از حفاری آنها، هیچ گزارشی درباره آنها به دست ما نرسیده است. وقتی من سال 1340 در دانشگاه تهران وارد رشته باستانشناسی شدم فقط دو جلد کتاب برای ما تدریس میشد: یکی، تاریخ هنرهای مصور، مرحوم کلنل وزیری بود که خودش یا خانم سیمین دانشور تدریس میکردند و دیگر کتاب «ایران از آغاز تا اسلام» که نوشته گیرشمن بود. پس گیرشمن علاوه بر چاپ گزارشهایش در معرفی ایران نیز نقش مهمی برعهده داشته است.
منبع: مهرنامه، شماره 5، مهر 1389، ص 11
لینک مطلب: http://www.oral-history.ir/show.php?page=books&id=274
تاریخ دسترسی: 10/2/1392
رومن گیرشمن کار گزار استعمار و صهیونیست
آقای دکتر عزت الله نگهبان باستان شناس ایران در کتابی با عنوان “مروری بر پنجاه سال باستان شناسی ایران” که در سال 1385 منتشر شده است، از غارت آثار تاریخی ایران بزرگ به دست گیرشمن می گوید. اندک عزیزان هم میهن که با سادگی تمام می گویند، گیرشمن و بسیاری مانند او به تاریخ ایران خدمت کرده اند، این مطلب را بخوانند و بیشتر و بیشتر در کارهای آن دشمنان ملتها تحقیق و تحلیل کنند. این فوج عظیم کارگزاران و چهره های استعمار و امپریالست که همه با هم وابسته و پیوسته بودند، برای خوشی ما ایرانی ها نیامده بودند، آنها آمدند که مقاصد سیاسی و اقتصادی دشمنان ما را پیش ببرند، و هر آنچه خواستند گفتند و نوشتند و کردند. کار ساده ای نیست که به راحتی از وابستگی آنها به فرقه های تاریخ سوز فراماسونی و لژها و صهیونیزم و غیره بدانیم، ولی از عمل کرد آنها با کمی هشیاری می توانیم به چگونگی دشمنی آنها با مردم ایران بزرگ پی برد.
رومن گیرشمن (۱۸۹۵-۱۹۷۹) باستان شناس یهودی مشهور فرانسوی بوده است. وی در خارکف (Kharkov) اکراین به دنیا آمد، و پس از انقلاب بلشویکی اکتبر سال 1917 روسیه بدلیل پیوستن به سازمان صهیون مجبور شد به استانبول فرار کند. او در ترکیه برای کسب درآمد به کار ویولون زدن پرداخت، سپس به یک مزرعه اشتراکی یهودی در فلسطین پیوست، در همین شهر بود که به تاریخ وابسته شد، زیرا سازمان های صهیون و مخفی یهود می دانستند که باید تاریخ جهان را در دست بگیرند که در آن آقایی بر ملل است و ثروت آثار باستانی. و برای این منظور سال ۱۹۱۷ به پاریس رفت تا باستان شناسی و زبان های باستانی را در دوره ای فشرده فرا گیرد، و این دوره به او امکان داد تا با اشخاص برجستهای در حوزه کتیبه شناسی و باستان شناسی خاور نزدیک همراه شود. در همین دوران او با همسر خود تانیا آشنا شد. تانیا با ترک حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشک، گیرشمن را در تمامی ماموریت هایش حتی در شرایط سخت همراهی و حمایت کرد. تانیا تصاویر آثار گیرشمن را میکشید و به او در مرمت آثار کشف شده کمک میکرد.
سر آغاز زندگی حرفه ای طولانی و پرآوازه گیرشمن انتحاب او به سمت رئیس هیات باستان شناسی ایران توسط موزه لوور در سال 1931 بود و راه او را به محوطه های باستانی مهم ایران باز کرد. گیرشمن تا سال 1972 در ایران فعالیت کرد، اولین کار تجربی او زمانی بود که همراه با یک هیئت باستان شناسی فرانسوی به تلو واقع در کشور عراق رفت 1930. وی بیشتر به آثار باستانی ایران علاقمند بود، سال های بعد، راس هیئی به ایران آمد و چهل سال در باستان شناسی ایران کار کرد و کار خود را با کاوش در مسجد سلیمان به پایان رساند. کاوش های عمده و مهمی که او سرپرستی کرد به صورت خلاصه عبارتند از: محوطه های پیش از تاریخ تپه گیان و تپه سیلک، مجموعه ساسانی بیشاپور(1935-1941)، کاوش در بگرام افغانستان ، کاوشهای شوش، جدا از کشفیات وی در رابطه با دوره های ایلامی یکی از بزرگترین افتخاراتش کشف زیگورات ایلامی چغازنبیل است، که نتایج آن در چهار جلد منتشر شده است، ولی برای ایرانی ها چندان خوش آیند نباید باشد، زیرا ایلام را جدای ایران می داند. شناسایی شهر ساسانی ایوان کرخه و کاوش هایی در جزیره خارک و حفاری هایی در سکوهای اشکانی مسجد سلیمان و برد نشانده ایذه از دیگر کارهای اوست. گیرشمن به عنوان جانشین رولان دومکنم در حفاری های شوش از سال 1946 تا سال 1967 فعالیت خود را ادامه داد. با توجه به تکنیک های مدرن باستان شناسی، شوش برای نخستین بار نه برای جمعآوری اشیای زیبا برای تزیین ویترینهای موزه لوور بلکه برای بازسازی کامل شهری عظیم که در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد شکل گرفته و تا بیش از پنج هزار سال بعد یعنی تا اواخر قرن سیزدهم میلادی به حیات خود ادامه داده بود مورد کاوش قرار گرفت. رومن گیرشمن در سال 1979 میلادی درگذشت. ابهامات حل نشده زیادی در رابطه با کارها و کشفیات او به قوت خود باقیست، توجه کنید، بعد از فعا لیت های گیرشمن بود که شوش روش مند و علمی حفاری شد، همین رویه برای آپادانا هم می باشد. آیا می توان سهل انگاریهای گذشته را تا حدی جبران کرد و غارت شوش و آپادانا را افشا کرد؟
گیرشمن اثار زیادی در زمینه باستانشناسی، تاریخ، کتیبه ها و سکه های ایرانی و افغانستان از خود به یادگار گذاشت و بارها از طرف انجمن های مختلف از او به خاطر خدمت به فرهنگها تجلیل به عمل آمد. با ۳۰۰ یاد داشت و ۲۰ کتاب منتشر شده، گیرشمن پربارترین و مورد توجه ترین کارشناس درباره ایران باستان بود. برخی از تحقیقات وی درباره شوش هنوز منتشر نشده، اما راهنمای باستانشناسان دیگر مانند هنری گش (Henri Gashe) در مطالعات باستانشناسی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایران بوده است. تمام این کارها و تحقیقات باید توسط جوانان میهن دوست تاریخی و باستان شناس ایران با دیدی نو که وبلاگ های انوش راوید در اختیار آنها گذاشته باز بینی گردد و دروغ ها و نیرنگ های دشمنان تشخیص داده و دور ریخته شوند.
بسیار خلاصه می باشد، دکتر نگهبان مطلب را در کتابشان چنین آغاز کرده:
هیأت باستان شناسی فرانسوی پس از کسب امتیاز فعالیت های حفاری در تمام ایران، از اواخر قرن نوزدهم میلادی شروع به فعالیت کردند، و حفاری های خود را در شوش متمرکز نمودند. هنگامی که من شروع به همکاری با اداره کل باستان شناسی کردم، پروفسور گیرشمن کار خود را از سالها پیش در ایران شروع کرده بود. او حفاری های مهمی در ایران انجام داده بود و چون مدت زیادی در ایران کار می کرد، ارتباط و آشنایی با افراد با نفوذ دولتی و لشکری برقرار کرده و بارها آنها را به قلعه شوش دعوت نموده بود. این رابطه وسیع و تماس زیاد با افراد ذی نفوذ گیرشمن را در سطحی قرار داده بود که هر گونه عملی از طرف ایشان، توسط مأمورین محلی دولتی مجاز تلقی می گردید و با آن مخالفتی نمی شد.
در اواخر زمستان سال 1337 با دانشجویان برای بررسی باستان شناسی به دشت خوزستان رفته بودیم. حفاری تپه زیگورات یا معبد چغازنبیل که در دشت خوزستان قرار دارد، توسط هیأت فرانسوی به سرپرستی گیرشمن انجام می شد. روزی برای بازدید به آنجا رفتیم. گیرشمن با محبتی خاص ما را پذیرفت و توضیحات مفصلی از قسمتهای مختلف حفاری و آثار کشف شده ارائه داد و در پایان به سئولات تک تک دانشجویان پاسخ گفت. یکی از دانشجویان پرسید که نماینده اداره باستان شناسی که همیشه در همه حفاری هست چرا در اینجا دیده نمی شود؟ ایشان با تبسمی خاص و کنایه دار گفتند: “ما با بازرس باستان شناسی قرار خاصی داریم، وی در تهران می ماند و فوق العاده ماموریت خود را دریافت می کند و ما در اینجا آزادانه هر کاری که بخواهیم، انجام می دهیم.” تعدادی از دانشجویان به اتفاق ایشان شروع به خندیدن کردند. ولی این مطلب برای من بسیار گران آمد ولی متأسفانه در مقابل این حقیقت تلخ و عریان چاره ای جز سکوت نداشتم.
دو سه سال گذشت و من به عنوان معاون فنی اداره کل باستان شناسی منصوب شدم. در پاییز آن سال روزی آقای گیرشمن به من زنگ زد که از فرانسه به تهران آمده اند و علاقه دارند برای انجام تشریفات ادامه حفاری در شوش به اداره باستان شناسی بیاید. همان روز آمد و گفت که بزودی برای ادامه حفاری به شوش خواهند رفت و علاقه دارد هر چه زودتر تشریفات اداری انجام شود و بازرس ویژه برای همکاری با هیأت فرانسوی انتخاب شود. ایشان فرمودند همان گونه که می دانید در چند سال گذشته آقای هوشنگ بهرامی که طرز کار ایشان بسیار مورد رضایت است با هیأت فرانسوی همکاری می کرده اند و چنانچه ایشان که با طرز کار هیأت فرانسوی آشنایی دارند مجددا انتخاب شوند موجب قدردانی و تشکر ما خواهد بود. نگارنده بدون توجه و به طور ناخود آگاه تقریبا داشتم موافقت می کردم که ناگهان جریان بازدید از چغازنبیل به یادم آمد و طرز کار بازرس هیأت فرانسوی و آن تبسم و کنایه … و به ایشان اظهار کردم: اطمینان داشته باشید فرد جدی و فعالی همراه ایشان اعزام خواهد گردید. ایشان دوباره گفتند همان آقای بهرامی خوب است. سپس از آقای اسماعیل نفیسی که یکی از فارغ التحصیلان رشته باستان شناسی و فردی جدی و منظم بودند با توجه به علاقه ای که داشتند خواستم که این ماموریت را انجام بدهند.
روز بعد هنگامی که پروفسور گیرشمن در اتاق آقای رفعتی افشار مدیر کل باستان شناسی بودند، ابلاغ های لازم به استانداری خوزستان و فرماندار شوش همراه رونوشت حکم مأموریت آقای نفیسی بعنوان بازرس به ایشان داده شد. گیرشمن با دیدن حکم آقای نفیسی رو به مدیر کل گفتند که بهتر بود همان بازرس قبلی را انتخاب می کردید و بعد با آمدن به اتاق من همان مطلب را تکرار کردند.
بیش از 4 هفته از شروع حفاری شوش گذشته بود که روزی نامه ای از آقای نفیسی به اداره باستان شناسی رسید که:
چند روز اول حفاری آقای گیرشمن با ایشان یسیار با نرمی و محبت رفتار می نمودند. آقای نفیسی هم همه روزه فهرستی با مشخصات کامل از اشیا مکشوفه تهیه می کرده اند. پس از چند روز آقای گیرشمن می گویند که نیازی به تهیه فهرست نیست. بازرس پیشین چنین کاری نمی کرده است. آقای نفیسی به این سخن توجهی نکرده و به کار روزانه خود ادامه می دهند. پس از چند روز به تدریج طرز رفتار آقای گیرشمن با ایشان تغییر کرده و ایشان را تهدید می کنند که اگر چنانچه به تنظیم فهرست روزانه اشیا ادامه دهند از بردن ایشان به محل حفاری در چغازنبیل با اتومبیل هیأت حفاری خودداری خواهند نمود. اما بازهم آقای نفیسی بدون توجه به کار خود ادامه می دهند. تا اینکه روز قبل گیرشمن از سوار شدن وی به اتومبیل هیأت جلوگیری کرده و نفیسی نتوانسته از شوش که حدود پنجاه کیلومتر با چغازنبیل فاصله دارد به محل حفاری برود و کسب تکلیف کرده است.
آقای کاظم زاده معاون اداری باستان شناسی برای ایشان تلگرافی زده اند که چنانچه آقای گیرشمن از بردن ایشان امتناع کردند به هزینه اداره باستان شناسی اتومبیلی کرایه کنند. و در ضمن ایشان در کمال جدیت به کار خود ادامه دهند و در صورت امکان روابط صمیمانه خود را حفط کنند.
هنوز هفته ای نگذشته بود که باز نامه ای دیگر از آقای نفیسی به ایشان رسید که آقای گیرشمن به کارگران دستور داده اند که اشیاه روزانه را برای ثبت در اختیار ایشان نگذارند!! ایشان هم از ژاندارم های محافظ حفاری برای انجام وظایف قانونی خود کمک گرفته اند. اما ژاندارم ها نیز امتناع کرده و بیان می کنند که به ایشان دستور داده شده از دستورات گیرشمن پیروی کنند .
با رسیدن این نامه وضع بدی پیش آمده بود. با وجودی که اداره باستان شناسی می توانست از ادامه کاوش جلوگیری کند ولی می خواستیم موضوع به آرامی حل شود. بلافاصله برای ژاندارمری محل تلگرافی فرستاده و از آنان خواستیم با آقای نفیسی برای انجام وظایف قانونی خویش همکاری کنند. ضمنا در این تلگراف ذکر شد تا حد امکان موضوع دوستانه حل شود و چنانچه آقای گیرشمن بازهم همکاری ننمود و از مقررات قانونی تبعیت نکردند آقای نفیسی اختیار دارند عملیات کاوش را متوقف کنند.
چند روز بعد آقای نفیسی با بیسیم ژاندارمری تماس می گیرند که آقای گیرشمن به هیچ وجه همکاری نمی کنند و سه ژاندارمی که در چغازنبیل هستند بدلیل نفوذ آقای گیرشمن، حاضر نیستند مخالف نظر آقای گیرشمن عمل کنند. فورا به ژاندارمری محل اطلاع دادیم که حفاری را متوقف کنند و ادامه ی کار تنها با نظر آقای نفیسی امکان پذیر است.
چند روز بعد آقای علاء وزیر دربار وقت که مرد با نفوذی بود تلفن کرده و اظهار داشت آقای گیرشمن به ایشان تلفن کرده و گفته که از عملیات حفاری هیأت فرانسوی جلوگیری شده است. سپس از من سوال کردند که آیا راه حلی برای ادامه ی کار حفاری وجود دارد؟ پاسخ دادم تنها راه حل این است که نماینده باستان شناسی بتواند آزادانه به وظایف قانونی خود و تهیه فهرست بپردازد. سپس بیان کردند که «البته فهرست اشیا مکشوفه باید تنظیم گردد». پس از آن مشکل حل شد و طبق قانون تا انتهای فصل در اوایل بهار کار پیش رفت. تا اینکه مشکل بزرگتری پیش آمد.
لینک مطلب: http://ravid2.blogfa.com/post/31
تاریخ دسترسی: 9/2/1392
دیدگاهها درباره کوروش بزرگ/ ویکیپدیا
تاریخنویسان و دانشمندان تاریخدان، نظرات متفاوتی در مورد کوروش بزرگ دارند.
داندامایف
داندامایف میگوید کوروش محبوبترین شاه پارس و بنیانگذار یک امپراطوری جهانی بود.[۱]به نظر میرسد کوروش به سنت و ادیان سرزمینهای فتح شده احترام میگذاشت. پارسیها او را پدر، روحانیان بابل او را برگزیده مردوک، یهودیها او را مسیح فرستاده شده از جانب یهوه و یونانیان او را فاتحی بزرگ و سیاستمداری باهوش میدانستند. گزنفون در کورشنامه او را حکمرانی آرمانی و ایدهآل توصیف میکند.[۲]
فرای
ریچارد فرای میگوید: «کوروش نه تنها فاتح و مدبر بزرگی است بلکه او در ذهن مردمان پارس همچون رموس و رمولوس در روم و موسی در نزد اسرائیلیها است.»[۳]
گیرشمن
رومن گیرشمن درباره کوروش میگوید:«از میان پادشاهان عده محدودی هستند که پس از خود شهرت و نام نیک مانند کوروش باقی گذاشتهاند. کوروش سردار بزرگ و پیشوای مردم بود. بخت نیز با او یاری میکرد. وی سخی و نیکخواه بود، و اندیشهٔ آن نداشت که مملکتهای فتح شده را به اتخاذ روشی واحد ملزم نماید، بلکه این خرمندی را داشت که موسسات هر یک از حکومتهایی که به تاج و تخت خود ضمیمه میکرد، لایتغیر باقی گذارد. او هر جا که رفت، خدایان مذاهب مختلف را به رسمیت شناخت و تصدیق کرد. همواره خود را جانشین قانونی حکمرانان بومی معرفی مینمود. اسکندر نخستین کسی نبود که این سیاست را اتخاذ کرد، بلکه او فقط از سرمشق کوروش تقلید نمود و بدین وسیله مورد تحسین رعایای جدید گردید. نسیمی جدید بر سراسر جهان وزیدن گرفت، شهرها از قربانیها و قتلهای به ناحق نجات بخشید، حریق شهرهای غارت شده را خاموش نمود و اقوام را از اسارت و بردگی آزاد کرد». «کوروش بیش از هر فرد دیگر متوجه بود که «جهان باستان، شهرهای متمدن و قبایل وحشی، از قوای داخلی که میکوشید همه را در یک جامعهٔ انسانی مستهلک سازد، بزحمت اطاعت میکنند، ما هرگز نمیبینیم که کورش، مانند رومیان، ملت رقیب خود را با خویش متحد کند و نخست با او مانند ملتی همشأن رفتار نماید و سپس در زمان ضعف وی، او را تابع و مطیع کند و بدو ظلم و ستم روا دارد». «ایرانیان کوروش را «پدر» و یونانیان – که وی مملکتهایشان را تسخیر کردن بود – او را «سرور» و «قانونگذار» مینامیدند و یهودیان این پادشاه را بمنزله «مسیح پرودگار» محسوب میداشتند. با آنکه روح جنگجوی وی هرگز – حتی پس از سالها جنگ و پیروزی – سست نشد، همواره نسبت به دشمن مغلوب بلند نظر بود، و بدو دست دوستی دراز میکرد.»[۴]
ایستکولیوس
ایستکولیوس کوروش را چنین میستاید:«کوروش قهرمان بختیار، چون به قدرت رسید، میان اقوام برادر صلح برقرار کرد و سپس لودیا و فروگیا را مسخر خود ساخت و بر نیروی سراسرایونی تسلط یافت. آسمان با او سر کین نداشت چون فرزانه بود»[۶]
عهد عتیق
در این کتاب آمدهاست: «خداوند میگوید… دربارهٔ کوروش… که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید…(اشعیاء نبی، باب۴۴، فقره ۲۸). خداوند به مسیح خویش، یعنی کوروش،… که دست راست او را گرفتم تا بحضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم، تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشوند- چنین میگوید: من پیش روی تو خواهم خرامید، و جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت، و گنجهای ظلمت و خزاین مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه – که تو را به اسمت خواندهام – خدای اسرائیل، میباشم، به خاطر بنده خود یعقوب وبرگزیده خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی، ترا به اسمت خواندم، و ملقب ساختم. من یهوه هستم، و دیگری نیست و غیر از من خدائی نیست – هنگامی که مرا نشناختی – تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست…(اشعیاء نبی، باب ۴۵، فقرات ۱-۶)[۷]
لینک مطلب: دیدگاه ها_درباره_کوروش_بزرگhttp://fa.wikipedia.org/wiki/
نظرات