صفحه اصلیبانک مقالات

سِجِلدِ یک معمار – بهزاد شهنی

عبدالعزيز فرمانفرماييان، معمار معاصر ايراني، استاد دانشگاه تهران و از بنيانگذاران نظام مهندسي جديد در ايران فرزند عبدالحسين ميرزا فرمانفرما از متمولين

چگونه یک صفحه لمسی را تمیز کنیم؟
از لُهراسپ تا لُر
چرا نام زبان ما پارسی است؟
زمان مطالعه: 12 دقیقه

عبدالعزیز فرمانفرماییان، معمار معاصر ایرانی، استاد دانشگاه تهران و از بنیانگذاران نظام مهندسی جدید در ایران فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما از متمولین طراز اول ایران و عزت‌الدوله دختر مظفرالدین شاه قاجار بود که مهم‌ترین بناهای ایران از جمله استادیوم آزادی، فرودگاه مهرآباد و… را طراحی کرده است. او روز 31 خرداد 1392 در اسپانیا در گذشت. عبدالعزیز فرمانفرماییان متولد سال 1299 بود که تحصیلات خود را در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس گذراند و در آوریل دهه ?? فارغ‌التحصیل شد و به ایران بازگشت. او ابتدا در گاراژ پدر خود کار طراحی را آغاز کرد سپس در یکی از آتلیه‌های دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به کار و تدریس مشغول شد. برخی از آثار مهم طراحی شده وی، استادیوم ورزشی آزادی، ساختمان‌های شرکت نفت، مسجد دانشگاه تهران، طرح ساختمان رآکتور اتمی دانشگاه تهران، ساختمان وزارت کشاورزی، ساختمان وزارت کار، ساختمان بانک اعتبارات ایران، ساختمان پست و تلگراف و تلفن، فرودگاه مهرآباد، طرح اولیه فرودگاه جدید امام خمینی، تهیه طرح جامع شهر تهران، برج‌های سامان، برج‌های ونک پارک، ساختمان بورس، دانشکده دامپزشکی، کاخ مادر سعدآباد، ساختمان اداری صدا و سیما و موزه فرش تهران است.

تجربه تکرارناشدنی نوگراها
از مکتب سخت پدر تا باوهاوس

P-08-1
بهزاد شهنی

تمام پلان‌های زیستی عبدالعزیز فرمانفرماییان، در برهه‌یی از تاریخ اتفاق می‌افتد که مشحون از اتفاقات سیاه و سفید سیاسی است. کودتا، تغییر سلطنت، انقلاب و این داستان زندگی این نسل است. همزمان با کودتای نظامی رضا خان، ماکسیم در 1299 از همسر دوم فرمانفرمای– بتول خانم احشمی- در شیراز به دنیا می‌آید، زمانی که دایی‌اش (دکتر مصدق) روزهای آخر حکمرانی بر ولایت فارس را تجربه می‌کرد، سالی که مصادف بود با افول و تحقیر خانواده 33 نفره فرمانفرما؛ قرار بود تاریخ به گونه‌یی دیگر رقم بخورد اما ورق برمی‌گردد و خانواده‌یی با آن همه جلال و شکوه به اسیری وضلالت می‌افتد. پدرش تمام قدرت و بخشی از املاک و دارایی‌هایش را به رضاخان می‌بخشد تا اعدام نشود و از این پس او تربیت فرزندان را بر تربیت جامعه ارجح می‌بیند، در اتاق کار پدرش به او و تعدادی از برادرانش ابلاغ می‌شود که باید برای ادامه تحصیل به فرنگ بروند؛ سهم عبدالعزیز فرانسه و تحصیل در مدرسه هنرهای زیبای پاریس- بوزار – می‌شود؛ نیمه اول دهه 20 و بعد از تغییر سلطنت پهلوی، از مکتب سفت و سخت پدر به مکتب خشک باوهاوس کوچ می‌کند؛ 1330 به تهران بازمی‌گردد، اما تهران آن طهرانی نبود که زمانی از فرودگاه مهرآبادش به پاریس رفته بود، اینجا هنوز حکومت گشتاپویی به ارث رسیده از رضاخان همه را به وحشت می‌اندازد و کمتر کسی آدرس خانه کوچک شده فرمانفرما را می‌داند؛ او در وطنش بی‌وطن می‌شود.

وضعیت اقتصادی مملکت به‌شدت خراب است، در می‌یابد که کسی به او کار نمی‌دهد و فرزند فرمانفرما بودن همه را می‌ترساند، مجبور می‌شود به گاراژ خانه‌شان بین خیابان کاخ و سی‌متری و تخت‌جمشید پناه ببرد، جایی که روزگاری مملو از ماشین‌ها و درشکه‌های بزرگانی چون مدرس، مستوفی‌الممالک، مصدق، مجدالدوله و قوام‌السلطنه بود و حالا تبدیل به متروکه‌یی شده بود، در خانه برای همه خانه طراحی می‌کند، اوج شور و هیجان دانشجوی بازگشته از پاریس در گاراژ خاک گرفته در حال اضمحلال بود و معماری در آنجا برای او امری دم دستی تلقی می‌شود. محمدعلی فروغی رابطه خانواده فرمانفرما با دستگاه حکومت پهلوی را تا حدودی مساعد می‌کند، پلانی دیگر از زندگی او آغاز می‌شود. 1332 به واسطه ریاست محسن فروغی بر دانشکده هنرهای زیبا، جذب می‌شود و در ساختمان دوم و تازه تاسیس دانشکده هنرهای زیبا مسوولیت آتلیه‌یی به او داده می‌شود تا با همراهی محسن فروغی دانشجویان را هدایت کنند، بعدتر و در دهه 40 پرویز موید هم به عنوان همکار اضافه می‌شود، اداره دو آتلیه مهم و کلیدی دیگر به عهده هوشنگ سیحون، حیدرقلی‌خان غیایی و ژنیا آفتاندالیانس بود این سه آتلیه به صورت عمودی با یکدیگر در ارتباط بودند. همزمان همچون بیشتر از فرنگ برگشتگان که در دولت مشغول به کار می‌شدند در دفتر فنی دانشگاه تهران استخدام می‌شود، بعدتر جایگزین آندره گدار می‌شود که سال‌ها مسوولیت این دفتر را برعهده داشت و ساختمان‌های زیادی از مجموعه دانشگاه تهران را در این دفتر طراحی کرده بود.

طی چند سال حضور در دانشگاه تهران این جوشش درون او نهادینه شده می‌شود که توانایی انجام پروژه‌هایی در اشل بزرگ را دارد، در واقع پسر فرمانفرما بودن به او این جسارت را می‌داد که ساختمان‌های بلند مرتبه را تجربه کند، او به دنبال بزرگ اندیشی در معماری و انتقال تجربیات و آموخته‌هایش در مکتب بوزار و پیاده کردن مبانی نظری مکتب باوهاوس در معماری ایرانی بود. قانون منع مداخله کارکنان دولت در قراردادهای دولتی باعث می‌شود عطای تدریس و کارمند بودن در دانشگاه تهران را به لقای آن ببخشد؛ از این پس به شهادت احجام کنار خیابان‌ها، درخشان‌ترین سال‌های زندگی حرفه‌یی او آغاز می‌شود؛ به امید اینکه بتواند پروژه‌های دولتی بیشتری را طراحی کند دفتر خود را در خیابان تخت‌جمشید (طالقانی فعلی) گسترش می‌دهد؛ بعد از انقلاب این ساختمان ضبط و به سازمان تبلیغات اسلامی سپرده شد. 1335 جوزف زوکر به او می‌پیوندند و مسوول تهیه نقشه‌های اجرایی می‌شود. 1336 به ابوالحسن ابتهاج، رییس وقت برنامه و بودجه برای درخواست کار رجوع می‌کند و پاسخ منفی دریافت می‌کند؛ تمامی پروژه‌های بزرگ به مشاوران خارجی سپرده می‌شود؛ اصلاحاتی را در دفترش صورت می‌دهد و نام او در فهرست برنامه و بودجه قرار می‌گیرد. در آن سال‌ها از صدقه سر دلارهای نفتی که از جنوب به پایتخت سرازیر می‌شد، معماری و ساخت و ساز وضعیت بهتری پیدا کرده بود و بستری مهیا شده بود تا فن ساختمان نیز در هنر آن دخیل شود و ساختمان‌ها تکنولوژیکال‌تر شوند. برای او که با تفکر باوهاوسی تعلیم یافته بود معماری با واژه ساخت قرابت نزدیکی داشت و معنایش ترکیب هنر، صنعت و تکنیک بود؛ بعدتر همین اندیشه به او در ارتقای فعالیت مهندسی‌اش نقش بسزایی بازی کرد. برای اینکه داشته‌هایش از معماری غرب به روز باشد ضمن نیم‌نگاهی به آثار معماران مدرن جهان، به طور مرتب سفرهایی به خارج از ایران انجام می‌دهد، امریکا، فرانسه، مکزیک و در این میان با شرکت‌ها و مهندسان خارجی نیز قراردادهایی برای همکاری و مشارکت در دفتر تهران امضا می‌کند؛ بر اساس این تفاهمنامه‌ها، مهندس وایتینگ و شرکت لیچفیلد را به دفترش دعوت می‌کند و آنجا متوجه ضعف نقشه‌های فنی و اجرایی‌اش می‌شود؛ سرخورده می‌شود و عزم را جزم می‌کند تا مقیاس سطح علمی دفترش را از یک دو هزارم به یک یکم تغییر دهد.

1336 در حال فراهم کردن مقدمات این موضوع بود که کاندید ساخت رآکتور اتمی دانشگاه تهران می‌شود، اما در آن زمان به علت فقر زبان معماری در ترجمان تکنولوژی مجبور به بازدید از رآکتور اتمی دانشگاهی می‌شود که مغز متفکر رآکتورهای جهان در آنجا تدریس می‌کرد، دانشگاه پرینستون امریکا و محل تدریس آلبرت انیشتین؛ هیچ گاه هیچ نقشه‌یی از این ساختمان برای نقد و تحلیل به بیرون درز نکرد. همان سال از طرف دانشگاه تهران طراحی مسجد در محوطه‌یی وسیع به او واگذار می‌شود. فرمانفرما کاملا با دیدِ کرتیک به معماری مساجد ایرانی نگاه می‌کرد و در ریخت‌شناسی، آنها را دارای عناصر سرسری و غیرکاربردی زیادی می‌دانست؛ به این اندیشه رسیده بود که در معماری مساجد فرم ادامه‌دهنده عملکرد نیست. در واقع معمار موظف بود فضایی را طراحی کند که نمازگزار بدون توجه به اطراف، به راحتی عبادتش را انجام دهد یعنی فرم ساختمان در ساده‌ترین شکل، حیات وجودی می‌یافت. برای او که یاد گرفته بود همه‌چیز فرم از عملکرد پیروی می‌کند این بی‌قیدی، معنای آزادی مطلق در طراحی فضا را داشت. برای همین پایش را روی آن پایش انداخت و با ولع گفت: «در مسجد دانشگاه تهران، آنچه دلم می‌خواست انجام دادم و طراحی کردم.» آوانگاردیسم در طراحی!

در اینجا برخلاف بیشتر مساجد طراحی شده تا آن زمان، مخاطب شکست حوزه‌های بصری و حرکتی را لمس نمی‌کند و در مجموع آن ساختمان، بنایی غیرعادی در معماری آن دوره، خصوصا در تعریف کلاسیک مسجد از آب درآمد و این اولین نشانه‌ها، از ورود فردی به عرصه معماری ایران را نوید می‌داد که نمادهای گذشته معماری وطنش برای او چندان محلی از اعراب نداشتند. این نوع تفکر معماری درست در دهه‌یی اتفاق می‌افتاد که جنبش‌های روشنفکری ایران، کشورهای سیر یا غربی را عامل بدبختی کشورهای گرسنه یا توسعه نیافته شرق می‌دانستند و عامل حقارت را تقلید صرف از غرب می‌پنداشتند. اما فرمانفرماییان بدون توجه همچنان سرگرم انتقال و ترجمه تجربیاتش از معماری غرب در حوزه جغرافیایی ایران بود. او بین دو منش فکری یعنی شعله جاویدان حقیقت و غوطه ور شدن در واقعیت، دومی را برگزید؛ برای او معماری زاییده یک واقعیت محض بود، نه توتم‌های فلسفی شرق. هرگز به دنبال جست‌وجوی حکمت در اشکال و حجم هایش نبود، بلکه چیرگی انسان رنسانسی را به معنای واقعی کلمه پیاده می‌کرد، تندیس دیگر گونه‌یی از انسان در قالب ساختمان حیات می‌یافت و به همین علت ساختمان‌های او همواره زنده‌اند و نفس می‌کشند. او به فلسفه شرق پشت کرد و بعدتر پشیمان شد! آیا او واقعیات را در مقابل خرافات قرار می‌داد؟ 1340 موزه فرش را طراحی می‌کند، اما هرگز به شکل کامل ساخته نمی‌شود و برای 15 سال متروکه می‌ماند؛ از همان زمان بود که فرش ایرانی رویه رو به انحطاط خود را آغاز کرد، پشت کردن به معماری فرش، پشت کردن به خود فرش بود. 1355 تعمیرات آن شروع و در 22 بهمن 1356 افتتاح می‌شود.

در طراحی موزه سعی می‌کند از ابزارآلات سنتی بافت فرش الهام بگیرد و رنگ و بویی ایرانی به اثر ببخشد، اما شلیک او به هدف نمی‌خورد؛ یعنی هیچ گاه المان‌های پیوست شده به بنا در هیبت دارهای قالی با آن حجم شسته‌رفته مدرن، قرابتی نزدیک را احساس نکردند و مانند پوسته‌یی حل نشده در فرم و در حد استفاده صوری از یک مفهوم باقی ماندند. در این سال‌ها در تحولات سیاسی، خانواده فرمانفرماییان هر چه بیشتر اعتماد حکومت پهلوی را جلب می‌کند، منوچهر فرمانفرما در حال ارتقا در وزارت نفت بود و خداداد برادر بزرگ‌ترش، رییس برنامه و بودجه می‌شود و سیاست یکی شدن دفاتر معماری و رتبه‌بندی کردن آنها را پیش می‌گیرد و آفتاب می‌زند همان جایی که دزد دلش می‌خواهد !1345 دفتر فنی او با مهندسین مشاور محمدرضا مجد و فرخ هیربد ادغام می‌شود، نادر اردلان هم پس از سه سال حضور در مسجد سلیمان به عنوان رییس گروه ساخت و سازهای شرکت نفت، در 1346 به شرکت آنها ملحق می‌شود؛ پستش طراح ارشد است و این ورود، سرآغاز اولین خروج در شرکت او را رقم می‌زند؛ مهندس فرخ هیربد به خاطر مشکلاتش با نادر اردلان از شرکت جدا می‌شود تا زنگ خطر را برای رییس شرکت به صدا درآورد. در همین سال (1346) به واسطه برادرش و با پشتوانه تجربه‌یی که نادر اردلان در مناطق نفت‌خیز جنوب کسب کرده بود طرف قرارداد با کنسرسیوم نفت در اهواز می‌شود، برای طراحی ساختمان‌هایی چون دفاتر اداری نفت، مدرسه، خانه و. . . . 1347 بعد از قوانینی که درباره مالکیت آپارتمان وضع می‌شود طراحی اولین برج‌های مسکونی ایران به شرکت او سپرده می‌شود، هر دو برج سامان در بلوار کشاورز را اردلان طراحی می‌کند و بعد‌تر به اجرا درمی‌آیند؛ آن دو ساختمان نماد اولین تکنولوژی پیش‌ساختگی در ایران بودند. اردلان خود را تثبیت و جزو شرکای اصلی شرکت می‌شود.

1349 بر مبنای همان تکنولوژی، ساختمان گروه صنعتی بهشهر (وزارت آموزش و پرورش فعلی) متعلق به خانواده بزرگ لاجوردی، طراحی و اجرا می‌شود. در این بنا تمام اصول معماری مدرن به علاوه استفاده از گودال باغچه ایرانی برای فضا سازی‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ اینجا همانند مسجد دانشگاه تهران، حیاط به عنوان عنصر سازمان‌دهنده و نظم دهنده فضاهای پیرامون، حیات می‌بخشد. اندیشه اصلی در طراحی، بهره‌گیری از الگوواره‌های معماری ایرانی در فرمتی جدید و برای عملکردی نو در صنعت بود؛ هر چند ساختمان درون‌گراست، اما نگاهی جامع به بیرون دارد، یعنی همان چیزی که معماران نوگرای ایران به دنبال آن بودند. در واقع او قصد داشت ساختمان را از حوزه گفتار عامیانه مردم خارج سازد و با ایجاد فضاهای نوین در بیرون و درون آن، استحکام ویژه‌یی به این دستور زبان جدید دهد، این می‌گوید معماری ایران پیش از او و بعد از او دو تعریف جداگانه دارند. چنانچه آثاری خلق کرد که تا پیش از آن هیچ پشتوانه‌یی در سرزمین مادری‌اش نداشتند. این می‌گوید اکثر ساختمان‌هایی که توسط شرکت فرمانفرما طراحی می‌شد به نوعی علامت تعجبی بود برای مردم آن زمان. از منظر فرمیک، ساختمان‌های او مثل شرکت نفت، بانک کار، برج‌های سامان، ساختمان بورس وپست نشانه شهری محسوب می‌شدندو خیابان‌ها با آنها اعتبار و هویت می‌یافتند؛ این ساختمان‌های بلند مرتبه همگی نماد سرمایه و قدرتی بودند که حکومت دوست می‌داشت به رخ مردم و جهانیان بکشد، چنان که آنها نماینده تمام عیار مینیمالیسم در معماری ایران بودند؛ این گونه آثار باعث می‌شد که معماری ایران در مقابل معماری جهان قد علم کند.

در این سیر فکری اگر حجم بیرونی اجازه مونمِنتال کردن بنا را به معمار نمی‌داد، آن را در معماری داخلی به جست‌وجو می‌نشست، همچون حجم فوق مدرن و مارپیچی واقع شده در آبنمای مرکزی ساختمان گروه صنعتی بهشهر یا راه‌پله مدرسه عالی مدیریت؛ این نوع نگاه ماحصل تحصیل در بوزار و به عاریت گرفتن فرهنگ معماری غرب بود که به فرهنگ بصری معماری ایرانی پرتاب شده بود. 1349 مرکز مطالعات هاروارد امریکا تصمیم می‌گیرد در تهران شعبه‌یی افتتاح کند (دانشگاه امام صادق فعلی)، طراحی بنا به شرکت فرمانفرماییان سپرده می‌شود؛ او یحیی فیوضی و نادر اردلان را مسوول طراحی این اثر می‌کند و خودش به عنوان ناظر عالی طراحی، این روند را کنترل می‌کند؛ این اثر با سایر ساختمان‌هایی که مهر شرکت او روی آنها حک شده بود متفاوت به نظر می‌رسید، گویی اندیشه دیگری روان‌نویس سیاه را روی کاغذ پوستی می‌چرخاند! استفاده از الگوی باغ ایرانی، شکل طراحی حیاط مرکزی، شکست حوزه‌های حرکتی، درون‌گرا بودن و سلسله مراتب فضای طراحی شده در این ساختمان این شبهه را به وجود می‌آورد که هویت خطوط، نزدیک به اندیشه‌های شرقی نادر اردلان در طراحی است. بعدتر و در روز افتتاحیه «خردجو» رییس هیات مدیره مرکز مطالعات هاروارد در سخنرانی خود از خدمات نادر اردلان تشکر می‌کند و نامی از فرمانفرما و شرکت او نمی‌برد؛ زخم قدیمی مجددا دهان باز می‌کند و سه سال پس از ورود اردلان به شرکت، اخراج می‌شود. در همان سال (1349) و همزمان با برگزاری سومین جشن‌های فرهنگ و هنر، ایران سرمست از دلارهای نفتی کاندیدای برگزاری مسابقات آسیایی 1974 می‌شود. 1351 میزبانی به تهران داده می‌شود و در تمام کشور هیاهوی ساخت ورزشگاه به اوج می‌رسد. طراحی مجموعه ورزشی آزادی تهران با وجود میل باطنی خداداد برادرش به عنوان رییس برنامه و بودجه، توسط وزارت آبادانی و مسکن به شرکت او سپرده می‌شود و در دو مرحله به انجام می‌رسد، مهم‌ترین ساختمان، ورزشگاه یکصد هزار نفری آزادی است که برای طراحی آن از سفری که به مکزیک در سال1342 انجام داده بود بهره می‌برد و تجهیزات سازه این بنا را با الهام از استادیومی که در دانشگاه مکزیکوسیتی دیده بود در بستر فشرده‌یی از خاک قرار می‌دهد و فرم ورزشگاه را ملهم از تپه ماهورهای منطقه کن و شکلِ کوهِ آتش‌فشان استادیوم مکزیکوسیتی اتود می‌زند. دستگاه حکومتی به او ابلاغ می‌کند که ظرف 17 ماه باید کار طراحی و ساخت مجموعه با بودجه‌یی نزدیک به هشتاد میلیون تومان به پایان برسد، زمان کم و نبود مهندسان سازه متبحر او را وامی‌دارد از دفتر شرکت s. o. m در کالیفرنیا متقاضی خرید نقشه‌های سازه شود، نهایتا پیر ریچارد، مهندس فرانسوی شاغل در دفتر او آن نقشه‌ها را دستکاری می‌کند و سازه جدید را بر اساس بتن فشرده و پیش ساخته-که شرکت اومسبوق به سابقه در تهیه این گونه نقشه‌های اجرایی بود- محاسبه و به اجرا درمی‌آورد، سرانجام این مجموعه در زمان معین شده در سال 1353 به دست شاه افتتاح می‌شود.

او با تمام این ترجمه‌های عملی که در زمینه معماری انجام داد خود را به عنوان پیشگام ضابطه‌مندسازی و شهید راه مهندسی، برای همیشه تاریخ در معماری این سرزمین معرفی کرد، در واقع جهان معماری برای او مرزهایی فراتر از جغرافیای ایران گشود. در بین سال‌های 54 – 53 به علت عدم بر نامه‌ریزی صحیح دلارهای نفتی، تقاضای ساخت بنا بیشتر از عرضه مهندسان می‌شود، پدیده سرقت مهندسان شکل می‌گیرد و کشور با کمبود مهندس معمار مواجه می‌شود – بر عکس حالا – برای رفع این مشکل، شرکتش شعبه‌یی در آتن می‌گشاید و در آنجا جوزف زوکر به همراه مهندسان یونانی مسوول تهیه نقشه‌های اجرایی از اتودهایی می‌شوند که از ایران برایشان پست می‌شود. در این دوره بود که وزارت آبادانی و مسکن، شورایی تحت عنوان شورایعالی معماری و شهرسازی را تشکیل می‌دهد و تهیه طرح‌های جامع شهرهای کوچک را به مشاوران ابلاغ می‌کند تا بتواند همگام با رشد جمعیت شهرنشین، فضای شهری را نیز مهیای این برون‌ریزی کند. قبل‌تر و در دوره صفی اصفیا بزرگ‌ترین طرح جامع کشور مربوط به تهران به مشاور او واگذار شده بود، هر چند هوشنگ سیحون در 1343 رشته شهر سازی را به دانشکده هنرهای زیبا اضافه کرده بود، اما هنوز مهندس شهرساز قدری موجود نبود، از ویکتور گروئن امریکایی که متخصص شهرسازی بود کمک می‌گیرد، او مهندس کانتینی و مهندس غفاری را به دفتر او اعزام می‌کند تا طرح جامع تهران را برای بازه‌یی 25 ساله تهیه کنند، دوره‌یی که انتظار می‌رفت همگام با پیشرفت طرح، مردم نیز حرکت رو به جلو داشته باشند، اما آن برای همیشه در حد یک آرزو باقی ماند، اجرای طرح به دلیل مشکلات متعدد متوقف می‌شود. تاریخ ثابت کرده است که مردم ایران علاقه‌یی برای پیشروی ندارند. تهیه طرح فاز یک فرودگاه مهرآباد نیز به او سپرده می‌شود، پس از اجرا سقف آن فرو می‌ریزد، اما شرکت او آنقدر حسن سابقه داشت که تهیه نقشه‌های ترمینال دوم فرودگاه مهرآباد نیز به او داده ‌شود، برآورد می‌شود که نزدیک به 2500 شیت نقشه اجرایی باید تهیه شود، اما هرگز در حضور خودش تکمیل نشدند؛ اینها به علاوه نقشه‌های شهرک سرچشمه، ساختمان اداری صدا و سیما و چند بنای دیگر از پروژه‌هایی بودند که بعد از انقلاب توسط مهندسین مشاور طرح و معماری که ژانر انقلابی شرکت فرمانفرما بود تکمیل و توسط همکاران مانده در وطن او – دکتر کاظمی، مهندس صادقی و مهندس جلایر – به اتمام رسیدند.

ایرانی‌ترین بنایش را خارج از ایران ساخت، زمانی که دیگر، ساختمان برایش مفهوم سفارش از کارفرما را نداشت، کارفرمایش کشور ایران بود و به همین دلیل عرق ملی‌اش تحریک شد. 1346 غرفه ایران در نمایشگاه جهانی مونترال کانادا تلفیقی بود از معماری ایران و جهان به شکلی در هم آمیخته؛ 46 قوس بلند معرق‌کاری شده روی حجمی مکعب مستطیل قرار می‌گرفتند که در برابر سازه‌های عظیم کشورهای دیگر قد علم کرده بودند و خود را در هیبت کاشی‌های فیروزه‌یی به دیگران معرفی می‌کردند. ساختمانی که هجوم فرهنگ غرب را مسخ می‌کرد و به آن هویتی ایرانی می‌بخشید؛ آن بنا نمونه کامل تجدد در قوس‌های نیمه استوانه‌یی و همچنین چیرگی هنر بر صنعت ساختمان بود.

به جز این اثر بقیه ساختمان‌های او شعاری بودند که از بوزار و باوهاوس به ارث برده بود، یعنی تاکید بر ماهیت مهندسی ساختمان غالب می‌شد بر وجه هنری‌اش. معماری این بنا همچون بوم نقاشی‌ای بود که فرم، رنگ و لعاب آن، «هزار و یک چهره» از درون و برون ایران را به نمایش می‌گذاشت و از تمامی بخش‌هایش بوی وطن را ساطع می‌کرد، این ماندگارترین و دلنشین‌ترین اثری بود که از او بر صفحه گیتی خلق شد. در تمام این سال‌ها، شرکت او برترین شرکت برای محاسبه‌های بزرگ بود، اما انقلاب تمام محاسبه‌های ذهنی او را به هم ریخت.در سال‌هایی که زیست دوم خود را در خارج از ایران تجربه می‌کرد عمدتا به نوشتار برای معماری مشغول بود، تیرماه 1383 نسبت به مقاله «تحول معماری در ایران طی سال‌های 1359-1319» که برای دانشنامه ایرانیکا و توسط نادر اردلان به رشته تحریر درآمده بود به احسان یار شاطر معترض می‌شود و خواستار رسیدگی و اصلاح می‌شود، آنجا هم اردلان مدعی شده بود که مرکز عالی مدیریت هاروارد را او طراحی کرده است، اما همچون این سال‌ها صدایش در هیچ گوشی زمزمه‌یی به وجود نیاورد. فاصله گرفتن از فضای معماری او را پریشان حال و از دیگران جدا ساخت، انقلاب هم او را از عرش به فرش کشاند و همه اینها باعث شد در حضیض روح خود گرفتار شود. عبدالعزیز فرمانفرماییان نهایتا در سی و یکم خرداد ماه نود و دو در شهر پالما د مایورکای اسپانیا در اوج تنهایی دق‌مرگ شد، همچون پدرش که بعد از ممانعت از کار کردنش، سکته کرد و مرد. فردایش در پاریس او را هم‌سطح خاک کردند. امروز دیگر صحبت کردن درباره این معمار وارسته، همچون نگریستن به زندگی لویی کان و حسن فتحی و کوربو متعلق به همه است.

روزنامه اعتماد

نظرات

وردپرس: 0
دیسکاس: 0