در نوشتار پهلوی "کارنامهی اردشیر پاپکان" که به پیش از 1500 سال پیش بازمیگردد از بازی ایرانی چوگان یاد شده است. اردشیر در نوجوانی، زمانی به دربار ا
در نوشتار پهلوی “کارنامهی اردشیر پاپکان” که به پیش از 1500 سال پیش بازمیگردد از بازی ایرانی چوگان یاد شده است. اردشیر در نوجوانی، زمانی به دربار اردوان –واپسین شاه اشکانی– رفت, شاه فرمان داد:
«هر روز با فرزنداناش و بزرگان به نخچیرگاه و چوگانبازی برود و اردشیر نیز چنین میکرد. به یاری یزدان در چوپیکان (چوگان)بازی، سوارکاری، شَترَنگ (شطرنج)، نیواَرتَخشیر (تختهنَرد) و دیگر فرهنگها بر همهی ایشان چیره بود».
(کارنامک اردشیر بابکان, کسروی, ص 9)
(
تاریخچه ی بازی چوگان
در تاریخ ایران نخستین باری که از بازی چوگان سخن رفته, همپیوند است با افسانه های پیرامون بنیانگذار فرمانروایی ساسانی در «کارنامه ی اردشیر بابکان». اردشیر نوجوان زمانی به دربار اردوان – واپسین شاه اشکانی – رفت, شاه فرمان داد «هر روز با فرزندان او و بزرگان به نخچیرگاه و چوگان بازی برود و اردشیر نیز چنین می کرد. به یاری یزدان در چوپیکان (چوگان) بازی و سواری و شَترَنگ (شطرنج) و نیواَرتَخشیر (نَرد) و دیگر فرهنگها بر همهی ایشان چیره بود». (کارنامک اردشیر بابکان, کسروی, ص 9)
از همین سند و دَستکی که برجای مانده، بی گمان می توان پی برد که این بازی ها پیشتر از زمان ساسانی در ایران وجود داشته اند. هر چند همانگونه که در جستار پیرامون بازی شترنگ{+} آورده ام، نشانه هایی وجود دارد که بازی شَترَنگ در زمان ساسانی از هند به ایران آورده شده است. ولی با بهره گیری از همین بازگویی درخواهیم یافت که – همانگونه که در جستار پیشینهی بازی شطرنج آوردم – بازی شَترَنگ، یک بازی ایرانی بوده که نخست به هند راه یافته و سپس در زمان ساسانی به ریختی فراگیر از هند به ایران بازمی گردد. به هر روی باید گوشزد کرد که هرمز, نوه ی اردشیر پاپکان در همان اثر، چوگان بازی چالاک و زبردست شناسانده می شود. (همان, ص 70-71)
پیشینه ی این بازی را در ایران می توان با بهره گیری از چندین سند و دَستَک به زمان هخامنشیان یا حتی پیش از آن نیز کشانید. گواه نخست فردوسی و شاهنامه ی اوست که شاهان و کهرمانان افسانه ای چون لهراسب و سیاوش و… را آشنا به بازی چوگان برمی شمارد.
نظامی در شرف نامه، داستانی را به نظم کشیده است که درآن زمانی که اسکندر آهنگ یورش به ایران را می کند, داریوش سوم گوی و چوگانی برای او می فرستد و به خوارداشت او می پردازد. در تاریخ بلعمی نیز به گونه ای به این پُرسمان پرداخته شده است و پیغام داریوش سوم به اسکندر چنین آمده:
«تو کودکی, اینک چوگان و گوی فرستادم, بازی کن و ز ملک دست بازدار…» (تاریخ بلعمی, ص 695)
گویا گزنفون نیز به گونه ای به این بازی، در زمان هخامنشیان اشاره دارد. (تمدن هخامنشی, ص 306) شماری نیز به شَوَند سردرگمی و دل استوار نبودن، آن را یک بازی ایرانی/هندی خوانده اند. (تحقیقاتی درباره ی ساسانیان, ص81)
نغز است پان ترکها – که در زمینه ی پروژه ی تمدن خواری پُرآوازه اند – از چوگان نیز دست برنداشتهاند. ایشان همچون گذشته بدون در دست داشتن حتی یک مدرک یا سند معتبر و تنها با بازی با واژگان و ریشه یابی های شگفت و مضحک! کوشیده اند تا به اصلاح واژه ی «چوگان» را مشتق از واژگان ترکی همچون «چاپماق»(چپاول) و «چاپیلان» و «چاپیلقان» انگاشته و سپس آن را به سود شهریگری پنداری تُرکی ضبط نمایند. تُرک شناسان خود به مضحک بودن چنین نگره هایی باور دارند، چنانکه ب.آ.گردلفسکی تُرک شناس در هنگام گفتگوی پیرامون ترکان می نویسد که بازی چوگان را ترکان و اعراب از ساسانیان/ایرانیان گرفته اند.
بازی ایرانی چوگان از چنان جایگاهی در میان ایرانیان برخوردار بود که شرح آن در آییننامگآمده است. این کتاب به نوشته ی مسعودی چند سد هزار برگ بوده که شوربختانه از بین رفته است و از ترجمه ی آن که به کوشش ابن مقفع انجام شده بود نیز نشانی در دست نیست. ولی دو قطعه از آن که در پیرامون سوارکاری است از ترجمه ی ابن مقفع در عیون الاخبار ابن قتیبه ی دینوری –درگذشته نیمه ی سده ی 3 ه- بازگو گردیده است:
«در کتاب آیین خواندم راجع به بهترین ضربت با چوگان که نخست گوی را باید با ضربه ی تُند زد و در همان زمان دست را تا نزدیک گوش برگرداند و چوگان را تا بخش پایین سینه متمایل کرد و ضربت را با احتیاط و دقت و توجه از پهلو وارد نمود و باید تنها از نوک چوگان بهره گرفت و راه حرکت گوی را ت اهدف پایانی حفاظت کرد. سپس باید گوی را از جایی که واقع شده با چوگان زد و کوشید ضربت را از زیر تنگ اسب و از سوی بخش بالای سینه ی او با نیروی میانه وارد نمود. باید برای رسیدن به آماج(هدف) کوشش کرد و پیروز شد… و چوگان نباید به زمین برخورد کند و نباید در بهره از چوگان به علت ناشی بودن آن را شکست و نباید پای اسب را زخمی نمود و باید مواظب بود تا به کسی که در میدان همراه می تازد آسیبی نرسد و اسب را در حالی که به شتاب می دود خوب راند و از افتادن از اسب و تصادم دوری کرد و از خشمناک شدن و دشنام دادن و تُند خویی و درگیری پرهیز نمود… و کسانی را که روی دیوارهای میدان نشسته اند نباید راند; زیرا پهنای میدان بدین منظور 60 ذراع گرفته شده تا چوگان بازان به کسانی که روی دیوارهای میدان نشته اند برخورد نکنند و آنها را نیندازند…». (تحقیقاتی درباره ی ساسانیان, ص 79-80)
اشاره ی دیگر که نشانه ی کرامندی این بازی در میان ایرانیان وساسانیان است در کتابالمحاسن و الاضداد جاحظ وجود داد که درباره ی پیشکش هایی است که در میان خسروپرویز و پادشاه روم داد و ستد شده است:
«در روز نوروز پادشاه روم یک سواره نظام از زر که بر پشت اسبی از سیم جای داشت به پرویز بخشید. چشم های اسب از عقیق سفید و مردمک چشم سیاه رنگ و یال و کاکُل و دُم او از موهای سیاه و در دست سوار چوگانی زرین و پهلوی او میدانی از سیم. در میان میدان گویی از استخوان شاخ, و میدان بر پشت دو گاو نر سیمین جای داشت. آبی به ریخت ادرار از اسب بیرون می شد و در زمان ریزش آب چوگان به گوی برمی خورد و آن را به کنار میدان پرت می کرد و با جنبش چوگان و گوی, گاوها و میدان نیز به جنبش درآمده و سوار به شتاب می تاخت». (همان ص 84)
نظامی گنجوی در خسرو و شیرین، چوگان بازی شیرین و دختران همراهش با خسرو و گروهی از ندیمانش را به تصویر کشیده است:
چو شیر ماده آن هفتاد دختر سوی شیرین شدند آشوب در سر
به مردی هر یکی اسفندیاری به تیر انداختن رستم سواری
به چوگان خود چنان چالاک بودند که گوی از چنبر گردون ربودند
چو در بازیگه میدان رسیدند پری رویان زشادی می پریدند
روان شد هر مهی چون آفتابی پدید آمد زهر کبکی عقابی
چو خسرو دیدگان مرغان دمساز چمن را فختند و صید را باز
به شیرین گفت هان, تارخش تازیم در این پهنه زمانی گوی بازیم
ملک را گوی در چوگان فکندند شگرفان شور در میدان فکندند…
ز یک سو ماه بودو اخترانش ز دیگر سوشه و فرمانبرانش
گوزن و شیر بازی نمودند تذرو باز غارت می فزودند
گهی خورشید بردی و گوی و گه ماه گهی شیرین گرودادی گهی شاه…
(خسرو و شیرین, ص248-49)
چوگان را -همانگونه که آورده شد- ترکان از ایرانیان گرفتند و از زمان شکست ساسانیان به میان تازیان و جهان اسلام نیز راه یافت. از تازیان نخستین کسان عباسیان بودند که چوگان بازی کردند. (تاریخ تمدن,ج3,ص269) تازیان نام چوگان را معرب کرده و آن را «صولجان» خواندند! چنانکه در الفهرست در فهرست کتابهایی که راجع به فنون جنگی بود و برای مامون خلیفه نگارش یافته, از کتابی به نام آیین الضرب بالصوالجه(آیین چوگان بازی) که از پهلوی به زبان تازی درآمده بود نام برده شده است. (الفهرست, ص 557-58)
)
—-
کشور جعلی جمهوری باکو (آذربایجان) باز هم دزدی فرهنگی دیگری انجام داد و چوگان را در یونسکو به نام خود ثبت کرد در حالی که مسئولین هیچگونه اعتراضی نکردهاند.
نظرات