صفحه اصلیهنرمندان شهنی

شهنی – اردشیر ظاهری بیرگانی

تقدیم به روح بزرگ سه تن از مردان آسمانشکوه طایفه ی شهنی و ایل بختیاری زنده یاد آحیدرقلی خان اشرفپور- جاودان نام آمحمد خان بهادری و زنده نام آمشهدی علی

استاد فریبرز ظاهری – شاعر
شرمنده ام دوست من – استاد کوروش نجف پور
دخترم – استاد مژگان نجف پور
زمان مطالعه: 3 دقیقه

تقدیم به روح بزرگ سه تن از مردان آسمانشکوه طایفه ی شهنی و ایل بختیاری زنده یاد آحیدرقلی خان اشرفپور- جاودان نام آمحمد خان بهادری و زنده نام آمشهدی علی ظاهری بیرگانی که نبودنشان غمی بزرگ و بی جبران و خلا نامتناهی برایمان بود…. وتقدیم به دوازده برادر شهنی- …… نوشته: اردشیر ظاهری بیرگانی
…………………………………………
هوایی سرد
سکوتی سخت 
فریادها در گلو مرده 
در این لامردان سرد پاییزی 
نفس سنگین ، دل غمگین 
وسقف آسمان ایلمان کوتاه 
کجا رفتند ،ابرمردان و سرداران 
وارگه ها خالی ، چاله ها خاموش 
سرد و بی آتش ، بدون دود 
“بیرگان ” “پرجفت” تنها 
“کوه قیصری” پردرد 
“شلا و دشتگل” رنجور 
ومردان و زنان طایفه مخمور 
بلوط های ” کمفه ” زخمی 
می نالند از تیغ تبرهای نا آشنای امروزی 
“کوه اسپید”رخت سیاه برتن 
سرش پایین ، تنش زخمی 
بی کبک ، بی پازن ، بی صیاد 
و “دشت آبدارمان ” خشکید و تنها ماند 
“تلبزان ” را های و هویی نیست 
“مسجدسلیمان ” هم زداغ خیل رفتگان 
در سوگ و عزادار است 
لامردان “آحیدرقلی خان ” گرم نیست دیگر 
آخرین سردار هم در خاک 
اسبان کهر را در یونجه زارهای “پرجفت” 
تاخت و تازی نیست 
” آمحمد خان “بی صدا ، خاموش 
زآزادی نمی گوید دگر 
فریاد…. 
غمین در رنج یارانش بود 
ای داد ، بیداد ….. 
” مش علی ” شاهنامه نمی خواند 
سخندانی و دیوانی 
درون قبرهای ” سرچنار” مدفون 
صدای غیرت پنج تیرها 
نمی آید ز ” گل زردی ” 
چقدر خاموش و پراندوه 
مرگ ” آجعفر ” 
هلا ای ” تاجدین وند ” چرا اینگونه خاموشی؟؟ 
کجایند آن کدخدایانت؟؟ 
ایل بی کلانتر را تو می بینی؟؟ 
ساکت ، سرد ، بی یاور 
هریک به سویی رفته اند و 
هزاران تکه قلب ما 
شهنی ها ، شهنی ها 
آی ” بهادروند ” “بهادروند ” 
” آمحمد خان” “آنجات ” “آبهادر” کو 
لشگر مردان مردت 
بی برج و بی بارو 
میان خاک “نفتون ” و “تلبزان ” 
در مغاک خاک مدفون 
” عموحسین ” هم تنها مانده و رنجور 
صدا خاموش…. 
” شاهسوندها ” شاه حسینی ، اعتدالی ها 
کجا رفتند آن همه مردان پیش آهنگ؟؟ 
سواران ، سردیاران؟؟ 
چرا در گوشه ی عزلت ؟؟ 
بیا و شور مجلس باش 
هلا ای “خواجه ها ” 
” خواجه آباد” دگر آبادی ما هست آیا؟؟ 
“مش اسفندیار وملک” خاموش 
” شهنی فیض ” سردار شهید شهر ما مظلوم 
” شمی پور ” هم دل آزرده 
تنها مانده با یاد یارانش 
می خورد افسوس… 
بباید همتت افزون کنی 
دست در دست ایل ما 
در انتظار صبح فرداها 
آی ” ارزانی وند ” “قنبروند” 
باشمایانم 
برادرهای خوب من 
ز” حوض گپ ” ، “دشتگل ” 
از ” آب الما ” و از “شلا ” 
زمردان خوب و بزرگ رفته از یادت 
بیا و اینک یادی کن 
برای نسل امروزت…. 
برادرهای” شیخ “و” شیخوند ” من 
چرا رنجوری و درد 
شادی ، هیاری در وجود پاکتان 
در یادتان مانده است؟؟ 
هلا ای ” چرم ” ها 
ز ” ورمهمد ” نهاد طایفه تاریخ میگویید آیا؟؟ 
زعلم و معرفت 
از هوش از دانش 
از کسی همچون “کرمزاده ” 
که اوج افتخار ماست 
سخن آیا می رانید؟؟ 
” بهاروند” های با غیرت 
همیشه در کنار ایل 
بیا و غیرتت را اینبار هم تماشایی کن 
” محمد شهنی” شیر رنجور عصر 
برای غم این طایفه 
درکدامین خاک غربت 
اشک می ریزد اکنون 
می دانید ؟؟ 
برادرهای ” کاشانی ” 
حاتم طاعی فامیلمان در یادتان هست؟ 
” آعلی بابا ” 
ز ” تنگ ” از “دله ” آیا خبر دارید؟ 
درون سینه هاتان عشق کوهستان 
هنوز آیا طپش دارد ؟؟ 
” بلیل ” ای برادرهای با ایثار 
” الرد “پر رمز و راز را آیا 
از یاد بردید ؟؟ 
و دستهاتان مگر از برنو و تیر و تفنگ ها خالیست؟؟ 
“الرد” و” تلبزان” در انتظار های و هوی و 
قیل و قال ایلمان مانده است… 
……………………………….. 
ومن خاموش و تنهایم 
میان این همه رنج ودرد و زخم خنجرها 
تحمل کردن هجران خیل این همه مردان 
برای هیچکس آسان نیست 
در غم ” آحیدرقلی خان “اشک می ریزم 
در نبود ” آمحمد خان ” بغض دارم ، بغض 
حسرت یک لحظه بودن در کنار عمویم” مش علی”
مرا تا مرز مردن 
می کشد هردم…… 
قلب من رنجور است 
درون سینه ام آتش 
میان چشمهایم غم 
امید اما میان این دل زخمی 
همچنان باقی ست…. 
چشم دل دارم بر جوانهای غیور طایفه 
که با وحدت ، با عشق 
با ایمان ، راستی 
در پی آزادی وشکوه و اقتدار 
تبار اصل مان ” شهنی ” 
مبارز و چون سرو سهی باشند 
شهنی باشند… شهنی….. 

نوشته ی اردشیر ظاهری بیرگانی تقدیم به طایفه ی پرافتخار شهنی – اهواز- 1392/10/27

*-با تشکر فروان و بی اندازه از جناب اردشیر ظاهری بیرگانی عزیز

shehni (2)

نظرات

وردپرس: 6
دیسکاس: 0