علی اسفندیاری ملقب به (نیما یوشیج) در سال 1276 شمسی در یوش روستای از نور در شمال ایران به دنیا آمد . پدرش (ابراهیم) از خانواده خان بود که از راه کشاور
علی اسفندیاری ملقب به (نیما یوشیج) در سال 1276 شمسی در یوش روستای از نور در شمال ایران به دنیا آمد . پدرش (ابراهیم) از خانواده خان بود که از راه کشاورزی و گله داری گذران زندگی می کردند . نیما در کودکی با کوهستان و طبیعت و زندگی روستای اٌنس گرفت و روح او با طبیعت پیوند خورد ، از این رو طبع لطیف و زیبای پیدا کرد در دامن طبیعت بزرگ شد ……
مادر وی (طوبی) از خاندان علم و معرفت بود و معمولا حکایاتی آموزند برای نیما نقل می کرد نیما در آغاز نوجوانی همراه خانواده به تهران آمد و برای آموختن زبان فرانسه به مدرسه سن لویی رفت و تحصیلاتش خود را ادامه داد . معلم دلسوز و مشوق او شخصی بنام نظام وفا بود که او را در تحصیلاتش یاری داد . نظام وفا که خود شاعر بود علاقه ای خاصی به نیما داشت و استعداد خوبی در او می دید و او را به شعر گفتن تشویق می کرد . علی اسفندیاری نام نیما یوشیج را برای خود برگزید .
نیما به معنی : ( کمان و نام یکی از اسپهبدان اصیل و دلاور طبرستان است )
یوشیج به معنی : ( یوشی… اهل یوش زادگاه نیما می باشد .)
نیما هنگام تابستان به وطن خویش رفت و در آنجا به دختری به نام صفورا دل بست که وی نیز طبع شعر و ذوقی لطیف داشت . نیما تصمیم به ازداوج با او گرفت اما صفورا حاضر به آمدن با نیما به شهر نشد از این رو به جدای انجامید . همین مسئله تا مدتها فکر نیما را به خود مشغول کرد تا جای که حتی مدتی افسرده و بیمار شد و برای آرامش درونی خود به محضر شاعرانی چون( ملک الشعرای بهار) و (علی اصغر حکمت) و دیگر شاعران زمان خود پناه آورد و تجربه های بسیاری آموخت . در همین سال ها نیما در وزارت مالیه (دارایی) مشغول به کار شد و در سال 1305 با دختری به نام ((عالیه جهانگیری)) ازدواج کرد که ثمره این ازدواج سه پسر بود . سبک نیما خراسانی بود . وی در سن بیست 23 سالگی منظومه “قصه رنگ پریده ” و دو سال بعد قطعه ای “ای شب” را سرود . در سالی که نیما “قصه ی رنگ پریده را ” می سرود ، کودتای معروف سوم اسفند روی داد و این سبب شد که استبداد و ستم جامعه او را شدیدا به درد آورد و او به کناره گیری و انزوا بپردازد و به محیط پاک کوهستان و زادگاهش پناه ببرد . زندگی در شهر برای نیما بسیار درد آور بود و هرج و مرج و فساد در جامعه روحش را آزار می داد . او از دنیای مادی و هرج و مرج زندگی در شهر بیزار بود و هیچ وقت عمرش را صرف مال اندوزی و کسب ثروت و مقام نکرد .زندگی او را هرگز اطرافیانش درک نکردند و همسر و فرزندانش همیشه او را برای این موضوع سرزنش می کردند….. نیما در شعر پارسی سبکی نو پدید آورد و به همین دلیل او را پدر شعر نو یا شعر نیمای گویند . وی توانست دری نو و تازه در شعر بگشاید و با کوتاه و بلند کردن مصراع ها و جابجایی قافیه ها شیوه جدید را وارد شعر پارسی کرد . که شاعران امروز این سبک را مدیون نبوغ نیما می باشند .
نیما مانند مرواریدی بود در دل صدف که هرگز تا زمان زنده بودنش کسی او را نشناخت بسیاری در زمان حیاتش منتقدان سبک شعری او بودند اما بعدها آنچنان سبک نیما در میان ادب دوستان و هنرمندان پر طرفدار و رهرو شد که بخاطر نبوغش در شعر نام او را بر این سبک شعر نو یا همان شعر سفید نهادند…. و به شعر نیمای معروف شد. نیما منظومه های دیگری به نام “خانواده ای یک سرباز ” سرود و قطعات تمثیلی و طنز آمیز از وی بنام “بز ملا حسن مسئله گو ” ، “پرنده ی منزوی” ، “خروس و بوقلمون” ، “عمو رجب و میر داماد” در حال حاضر باقی مانده است . و در سال 1316 سروده ی دیگرش به نام ققنوس را خلق کرد که در آن ، شعر فارسی از قید تساوی و قافیه شعر سنتی و کلاسیک آزاد شد ققنوس شعری تمثیلی از زندگی خود شاعر است .
سرانجام در سال 1338 خالق شعر نو فارسی بر اثر بیماری ذات الریه در گذشت . بنا به وصیت خود او باید او را در یوش دفن میکردند چرا که نیما عاشقانه زادگاه پدریش را دوست می داشت اما به دلیل مساعد نبودن شرایط ، موقتا در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد و بعد از ساختن آرامگاه اش در یوش او را در سال 1372 به زادگاهش یوش منتقل کردند .
نمونه اشعارش :
یا چشم مرا از جای برکن
یا پرده ز روی خود فروکش
یا بگذار تا بمیرم
کز دیدن روزگار سیرم …..
*******
قسمتی از شعر ققنوس :
ققنوس ، مرغ خوش خوان ، آوازه ای جهان
آواره مانده از وزش بادهای سرد
بر شاخ خیزران ….بنشسته است فرد
برگرد او به هر سه شاخی پرندگان
او ناله های گم شده ترکیب می کند
از رشته های پاره صدها صدای دور
درابرهای مثل خطی تیره روی کوه
دیوار یک بنای خیالی می سازد ……
با تشکر از سرکار خانم لاله آهون
نظرات