غريبه درخشش اولين نگاهت در غربت سكوتم در شهر تو چقدر آشنا بود انگار كه درون وجودم زندگي بودي سالهاي سخت تنهايئم را باكره بودي اما بي پرده سخن م
غریبه
درخشش اولین نگاهت
در غربت سکوتم
در شهر تو
چقدر آشنا بود
انگار که درون وجودم زندگی بودی
سالهای سخت تنهایئم را
باکره بودی اما بی پرده سخن می گفتی
خواستگارت را با شلاق کلمات فلک کردی
بی ادب !
سالها دیر دانستم
نصف حقش بود
من رفتم اما
دلم ماند
یک قرن بعد
زن زیبایی را دیدم از اهالی کتاب
با دو چشم زیبا و همان نگاه بی پروا
با او پا به میدان مین گذاستم
با گل سرخ و دل صاف
گذشته اش جنگلی تاریک بود
پر از ترس پر از یاس
اشکهای سرخ ملکه ئ گلها
دوریم را تاب نداشت
دیگر نمی گویم
نباید هم بگویم
با او همه جا رفتم
با همه جا بودم
شبهای آتشین…
شور اردیبهشت و شوق کتاب
شاهکار مایا کوفسکی و انگشتان ظریف دوست داشتن
پرواز با بالهای پروانه در میدان هفت تیر
شوق و عشق و صبحانه
با او تا آخرت رفتم
حالا….
من مانده ام و یک زندگی خاطرات
هرگز فراموش نخواهد شد
هرگز
کوروش نجف پور
نظرات