به منظور پاسداشت مقام جناب مهندس آ جواد حاجتی صفحه ای را به مطالب گرد آوری شده در مورد ایشان اختصاص دادیم تا بلکه مرهمی باشد بر دل داغدارمان. چنانچه
به منظور پاسداشت مقام جناب مهندس آ جواد حاجتی صفحه ای را به مطالب گرد آوری شده در مورد ایشان اختصاص دادیم تا بلکه مرهمی باشد بر دل داغدارمان.
چنانچه شما مطلبی در مورد ایشان دارید در کامنت قرار دهید برای انتشار در این صفحه یا از طریق راه های ارتباطی برای ما ارسال کنید.
——————————————————–
راد مردان ، ایستاده می میرند.
زمان ، در ظهر جمعه ایستاد. باد نجوا کنان در زیر برهان های سبز ، جانباز بختیاری ایران زمین ، هنرمند انسانیت را همره بستری از یاد دوستان ، در چنگ نوازنده دهر با سیمایی قهرمانانه از ستایش شمس ، به الوهیت بُرد.
داد از شکستن دل ها و گریستن چشم ها…..
صاعقه ای پس از مرگ بزرگ مرد شهنی بر دل همه نشست و آفتاب زندگی تیره گشت.
قیامتی بر پا شد ، قیامت در نگاه ، در احساس و حتی در کلمه.
ستاره ها فرو ریختند، همه چیز از من به تاراج رفت ؛ جز آمرزش به روح شیر مرد طایفه شهنی ، آ جواد حاجتی .
روان ش شاد و یادش تا همه جاوید.
نخست این مصیبت صعب را به طایفه شهنی و سپس به تیره محترم تاجدین وند تسلیت عرض می کنم.
ویکتوریا دقیقیان و گروه “کمپین زنان بختیاری ” دکتر ویکتوریا دقیقیان
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
(( نمره های بیست ))
جواد، ای شهره ی مردان ایلم
جواد، ای شهریاربی بدیلم
جواد، رزمنده ی سنگرنشینم
دفاع برحق ازایران زمینم
جواد، ای مجلس آرای سخن ور
جواد، ای برترازمردان برتر
جواد، ای مه جبینم نازنینم
چراغ مجلسین بالانشینم
ستون محکم ایل وتبارم
جوادم، ای نبوغ روزگارم
وجودت غیرت ومردانگی بود
سجاده داری وفرزانگی بود
جواد، ای سفره پردازسخاوت
دلیرم ، ای جوادباشجاعت
جواد، ای حاجی اهل عبادت
زفصل نوجوانی درسیاست
نماد جرعت مردان نامی
متین متن ها درخوش کلامی
جواد، ای لطفعلی خان زمانم
جواد، ای خان زنددودمانم
نزاید مادری چون تودگربار
جواد، ای ناگهانی رفته ازدار
جواد، ای نام نیکت ماندگاراست
که درتاریخ شهنی یادگار
جواد، ازآسمان خواندندنامت
که خیلی زودبرداشتی توگامت
چرا ناگه دل مارا شکستی
مگودل ، سنگ خاراراشکستی
درفشت مانده درمیدان فامیل
که بردارد درفشت را دراین ایل
درفشت کاویانی مانده برجا
نمی دانم که بایدکردبرپا
عجب داغی نهادی بردل ما
زدی آتش زته برمحفل ما
زدی آتش دل بیگانگان را
توگریاندی همه پیر وجوان را
جواد ، ای خوش سخن شیرین زبانم
زدی آتش تو برخرمن جانم
به مرگت گریه کرده سنگ خارا
خوشا برتوهزاران مرحبارا
جواد، ای باهمه مردم وفادار
که خوزستان به مرگت شدعزادار
به داغ تو همه مردان گریستند
جوادم، نمره هایت همه بیستند
جواد، ای بی نظیر روزگارم
(( حصینم )) درغمت ، ای خورزمارم
**********
فریبرزظاهری بیرگانی(( حصین)) مورخ
۸/ ۹/ ۱۳۹۴ درغم مرگ ناگهانی ودلخراش و
کمرشکن وجبران ناپذیرمرحوم شادروان
مهندس آجوادخان حاجتی
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
دوشنبه
تلخ
اشکهایش را
ریخت
ودر میان انبوه
امدگانی
که حرفهایشان
در سینه
حبس
گشته بود
تنها صدای
کسی را درگوش
میشندیم
که
ارزوهایش
جاده ای بود
که
عاقبت
اورا با خود برد
ودستان
ندامتها را دیدم
که در سینه های مملو از بغض
اشک های افسوس را
بر گونه های خود
فرو می ریختند
که ایکاش
ان مرد را
تنها نمیگذاشتیم
وعصر غمگین
پایان یافت
تا خاک در ضیافتش
میزبان مردی شود
که نامش
در تمامی جادهای
منتهی به غیرت
ماندگار است
(تقدیم به مر حوم آجواد حاجتی از سلاله غیرت وتعصب ونجابت)
مجید سلطانی علاسوند
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
به نام خدا
سالها بود ذکر خیرش را میشنیدم.از این ور و آن ور تصور خاصی از اوبرایم شکل گرفته بود حتی شناختی ضمنی از اونداشتم تاهمان برخورد اول که نقش خاطره زد برای همیشه. باور حاصل شد که خیل دوستدارانی دارد که بی گدار به آب نزده اند الغرض وصف حال و احوال مردم را می داند و زبان احوال آنها را خوب می شنود گویا ریتم آهنگینی در صدایش بود که دلنواز احساس اطرافیان است. دوست داشتم بدانم که میتوانم از حس غریبانه ای که شاید در این دوران کمتر کسی از آن بهره دارد و استفاده میکند چگونه استفاده میکند. مرحوم دایی جواد رامی گویم اولین بار بود که بصورت حضوری افتخار شرفیابی خدمتش داشتم بر سرمزاردایی علی عسگر پروین که پس از ذکرفاتحه سوار بر ماشین خود شده بود البته از قبل در تشیبع جنازه پیکر دایی عسگر می دیدم مدام به آقا مهدی پسر دایی عسگردلداری میداد ومیگفت مرد باش پسر حاج علی گریه نمیکند.پس از معارفه توسط شخص همراه از ماشین پیاده شد ودیده بوسی و احوال پرسی مفصلی کردیم بعدها فهمیدم بافت اخلاقی اش اینچنین است فرقی ندارد که من یا دیگری باشد اودر همه حال کارخود را بخوبی انجام میدهد شاید در وجودش اراده ای ازافاده وتفاخر نداشت که البته همین هم بود . چهاردهمین سالگرد وفات عمو هرمز حسین پور بود جام گلف،خیلی خوب یاد دارم که وقتی حاج بهمن معاونت تشریفات رییس جمهور را دید احوالپرسی گرم و صمیمانه ای انجام دادندهمان شب حاج عمو گفت در هر سفر به تهران دایی جوادحتما سری به او می زند از اخلاقش خیلی تعریف میکرد میگفت خوشحال میشود وقتی او و امثال او را میبیند که در ولات غریب سراغی از همشهری میگیرند بهر حال اینها بوی وطن میدادند.جالب بود در میان تمام کسانی که درگیر کار خود بودند آجواد درگیر کار سایرین بودبه همراه دایی ابراهیم شهنی به حاج بهمن عرض حالی داشتند درخصوص غسالخانه و جاده دسترسی به اهل قبور از بی آبی وسرگردانی اموات شهنی تا روشنایی اهل قبور، چقدر هم با شورو حال پیگیری میکرد و سخن می راند انگار در آن قسمت از زمین تنها او و دایی ابراهیم مالک بودندبشدت متاثر ونگران بود و دوست داشت خیلی زود وضعیت نابسامان اهل قبور سر و سامانی بگیرد،برسر خاک مادرش رفتیم بی بی بود مشخص بود این را می شد از رفتار فرزندش فهمید چند دقیقه ای دایی جواد وحاج بهمن بامزاح گذراندند و بعد رفتیم دائم فکر میکردم چرا کسی باید بلیط خود را بسو زاند وبجای عرض حال شخصی برای خودش ،برای همه پیش قدم شود بعد آمدیم و آمدیم تا……..
پیکر اورا آرام اما با اشک و آه یک ایل به خاک سپردند بالاخره جواب را گرفتم (گاهی یک مرد می میرد و یک زن بیوه می شود و فرزندانی یتیم اما گاهی یک مرد می میرد و یک ایل بیوه میشود وفرزندان ایل…. ) خیل عظیم جمعیت برای وداع با فرزندی که موقوفی بود دست کم خود با کردارش این را ثابت کرد که موقوفی فامیل است،موقوفی ایل است….آمدیم تا رسیدم بر سر خاکش و آرام گرفت برای همیشه از روستای کودکی اش بال گرفت در آسمان دفاع مقدس پرواز آموخت پر و بالش زخمی شد ولی شوق پرواز را نتوانستند از او بگیرند ودر آخر آرام آرام خوابید برای همیشه در کنار مادر و پدر و همه کسانیکه تا زمان حیات دلواپس آنها بود حالا باید دید چراغی میشود افروخت بالای سر خاکش تا شاید آرام بگیرد از دلواپسی ها؟؟؟
هر چند دیگر نیازی به روشنایی ندارد سر شوادان آنجا حالا دیگر چراغانی شده از دو سو از وجود حاج علی عسگر و آجواد
شاهرخ شاحسینی
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
حجت الاسلام والمسلمین حجتی:از مسولان شهر و استان میخواهیم مستمر پیگیر جاده بین اهوازو مسجدسلیمان باشند
مسجدسلیمان نیاز مند وحدت است،همه باهم با وجود اختلاف نظرها موضوعات اینچنین دلهره آور را بنشینند با مسولان استان پیگیری کنند
هماخوزستان-پیمان نجف پور-مشاور دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در اجتماع هزاران نفر از زاگرس نشینان در مراسم ختم مهندس جواد حاجتی شهنی در مسجدسلیمان گفت :قوم بختیاری به عنوان قوم تمام شیعه در هر زمانی خود را وقف آرمانهای ایران و اسلام کرده است.
حجت الاسلام والمسلمین حجتی افزود:در دامان پرمهر شیرزنان بختیاری شخصیت های پرورش یافتند که مدافعان روز مبادای ایران شدند و همین رویه تا به امروز ادامه دارد و خواهد داشت.ما به بزرگان خود افتخار میکنیم،شخصیت های بزرگواری چون سرداراسعد،بی بی مریم، علیمردان خان و بسیار سلحشوران دیگر،و این عزیز ی که همه از رفتنش متاثرشده ایم و جمع شده ایم به بهانه مجلس ختم از همین شخصیت های پرافتخار است،حاج جواد حاجتی تمام عمر خود را چه در دفاع از انقلاب ،جانبازی در دفاع مقدس و بعد در دوران همبستگی سازندگی و رشد منطقه بختیاری خاصه مسجدسلیمان قرارداد و بر همدلی همیشه تاکید میکرد.
وی ادامه داد:درست است مرحوم از طایفه شهنی بود اما امروز خود طایفه عزیزشهنی میگویند که جواد متعلق به ما تنها نبود،این حضور و وجود اقشار مختلف در مراسم نشان از اخلاق نیکو ،تعامل با اخلاص ایلی آن مرحوم داشت.
حجت الاسلام والمسلمین حجتی تصریح کرد:مسولان کشور بدانند که الحمدالله واقفند که قوم بختیاری در طول این سی و هفت سال انقلاب هیچگاه مقابل حکومت نیاستادند علیرغم بی مهری ها و کم لطفی ها،شهدای تقدیم شده و جانبازان و آزادگان و ایثارگران نشان از وفاداری این قوم به انفلاب و نظام است.. خود طایفه شهنی سردارانی تقدیم کردند به اسلام که نشان از ولایتمداری آنان است ،شهید شهنی فیض،شهید پروین و عزیزان دیگر.
وی بیان کرد:حادثه دلخراش درگذشت جواد حاجتی بسیار تلخ است و ما عزیزی را از دست داده ایم که دارای خصوصیات نیک فراوانی بود، بالاخره در کمال احترام و وحدت تمام طوایف بختیاری و قانون مداری به جد از وزارت راه ،مسولان و مدیران مربوطه تقاضا مندیم که راه اهواز مسجد سلیمان را بادقت و سرعت پیگیری کنند تا به نتیجه مطلوبی برسد هر مسافری که میرود تا برگردد خانواده اش دچار استرس میشود، هم انتظار داریم و هم با قاطعیت پیگیری میکنیم.
حجت الاسلام والمسلمین حجتی ادامه داد:مردم بختیاری از فهم و کمالات بسیاری برخوردارند و موضوعات را با خونسردی و منطقی و با جدیت پیگیری میکنند، در تاریخ ایران چه قبل از اسلام و چه بعداز اسلام فرزندان قوم لر و بختیاری در هر زمینه ای کمر همت میبستند و مدافع خاک و ناموس ایران میشدند،در دوران خود ماهم همینطور.دفاع مقدس اوج آن بود همین مسجدسلیمان بابیش از یکصد هزار شهید علاقه خود را به امام بزرگوار،ولایت رهبر مظم انقلاب و کشور نشان داد ،و توصیفات امام خمینی ره و مقام معظم رهبری از قوم جلیل بختیاری خود گویای آن است،نمونه بارز آن علاقه امام و رهبری به فرمانده سپاه اسلام در دفاع مقدس سردار حاج محسن رضایی است.
وی گفت:از نماینده محترم، مسولان شهر و استان میخواهیم در کنار وحدتشان ،مستمر پیگیر جاده بین اهوازو مسجدسلیمان باشند.
حجت الاسلام حجتی در ادامه بیان داشتند:مسجدسلیمان نیاز مند وحدت است،همه باهم با وجود اختلاف نظرها موضوعات اینچنین دلهره آور را بنشینند با مسولان استان پیگیری کنند به مقامات کشور منعکس کنند و نگزارند که وحدت جایش را به سیاسی کاری دهد که درآن صورت نتیجه مطلوب نخواهدبود.
مشاوردبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در پایان ضمن علو در جات برای آن مرحوم و صبر برای بازماندگان گفت: همه مسولان و شخصیت ها محترم اند، باید همدلی در شهر باشد ،امام جمعه،نماینده،فرماندار در این قضیه ،مسول اداره راه که از فرزندان همین خطه است ، برادران رضایی سرلشکر حاج محسن ،دکتر امیدوار همه و همه دریک مجموعه منسجم همراه عموم مردم عزیز منطقه در اوضاعی آرام و با جدیت موضوع را پیگیری کنند که خبرها هم از نشست ها و پیگیری ها حکایت دارد انشاالله.
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
پاییز زِ مَرگ آ جواد رَنگ تو زَرده
دل مو زِ دست دُنیا خیلی سَرده
بعد رَهدنت غَمِت هَنی بِ مالهِ
تو کِ رَهدی دی تَشی نی بِ چالهِ
بعد رَهدنت آجواد ایل سیت زَنه زال
زنگل مال پَل سیت بُرن وخونن دُندال
اَو رو بِ مِن تَنگ هی اِقرومنه
داغ مَرگ شا پیا کُهنه اِرومنه
شَو مه بِ بیرگون رَمه کُنین بار
سر قَورُم بیارین صدتا تُفنگدار
مونم آ جواد کُر هفت و چارم
سرسنگ مزارم بنویسین ز قوم سردیارم
مونم آ جواد زِهفت وچارِ اصیلم
روزگار بی مروت چِرشتِ نهاد بِ ایلم
مافگه سیم راست کُنین بِمَهنه یادگار
اسبم وارازنین زِ تُفنگ و قطار
آسمون ایلم با رَهدنت تاریک اَبید وغَمبار
مالمون شیون گِرهد سی آ جواد غَمخوار
زخمی کِ تو وِرداشتی یه زخم کاری
دلم بِ غمونه کِ شیری رَهدِ زِبختیاری
مو ز ایل شهنی زِ شُل شُلونم
گَپ گَپون پَند گرِهدِن زِ سَر زَونم
مو زِ ایل شهنی زِ ذات شیرم
هم خان هم کد خدا حیفه کِ میرم
تقدیم ب بزرگ مرد بختیاری جانباز سرافراز حاج جواد حاجتی
حشمت الله عالیپور بیرگانی
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
دلنوشته استاد حسین نجفیان در سوگ آجواد حاجتی
جوادِ جودِ جَنَم ، برعافیت خروشید / تا آخرین نفس، بر نیک نامی کوشید
چو قطره زلال عشق ، نشست به گونه گل / لحظه ایی بدرخشید و جرعه ای ز آب کوثر نوشید
جواد کودکی اش را در کوهپایه های سرسبز پرجفت و آفتاب درخشان کمفه سپری کرد . قله هارا پیمود به بلندای زرده نگاه داشت ، او خیالش را در قله های زرده به پرواز در آورد و از تخم عقابان بلند پرواز قله ها ، خاگینه ای درست کرد تا میل پرواز را ، میل رسیدن به قله هارا در خود بپروراند . او از ایستادن و درجا زدن بیزار بود و اما ،بسادگی برای او میسر نشد . کوچکی کرد ، زانوی شاگردی و خلوص را در آغوش گرفت و در پیشگاه بزرگان ، پیشگاه عالمان علم و کیاست به تعلیم و تعلّم پرداخت و از آنجائیکه میل پرواز داشت، میل به حرکت داشت، میل به اینکه بودن خود را در ارزش های انسانی معنا کند از مایه گذاشتن، از هزینه کردن در هراس نبود . هزینهء در سکوت بودن، هزینهء اولویت دادن خانه و در عافیت بودن و اینکه، افتادن را در ایستادن تعریف کرد. عزیزان من، سروران و بزرگان، ایل و تبار من، دوستان و معزّزان و مکرّمان، مطمئن هستم که خودرا صاحب عزا می دانید . مطمئن هستم که اشک های شما همچون آب زمزم، گونه های شمارا نوازش می دهد، قطره قطره جمع میشوند، سیلاب میشوند تا دشت های سرسبز مهر و محبّت، دوستی و رفاقت را سیراب کنند ، بدی هارا میشویند و دل های تار و کدر را جلا می بخشند . جواد نقطهء عطفی در وحدت و یگانگی ایل و تبارمان بود و چقدر بدین منظور زحمت کشید و رنج برد و در پایان بر حسب سنّت پسندیده و سنّت تعظیم و تکریم در مقابل محبت شما و محبت عزیزان همراه و از حضورتان، حضور انبوهی شما در تشییع و تدفین برادر عزیزمان سپاسگزار باشم و باشد که عشق و همبستگی را، محبّت را در قلب هایمان جاودانه کنیم و در آخر از کتاب ماندگار سووشون اثر جاودانه بانو سیمین دانشور سود می جویم و می گویم :
“گریه نکن خواهرم در خانه ات درختی خواهد رویید و درخت هایی در شَهرت و بسیار درخت در سرزمینت و باد پیغام هر درخت را به درخت دیگر خواهد رساند و درخت ها از باد خواهند پرسید در راه که می آمدی جواد را ندیدی ؟
حسین نجفیان 1394/9/7
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
گاهی نه واژه ها واژه ها می شوند نه کلمات معنی دار ، قلم هم سر خم میکند بر انبوه درد و درد و درد .من دیروز شاهد غریبی بودم که میان خیل عظیم جمعیت عزادار سرگردان بودم . همه را می شناختم و هیچ کس را نمی شناختم حیران در میان ایل غیورم بی هیچ فریادی می گشتم ، صدای شیون مردمانم ذره ذره ستون بدنم را می لرزاند همه یک دل بودند و یک درد .ایل من لرزیده بود ،سیاه پوش غیور مرد دیگری شده بود که قلبش برای ذره ذره خاکش و تک تک افراد ایلش می تپید و حال خروش رفتنش صدای پر تنشی خواهد شد برای آنانی که باید بشنوند و نشنیده می گیرند .ایل من خسته است. خسته از نادیده شدن ها، خسته از بی پناهی ها، خسته از کمبودها ،خروش عروجش طغیانی خواهد شد مگر برخیزند خواب آلودگان سالیان و سالیان .جواد نخوابیده، بیدار و هوشیار ایستاده است تا روزی که جاده ما جاده شود شهر ما شهری شود که لایق شهر اولین هاست .چرا که تنها دغدغه این بزرگ مرد همین بود و بس . جواد جان بیدار باش و بدان که ما با اشک دیدگان درونمان درخت همتی را آبیاری خواهیم کرد که شما و دیگر غیور مردان ایلمان کاشته اید .بی شک جوانه می زنیم و تو شاهد خاموش آن خواهی بود .بیدار بمان جواد حاجتی عزیز بیدار بمان 😔
خواهر به غم نشسته ات مژگان نجف پور
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
جاده اهواز مسجدسلیمان…
کمی با ما راه بیا
تا طعم زندگی را بچشیم
بدون پلاکاردهای عزا
مرگ ناگهانی
درگذشت جانسوز
جوان ناکام
مهندس فلانی…
روی صحبتم با شماست
آسفالت داغ سیاه
مسئولین اگر همت نکردند تو همت کن
کمی عریض شو
با گاردریل هایی از جنس قلب بعضی ها
از جنس فولاد . . .
روی صحبتم با شماست
پیچ های گردنه
مسئولین اگر بی غیرتند تو غیرت
داشته باش
کمی کمتر بپیچ
با هر پیچ تو
پیچ میخورد معادلات زندگی
بیا و داوطلبانه کمتر بپیچ
ای جاده ی معصوم . . .
این بار با تو سخن میگویم
چه مرگ ها به نام تو سند خورد
واژه ها سردر گمند
توی بی جان و بی روح
چگونه جان میگیری
بازیچه شدی جاده جان
بازیچه فکرهای مسموم
تو را اینگونه می نویسم
جاده ی زندگی
در دست نمایندگان مرگ
ای جاده زندگی
اگرچه دیگران نیستند
تو با ما مهربان باش
میلاد.پ
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
🔲نامه ای به جواد حاجتی
⚫بعونک یا لطیف
جواد عزیزم سلام!
در بیان تسلیت برای عزیزان
“بهت” تنها لغت آشکار است…….
که کلمه کم می آورم
و می گریم……..
برای تسلیت باید چه کسی را تسلی دهم وقتی که خویش،جریحه دارترین قلبِ این جهانم……
جواد دوست بود…برادر بود….بزرگ بود….او انسان بود و انسان را رعایت می کرد….سخت با مواضع ما اندیشه ای مشترک داشت…سالهای سال…مطالب مرا با دقت می خواند….و آفرین میداد……
او دوست بود…برادر بود……انسان بود……
ما قلبهای مشترکی داشتیم در عشق ورزی به مسجدسلیمان…… او امروز رفت و فردا نوبت من است……
جواد عزیزم سلام!
این خبر در دقایق نخستین دقیقن مثل،دوسال پیش بود درست مثل روزیکه من سه نفر از خانواده ام را در سانحه تصادف از دست داده بودم…….
برای من که دیگر پس از آن روز قلبی نداشتم برای شکستن، مغزم مانده بود با دهانی از بهت که چه بگوید…..چه بگرید!؟
می نویسم!
جواد عزیزم سلام!
دوست روزهای دور و
برادر سالیان پیشم
تو رفتی و حالا این من
این تنهایی ی من
این دست های کوچک
که قلب مرده ام را در خود می فشرد……
می نویسم:
جواد عزیزم سلام
این صفرچه ماه نحسی ست که سانحه ی عزیزترین های من همواره در صفر است و سفر….
جواد عزیزم سلام!
حالا من باید تیمار دار اشک های برادرانم در محرومیت یک شهر باشم
تنها،غریب،بی کس…..
با برادرانی لال! که هیچم سخن نمی گویند…..!
می نویسم:
جواد عزیزم سلام!
آنجا که می روی کجاست!؟
می دانم……می دانم……
من هم بزودی
به تو خواهم پیوست
ای بزرگی و شکوه عشق
در نگاهت……
ای مرد!
ای دوست……!
درنگ می کردی لحظه ای
تا من آخرین کلام تورا
بی اندوه و اشک بشنوم…
به چه کسی تسلی دهم
به چه کسی تسلیت دهم
وقتی که من،قلبم / غمگین ترین دلِ دنیاست.
سعیدآژده
دوست همیشگی ات.
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
“مویه ای در غم فراق برادر ارزشمند و رفیق جاودانه ام
آجواد حاجتی که غریبانه از میانمان پرکشید”
((از زبان حال بازمانده ای غریب و غمدار حقیر اردشیرظاهری بیرگانی))
های های گریه امانم نمی دهد جوادجان نای از نفسم بریده است بغضی حیرت آور گلویم را می فشارد قد من که هیچ کوهستانهای سرزمینم هم تاب از دست دادن این لشگر مرد را ندارند و قد خمیده اند دشت دل من ودشتهای سرزمین م در هجوم مکرر حسرت بار ودر غبار شن و کویر مدفون و محو می شود … باورم نمی شود “”جواد عزیز “”، همین چند روز پیش بود که طنین صدای گرمت به من قوت قلب می داد با اینکه خودت از نامرادی روزگار گله داشتی اما مرا به تحمل غربت امید می دادی، هنوز آخرین جمله ات در گوشم طنین انداز است که “اردشیر “دل از دنیا کنده ام ،جوادجان مگر نگفتم که چشم امیدمان به شما و بیژن و جهانشاه و چندنفر انگشت شمار روشن است که هنوز در سنگر نشسته اید پس این رسم معرفت نبود برادرم، که اینگونه ناگهان از بام ما پرواز کنی ، غم غربت ونامرادی آدمها برایم کم نبود حالا با هجران تو چگونه تاب بیاورم چگونه باید باور کنم مگر می شود جواد و مرگ ،جواد وخاموشی….
جوادعزیز برادر خوب ورفیق روزهای دلتنگی ام
فریاد بی کسی مان را در معبر گوشهای بسته وسفته ی کدامین مسئولان نالایق و بی تدبیر ومنفعت طلب خالی کنیم یادت که هست شعار ” تبرسبز” را برپایه همین اصول با هم انتخاب کردیم تا بر ریشه ی بی لیاقتان مسندنشین بزنیم…
حدیث بیقراری ام را در خیابانهای پرازدحام پایتخت برای کدام غریب بی تفاوت فریاد زنم که درد بی درمان مرا توان فهمیدن داشته باشد جواد جان دستم نمی رسد که قلبم را از سینه ام برکنم آخر در این لحظات که من در غوغای درد و غم خویش و در کیلومترها دور از تو در حال نگارش این دردنامه هستم پیکر استوار وبا وقار تورا به مغاک خاک می سپارند ومن نمی دانم با این درد جانسوز که تا مغز استخوانم را سوخته است چگونه مدارا کنم چگونه تاب بیاوریم اینک که دستان سبز در زنجیر سیاهپوشان اسیر گشته و دسته ی تبرهای سبز را در نهایت ناجوانمردی شکسته اند و افسوس که منادی فریاد ” تبر سبز” در خاک سیاه فرو می رود وهمراهانت چون من در غم فراق تو وحاج علی عسگرها هیجار گوگری و ضجه های ” ای شیرومی” و ” ای گوومی ” را سرمی دهیم وافسوس پاسخی نمی یابیم
آری جواد عزیز … یادت هست همین چند روز پیش به شما گفتم برادر ، چرا فریادهایمان در گلو خفه می شود، چرا کسی به داد این شهر و این مردم نمی رسد گفتم به نظرت چه باید بکنیم ؟؟ وای وای جواد جان برادرم این چه راهی بود برای پاسخ من یافتی؟؟ سر به سندان روزگار کوفتی و با مرگ خویش فریاد مظلومیت و تنهایی مردمانی که دوستشان داشتی و بی کفایتی و بی لیاقتی مسئولانی که شجاعانه به هجوم انتقاد میگرفتی، را سر دادی وعقده های گلوهایمان و بغض هایمان را شکستی تا فریاد بزنیم دردهای این مردم را …
همیشه میگفتی شهنی فیض و صیدمراد مظلومانه شهید شدند تقدیر تو هم ،شهادت مظلومانه همچون برادرانت بود چقدر حب و بغضها قلب ت را آزرده بود چقدر کوته بینی و ظاهر سازی آدمهای پیرامون آزارت داده بود همین یکسال پیش بود خیلی ها بر سخن گفتن یا نگفتن تو چالش آفریدند اما چقدر زمانه زود روسیاهی را برایشان گذاشت آنها نمی دانستند اگر کمتر یکسال تحمل کنند جواد حاجتی برای همیشه خاموش می شود … آری ای آدمها که هنوز در غفلت و بی خبری به ابدیت این دنیا دل خوش کرده اید، جواد دیگر سخن نمیگوید او دیگر نایی برای سخن گفتن ندارد او با مرگش آخرین فریاد حق خواهی این مردم را سرداد تا ببینم شما چگونه سخن می گویید چگونه از حقوق این مردم دفاع می کنید چگونه از کیان طایفه پاسداری می کنید اما باید بدانید او آنگونه سخن می گفت که باید می گفت او در راستای حقوق مردم و طایفه حرف می زد و شما در راستای حقوق خودتان، او مسئولان و منصب داران را شجاعانه نقد میکرد و شما افتخارتان مداحی برای مسئولان است ، جواد آنقدر بی مهابا بر مسندداران می تاخت که خیلی هایشان از من و دوستان جواد خواهش می کردند که او را آرام کنیم تا آنها را به باد انتقاد نگیرد ولی شماها چه؟؟؟
آری جواد آنگونه سخن گفت که باید او هرگز خاموش نشد و اینک که جبر زمانه جواد عزیز را خاموش کرد
من هم خاموش می شوم به خاموشی می گرایم ….در انزوا در غربت وتنهایی قلبم را به دردها گره می زنم ودر حسرت و ناباوری از ندیدن دوباره ات و از نشنیدن طنین صدای گرم و استوارت، از شانه های ستبرت که فرو ریخته اند و دیگر تکیه گاه تبارت نیستند اندوه خویش را فرو میخورم وقلبم را چنگ می زنم که مگر میشود جواد را دیگر در میان اجتماع ایلی ندید مگر چند جواد حاجتی گونه داریم که از تمام زندگی خویش برای عزت شهر و طایفه اش میگذرد افسوس میخورم که بی بی دلنواز و بی بی بگل هم نیستند تا گاگریو هجرت جواد عزیز و سرودتنهایی ما را مویه کنند، عمود خیمه ها بر می اف
تند و آتش گرم چاله های بلاز ایل به سردی و خاکستر می گراید ….وزنه سواران برنو بلند بر شون و تک سواران غریب ایلم دیگر نیستند و به تاراج خاک رفته اند و نسل بی بی زنان تلمیت سوارمان هم به انقراض گراییده اند …. ودر این میان دلمان به مردانی چون آجواد خوش بود که سنگرها را خالی نکرده اند و علم را برداشته اند وعلمدارایلند نمیدانم بعد از هجرت این مردان مرد بی بدیل آیا ما درماندگان و بازماندگان عزت و فخر بزرگان از دست رفته با ثروت و ماشین های آنچنانی و خانه های این چنینی که برای بدست آوردنشان در غفلت و لحظات بی مبالات به خودمان هم رحم نمی کنیم این ایل را به کدام ورطه خواهیم برد…
جواد حاجتی مردی نستوه و خستگی ناپذیر و تمام قد شجاع بود که ملالتها و رنج های زمانه و نامرادی مردمان هرگز او را از تکاپو و تلاش و تعهد از پا نینداخت او جز در برابر خدا که اینک او را خاموش کرددر برابر زمین و زمان کوتاه نیامد ودربرابر هیچکس خاموش نشد و کرنش نکرد اما بارها دیدمش که در برابر بزرگان و مردم ایل تواضع نشان داد و در عزای بزرگانی چون آحیدرقلی خان و… بر سر و سینه ی خود کوبید و فریادهای عزا سرداد او پشت به پشت بلند روزگار داده بود و مرگ او مرگ باورهایی بود که به وحدت و یکپارچگی ختم می شد
جواد جان برادر خوب و رفیق لحظه های غم و شادی
این سوختن این مویه ها این فریادها و ناله ها این صدای ای گوومی و ای شیرومی در غم هجرانت نشان داد که به آنچه هدف ت بود رسیده ای غم سنگینت تبلور اندیشه ی خدمت پاک و صادقانه به شهر و دیارت بود جواد عزیز قلبهای این مردم داغدار کانون مهر و محبت وافری ست به برادری که هماره در یاد و خاطره یشان خواهد ماند مگر همین هدف و غایت آرزویت نبود تو نه برای چهارسال کوتاه و نه برای یک صندلی لرزان و سست و بی مقدار بلکه برای ابدیت بر قلب و جان و یاد این مردم تکیه زدی…
ودر غم از دست دادنت ایمان دارم که اشکهای همین مردم روحت را شاد خواهد کرد و نه پیام مسئولان تزویرگری که تا دیروز زبانت را سرخ میدانستند…..
جواد حاجتی برای این مردم ودرمیان این مردم زیست با شادی شان شاد بود و با غمهایشان غمگین و اینک هم ، همدردی همین مردم و اشکهای صادقانه آنها روحش را آرام خواهد کرد او هیچ نسبتی با لاریجانی و امثالهم نداشت و مرگ او هم ناشی از بی کفایتی همین آدمهایی بود که امروز برای بردن نامشان آب از لبهایمان فرو می ریزد جواد حاجتی به تزویر این آدمها نیازی ندارد..
روحت جاودانه باد برادرم
بدرود جوادجان
برادر ورفیق داغدارت
اردشیرظاهری بیرگانی
تهران -هفتم آذرماه نودوچهار
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
جمعه ایی تلخ
جمعه ای تند و بی پایان
جمعه و جاده و پایان
پایان مردی که پایانش بی پایان است
جاودانگی ات مبارک سردار اسعدم
جاودانگی ات مبارک عموجانم
برادر زاده ات آرزوحاجتی
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
در وصف عمو جواد حاجتی
پاییز خزان عمر تو بود.”
تو نیستی تا یلدای قامتت به پیشواز بلندترین شب سال رود و فردایش که عید میشودو تو نیستی.”
چهار فروردین اما چه میکند بی تو و سازها بدون تو چگونه مینوازند.”
شهنی پسر بچه ای ک زانوی غم در بغل میگرد در همایشی رنگ باخته چگونه بدون تو به پیشواز بهار میرود.”
و آفتابی ک مانده از بالای تلبزان طلوع کند یا مقابلش چگونه به جشنمان گرما بخشد ای ستودنی.”
در باور ما نمیگنجد اینچنین ماتم ای بیگانه با خاک،
زمین چگونه روی چشمهای پر نجابتت خوابید پدر غیرت ایل، پاییز خزان عمر تو بود …
یعقوب جعفری شهنی1394/9/25
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
افسوس که یک به یک بزرگان و کلانتران و پیایل ایلم میروند
روحشان شادویادونامشان تا ابد جاودانه وسربلند باد….
افسوس…
که تا هستیم انگار نیستیم…
پس برای چی زندگی می کنیم
مگر ن برای باهم بودن زندگی
می کنیم…
چرا تا خوب و زنده هستیم از
خوبی ها و مردم داری و غیرت
صحبت نمی کنیم…
تازنده هستیم بایدباهم و از خوبی های هم صحبت کنیم ن وقتی که از دنیا رفتیم
پس باز هم همان جمله ی معروف
(زنده کش و مرده پرست)هستیم
یاد همان روزها بخیر که یک تنه با
همه بحث می کردی وباهیچ بحثی عقب نمی کشیدی
بااینکه فقط و فقط خودت تنها بودی
و هیچ یارویاوری نداشتی
ای کاش که میشد بعداز رفتنت
میدیدی که چه کارهایی می کنند
می گویند که افسوس
نبایدمی رفت(نوش دارو پس از مرگ سهراب )
افسوس که نیستی
ببینی ای بزرگ مرد تنها….
تا ابدافسوس
تقدیم به روح آجواد
۱۳۹۴/۹/۲۴. مهدی ظاهری بیرگانی
*-سامانه ارتباطی تلگرامی پایگاه اطلاع رسانی شهنی: telegram.me/shehniir
——————————————————–
نظرات
جمعه ایی تلخ
جمعه ای تند و بی پایان
جمعه و جاده و پایان
پایان مردی که پایانش بی پایان است
جاودانگی ات مبارک سردار اسعدم
جاودانگی ات مبارک عموجانم
برادر زاده ات آرزوحاجتی