تا به نام ها و نامه ها اطمینان نیابم نام هیچ شهری بر زبانم نمی چرخد قضاوتی سپید که انگشت به زیر آن زنی یا ماه که تنها از بغل خود می زند به در خ
تا به نام ها و نامه ها
اطمینان نیابم
نام هیچ شهری بر زبانم نمی چرخد
قضاوتی سپید که انگشت به زیر آن زنی
یا ماه که تنها از بغل خود می زند به در
خوب است فرزند چندم زمین باشم
فهرست از آن چه عوض شود بردارید
از تو اما چه ادراکی ازین تهی ست
نوبت رسیده است به شاهدها و
زندگی نامه نویس ها
به خمیازه می میرند
زادروز مرا پرسیدی گفتم نمی دانم
باز بپرس نمی دانم
عجب کنید و مردمان را خبر
و چون به یاد آوردم که بوی خرمن نرگس
بین دو مکث به گریه ام خواهد
این ساق نرگس کوهی را
اول به تو می بخشم
حالا قلم بردار
این آدم چه بر سر خودش آورده
از قله های برف گرفته عکس گرفته اند بگو
و حرف هایی را که در دل زمین مانده بگذارید
و چون ترس و تعارف بمیرد بگو بعداً
این زین اسب ندارد
و با سکوت برابرند سکوت محض
عده ای که رنگ هایی را که دوست دارند به لغت ها می دهند
پس ابرها بگو بیایند
به تبعید باران برای کسی یک نامه بفرستیم
خواستم یک نامه به دوست بنویسم و
بگویم
پس هنوز هوای کوهستان
با من هست که
بتوانم چشم هایم را به یک تابلو ببخشم
مثل پیش بینی هفته های بعد و
شکل هایی که پشت چراغ قرمز بمیرند
افسردگی به روزهای معمولی
یا از کسی نپرسم که این جهان
چگونه شکل گرفت
یا این کبوتران در روح که می گویند
حقیقت دارد
هرمز علی پور
نظرات