اروپا در قرنهای بعد از سقوط امپراطوری روم مکانی امن و آرام حداقل برای محققان نبود. اکثر حکومتهای اشرافی وپادشاهان بی سواد بودند و ریاضیات کاربرد
این معیارهای پایین سواد با پذیرش گسترده بخشش کنستانتین (Dotation of Constantine) ثابت شد. این بخشش یک مدرک جعلی بود که توسط پاپ استفان سوم در سال 152 میلادی به منظور تحمیل قدرت پاپ بر پادشاه ها و اسقف ها ساخته و تولید شد. این عمل برای انتقال امپراطوری روم به نوادگان پیتر قدیس، یعنی اولین اسقف ادعایی روم انجام شد. پادشاهان و اسقف های اروپایی تا آنجا به بخشش اعتقاد داشتند که حتی پادشاه فرانسه، یعنی پپین (Pepin) به استفان در مبارزه با لُمباردها کمک کرد. بعدها در سال 1154 همگان این کلام ادریان پنجم را که ایرلند، به حکم پاپی، از آن اوست پذیرفتند. سطح تحقیقگری تا این حد پایین بود. لورنزو والا (Lorenzo Valla) در 1440 ثابت کرد که این مدرک، کاملاً جعلی است.
بنابراین کنش فکری در نیمه دوم هزاره اول با مسیحیان نبود. اما همین تعقل و تفکر در دین و فرهنگ اسلام که به وسیله محمد (ص) (570 تا 632) بنا نهاده شد یافت می شد. هر سرزمینی هم که به دست نیروهای مسلمان فتح شده بود – از جنوب اسپانیا تا شمال آفریقا تا خاورمیانه و افغانستان و شمال هند- به پایگاه این کنش فکری تبدیل می شد . این رنسانس اسلامی شگفت انگیزترین رویدادی بود که غربیان از زمان یونان باستان به خود می دیدند و از بسیاری جهات گوی سبقت را از پیشرفتهای ایشان برده بود. این جریان از سال 800 تا حدود 1100 شعله ور شد و تا قرن 15 هم ادامه پیدا کرد. تحول این رنسانس چنین بود.
اگر چه در ابتدا دین اسلام به موضوع یادگیری بی تفاوت بود به زودی همه چیز تغییر پیدا کرد در حدود سال 750 تحت تأثیر خلفای عباسی دانشمندان اسلامی و عرب آثار فیلسوفان یونانی را کشف کردند. همه کتابها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند و کتابخانه هایی در سراسر تمدن وسیع خود ساختند و آنها را با نسخه ها و نمونه هایی از بهترین کتابهای یونانی مجهز کردند. این کار را در مورد کتابهای بابلی ، سوری ، ایرانی و حتی چینی انجام دادند. آنها همچنین به ساخت رصد خانه ، طراحی ابزار علمی ، طراحی و ساخت مساجد زیبا ، بیمارستان و احداث مدرسه و دانشگاه اقدام کردند. خلیفه بغداد مأمون (877 – 813) در این زمینه سرآمد بود. او مدرسه ای را به منظور ترجمه تخصصی متون باستانی بنا نهاد و کتابخانه ای به منظور حمایت و پشتیبانی آنها ساخت.
از این انفجار علمی و فرهنگی فلاسفه بزرگی مانند اسمایی ، رازی ، کندی ، فباری ، بتانی ، زهراوی ، ابن سینا ، ابن رشد، خوارزمی ، ادریسی، خیام ، طوسی ، ابن قروه ، فرغانی رشد یافتند. مجالی برای پرداختن به آنها یا فلسفه شان وجود ندارد. در عوض بر روی یک چیز مهم که آن را نگرش عربی می نامم تمرکز خواهیم کرد. بدین منظور سه تن از این اشخاص را بررسی خواهیم کرد.
ابتدا با رازی (869-940) شروع می کنیم که در غرب به رازس (Rhazes) معروف است. او در ری نزدیک تهران متولد شد و درآنجابه مطالعه موسیقی ، ریاضیات و مهم تر از همه کیمیاگری پرداخت. به خاطر داشته باشیم که کیمیا گری برای اعراب حکم همان شیمی را داشت. کیمیاگری اعراب با تبدیل فلزات به طلا ارتباطی نداشت، بلکه برای مثال شامل کاربرد علمی تکنیک های آلیاژ شناسی ، رنگ کاری و قلع کاری شیشه بود. در قرن نهم اعراب از این نظر پیشرفتهای زیادی کرده بودند. به دنبال کار جابربن حیان (در 780) آنها میدانستند که چگونه اسیدها و مواد قلیایی را تقطیر کنند و از زنگ زدگی فلز جلوگیری کنند و همه کارهای مفیدی را که می توان با مواد شیمیایی انجام داد آموخته بودند. این توفیق از طریق آزمون و خطا، اندازهگیری و طبقه بندی های سخت و طاقت فرسا حاصل شد و رازی این پیام را دریافته بود.
در میان سالی به منظور تحصیل پزشکی به بغداد رفت و آنچنان در کار خود توفیق یافت که از او به عنوان مدیر پروژه یکی از بیمارستانهایی که به زودی قرار بود ساخته شود، دعوت به عمل آمد. رویکرد او برای ساخت بیمارستان روشنگر است. او چند تکه گوشت تازه خرید و آنها را در قسمتهای مختلف شهر بغداد قرار داد و از روی میزان فاسد شدن آنها و مدت زمان فاسد شدنشان، مکان ساخت بیمارستان را انتخاب کرد. دلیل او این بود که اعتقاد داشت آب و هوای بد به یکسان باعث وخامت بیماری و فساد گوشت می شود. رازی مکانی را که گوشت دیرتر از همه فاسد شده بود، نشان داد و گفت: «در اینجا بسازیدش» و دستور وی اجرا شد.
کار او در بیمارستان نیز بسیار هوشمندانه بود. رازی همیشه به استفاده از درمانهای امتحان شده اعتقاد داشت، اما معتقد بود که پزشکی نباید تنها بر مراجع اتکا داشته باشد. درمانها اول بر روی حیوانات و بعد بر روی انسانها انجام می شد، به دلیل اینکه داروها تاثیرات جانبی داشتند. او بر اهمیت عوامل روانی و همچنین بر رژیم غذایی خوب برای درمان بیماری تأکید می ورزید.
علاوه بر موارد بالا او آثار پزشکی یونانی ها و سوری ها و اعراب دیگر را هم مطالعه کرد و این دانش را در یک دایره المعارف پزشکی به نام الحاوی قرار داد. این کتاب به انگلیسی اثری جامع شناخته می شود و شامل بیست جلد است. رازی در مجموع 237 رساله نوشت که حدوداً نیمی از آنها در مورد پزشکی بودند. سرانجام باید خاطرنشان کنیم که رازی اولین کسی بود که فرق میان آبله مرغی و آبله انسانی را کشف کرد و همین طور گزارشهای کامل و دقیقی از کالبدشناسی عرضه داشت. همچنین او از اولین کسانی بود که گزارشهایی در مورد مطالعات موردی خود می نوشت. در یکی از این موارد، بیماری شخصی به نادرستی مالاریا تشخیص داده شده بود. رازی نشان داد که کلیه آن بیمار عفونت دارد و سپس او را درمان کرد.
همه این اقداماتی که رازی انجام می داد زمانی بود که در اروپا افراد بیمار تحت مراقبت راهبه ها بودند و آنها فقط می توانستند برایشان دعا کنند. زیرا در قرون وسطا مسیحیان اعتقاد داشتند که هر مرضی با یک قدیسه در ارتباط است. حتی در اواخر قرن چهاردهم مردم بر این عقیده بودند که با لمس پادشاه فرانسه می توان مرض اسکروفیولا را معالجه کرد .
متأسفانه رازی در فقر مُرد. زیرا در اواخر عمر بیناییش تحلیل می رفت. در این مورد داستانی گویا وجود دارد؛ وقتی جراح برای عمل چشم رازی آمد، رازی از او در مورد تعداد لایه های چشم انسان پرسید. از آنجا که او نتوانست به درستی جواب دهد، رازی از قبول عمل جراحی امتناع کرد. رازی پنج سال آخر عمرش کاملاً نابینا بود.
نظرات