ای سرزمین من ای شهر قامت شکسته هر سنگت نشان خونبار یک شیشه عمر ای شهر من شهر سوخته دل شهر معماری خون شهر سال های محشر سال های شهر فرنگ سال
ای سرزمین من
ای شهر قامت شکسته
هر سنگت نشان خونبار یک شیشه عمر
ای شهر من شهر سوخته دل
شهر معماری خون
شهر سال های محشر
سال های شهر فرنگ
سال هایی که خانه ها از سر شامی تا نوک بامی برهوا می شد
خانه های تپه ماهوری
لخته های خون چکیده بر سرزمین ما
شیارهای رنج کشیده بر گونه پدران ما
ای شهر من …..
آنگاه که آتش از فراز قله های سردت زبانه کشید
مرغ و جوجه ها لانه هایشان را ترک کردند
لاشه های سنگ که از اب شدن کوه ها نشان داشت همه حصار شدند:
حیاط در حیاط، تودرتو،
کج و معوج زمین از آن کسانی نبود که کوه را کندند
اما
سنگ از آن کسانی بود که حصار ساختند و دل شکستند
دلشکستگان چشم به روشنی آتش داشتند آتشی که گرچه می سوزاند اما گرما نداشت
فسرده سرگذشت و خاکسترنشین بود
عمر گذشت کشتی دل به هیچ ساحلی جز خون کشتگان ننشست
آنان که گندم کاشتند زمین را کاویدند
اما از زمین هیچ دانه ای نروئید
ای شهر من ……..
هنگامی که زمین سرد می شود
و یاران از کنار تو می گذرند
من در کنار تو خواهم ماند
هنگامی که داس تنهایی خوشه های هیاهوی عشق را درو می کند
من در کنار تو خواهم ماند و آوازهایت را سرخواهم داد
گل نازوارم…….. مه شوگارم
بیاو بیاو که دلم سیت تنگه ……..
” جهان ولیان پور “
به بهانۀ چهلمین روز درگذشت زنی که مثل هیچکس نبود : بیگم شهنی زاده
نظرات