نوشته : حسین حسن زاده رهدار بهون من سالهاست سیاهپوش دردهای تاریخ است بهون behoon از کهن روزگاران انسان با نزدیکترین ابزاری که در دسترس داشت ب
نوشته : حسین حسن زاده رهدار
بهون من سالهاست سیاهپوش دردهای تاریخ است
بهون behoon
از کهن روزگاران انسان با نزدیکترین ابزاری که در دسترس داشت برای رفاه و سهولت زندگانی اش آن را به خدمت می گرفت . همچنانکه موی سیاه بز سر پناهی شد بر سیاه چادر مردمان کوچرو بختیاری و دیگر عشایر لُر . این سر پناه بهون نام دارد که ویژه چادر لُر بختیاری و دیگر زاگرس نشینان است در اصطلاح امروزین سیاه چادر بختیاری نامیده میشود که بیشتر از موی بز به مناسبت رطوبت ناپذیری اش و سیقلی نوع موی بز به راحتی از ریزش و نفوذ هر نوع رطوبتی را به داخل جلو گیری می کند و آنهم به مناسبت انقباض و انبساط موی بز دراثر تغییرات جوی است که خانه ای شد برای کوچروهای اقوام لر و زاگرس نشینان . در زبان لُری مینجایی بهون را ” دا وار ” می گویند . که همان خانه و وار مادری است شاید بخاطر ساختن و بافتن آن توسط مادران است که اینگونه واری زیبا آفرینش می یابد و در زبان لُری بختیاری ” دا وار ” معنی ” سرزمین مادری ” را می دهد که از نظر مفاهیم هردو واژه از غنای بار معنایی زیبایی برخوردارند . واژه ی” داوار ” به معنی سرزمین مادری در واژه سازی بچه های انجمن ادبی بلازه انجمن شعر وادب لُری به ثبت رسیده است .
هرگز کسی نتوانسته بگوید که مردمان لُر ( بختیاری – مینجایی – لکها – کهگیلووی – بویراحمدی – و ممسنی و لرستان جنوبی تر ، از ابتدا کوچ رو بوده اند چرا که بنا به آیین باستانی مردم زاگرس و دین مزدیسنا( دین زرتشت) ” هرکس که دانه ای می افشاند راستی می کارد” و این نشان از تشویق به زندگی یکجانشینی و شرکت داشتن در کار مقدس کشاورزی می باشد . اما آنچه مسلم است جهت دور کردن احشام از مناطق کشت و کار مجبور شدند تا به مناطق دیگر جهت چرای دام گام به گام با دامها به حرکت درآیند البته این حرکت شامل محدوده های جغرافیایی خاصی برای هرقوم می باشد که همه ساله و در وقت معین این حرکت را اغاز می کرد . ولی با توجه به دوره هایی از زمان سیاسی این مرز بوم و نیز هجوم مردمان کوچرویی از آسیای میانه به سوی دشتهای داخلی فلات ایران و به قدرت رسیدن حکومتگران ایشان چون سلجوقیان بر ایران ، آن گونه زندگانی آمیخته به زندگی شبانکاره ای از شیوه ی گذشته و باستانی ایرانی خود که بیشتر تکیه بر کار کشاورزی بود به زندگانی شبانکاره ای محض و کوچ مطلق تبدیل و تشویق کرد .
بهون خانه ی عشایر کوچ رو بختیاری است که حتا یکجانشینان بختیاری هم از ان درمحل زندگیشان گهگاه مورد استفاده قرار می دهند . ساختمان سیاه رنگ بهون که از موی بز سیاه انتخاب شده به دلایلی بیان استتار در شب از وجود دشمن احتمالی و در روز خود به گونه ای علایمی جهت دسترسی و دستیابی به زیستگاه و ” مال ” که یک یا چند بهون را شامل است چون عکس فوق که در میان برف سیاه چادرها جلوه ی خاصی به دیدگان می دهند . گرچه واژه ی ” مال ” گذشته از خانه به آبادی هم خطاب می شود که جای واژه باستانی بختیاری “بنُه وار” که معنی روستا را می دهد گرفته است . مال از ریشه واژه هزوارش ساسانی به معنی پُر و ” مَل ” است جایی که خالی از سکنه نیست و پُر است از انسان . بهون یا بهان که معنی بهترین است از چندین قطعه بافته شده متصل به هم تشکیل سده که هر قسمت را جدا گانه “لت” می گویند . که به هم دوخته شده و مجموعه ای سقف بهون را تشکیل می دهند و این لتها توسط یک چوب یا دو چوب که ” اِستین ” estinاست در شکم بهون جای دارند و به وصیله ی چوبهای مهار و عمودی که ” تد” یا عمود است نگهداری می شوند تعداد تدها بستگی به تعداد اِستین هاست گاهی هم دو یا سه “تد tad “یک یا چند استین را نگاهدار ی می کند که بستگی به طول بهون و طول و تعداد اِستین دارد . چوبهای نمای بهون را ” پیشه گویند که در جلوی و در ورودی بهون کار گذاشته شده اند و گاه زیر بندها می زنند . این پیشه ها بین چهار تا هفت چوب هستند که باز بستگی به کوچکی و بزرگی بهون دارد در شعر ی که تاریخ سرودنش را به جرعت می توان به زمان عصر مشروطیت رقم زد می گوید :
صحاو هف چو بهون سره سوارون
چپ و راس تیر اِیونه چی اور بهارون
گفتنی است که کار بافتن بهون را اغلب زنان زحمت کش ایل به عهده دارند که علاوه برآن از ” بندبافته ” های دیگری که همخانواده ی بهون اند از کارهای دستی زنان بختیاری است که عمده ترین آنها می توان “وریس ” را نام برد . “وریس ” از ریشه باستانی واژه ی پارسیک یا پهلوی جنوب است که مادر زبان لری بختیاری است، گرفته شده . هر ریسمان سیاه و سفید را در زبان پهلوی و اوستایی ” اِوریسه ” ewrise گویند که بشتر در حمل و بستن بار استفاده و کاربری دارد . وریس از موی بز سیاه و سفید و گاه از پشم گوسفند سفید و کال که همان رنگ قهوه ای سوخته است و یا سیاه استفاده می شود . نامهای و گونه های دیگر وریس بند بافته های تسمه ای هستند چون ” اَو آرawar” است از پشم گوسفند که پهنی تسمه ای این “بافته بند” کمتر از وریس است و بیشتر درحمل آب توسط مشک از چشمه است که مسئولیت آن با زنان است . بند بافته های دیگر یک دست سیاه یا سفید یا رنگی هم در بختیاری کاربری دارد که باز در بستن و حمل بار که بشتر گرد و مدور است تا تخت و تسمه ای که در در بستن پای چارپایان و گونه های دیگری چون بند ” وُرکvorek” افسار بند جمعی یزغاله ها ” بفتن مشبکهایی برای حمل محصولات چیده شده گندم و جو و برنج و حمل آن تا خرمنجا به نام شل shal و بافته های دیگری از جنش جاجیم و خورجینِ مویی ، از موی بز به نام شله shale جهت حمل بر چهارپایان و غیره . اما گاهی زیبایی نقش در شاهکار وریسها را در گونه ی دیگر آن که” شیردِنگ یا شِردِینگ sherding ” است که حضور خیره کننده ای در خود دارد . هر خانه و تازه عروسی یک شردینگ که با منگوله های رنگی و دانه های آسمانی لُپک که مهره ای سفالی است آذین شده است شردینگ همان “شیرین دِنگ ” یا شیرین آهنگ است که آهنگ شیرین رنگها و نقشها را به زندگی می بخشد .شیردِنگ یا شردینگ در نمای بهونها و داخل منازل در تزیین باوری بختیاریان در زدون ارواح خبیسه و دعوت از شادیها و تندرستی ها پاس داشته می شود . گاه می بینی که در مواقع زایمان زنان این شیردنگ یا شیرین آهنگ است که حلقه ای زده دور تا دور بستر زن زائو و نوزاد و پس از آن در تزئین گهواره که فلسفه ی آموزش رنگها به نوزاد ی که باید با رنگها و طبیعت آمیخته شود و چشم گُشای رنگهای طبیعت باشد .
و همه را در این چند بیت به همراه دعوت خواهیم کرد :
کاشکه کی شردنگ بیدم پیشه بهونت
چی لُپُک دِر بخورم وا مُل شونت
کاشکی مو شردنگ بیدم به میخ دارت
سی روز تنگ تفاق بیام بکارت
وریس شه پیسه گُل دندون ماری
وندسه وُر مُل شون رهد تُر کاری
وریس بفته گُلم اِوید وه کارُم
بستمس وه پا دلم چاره ندارُم
بستمس وه پا دلم وا گِری کوری
دی نمَنده به تیام یه تُکه شوری
ای کاش شردینگی (ریسمان تسمه ای رنگارنگ با منگوله های رنگی جهت تزئین) برنمای و پیشانی بهونت(سیاه چادرت ) بودم تا هرگاه از زیر بهون بیرون می آیی شانه هایت مرا نوازش می کرد و چون مهره ی آبی سفالی (لُپک) سر برشانه ات می گذاشتم .
ای کاش شردینگی به داربافت و اسیر میخ دارِ تو بودم تا منِ شیردنگ را روزی به کاری می گرفتی
وریس سیاه سفید بافته ی یار نقشی از نیش مار را نقش بسته است که آن را بر شانه هایش انداخت و به سویی به تاخت .
وریس دست بافته های یار چه نیکو به کار من آمده است آنگونه که پای دلم را با آن بستم و راه گریزی نیست .
پای دلم را با آن بستم با گِره ای سر درگُم و ناگشودنی به گونه ای که از بس در دوری گریستم در دیدگانم حتی قطره ای اشک دیگر نمانده است .
” مطلب و شعر از رهدار ” استفاده با ذکر منبع بلامانع است .
نظرات