عشق در جستجوي گريزگاهدر كش و واكش زندان زندگيخسته از تمناي روزگار هوسهمچون باروت نم كشيده از ريخت افتاده است زندگي گوئى كه جان آفتاب در جايي به لبش ر
عشق در جستجوی گریزگاه
در کش و واکش زندان زندگی
خسته از تمنای روزگار هوس
همچون باروت نم کشیده
از ریخت افتاده است زندگی
گوئى که جان آفتاب در جایی به لبش رسیده است
روزگار روز مرگیست !
این تکرار بی رویا و بی رمق
کاش می توانستیم درمانش کنیم
عقربه های زمانه را واپس برانیم
محبت را قلمه بزنبم
لپک ببندیم و شخم کنیم…. کدورتها را
مهربانی بکاریم
اخر این چه درد سرخسیست
همه از هم دوریم
دلخور
کاش می شد عصر نوین را جراحی کرد؟
بوی خوش گذشته ها
گنجینه ئ باور و اعتماد
نیما و سهراب و سید علی
شعر و شعور و معرفت
اوج بلند وقار
نداشتن ها و دوست داشتن ها
خوشبختی های ممنوع المعامله
کارد به دل دریا باید زد
شبیخون مستانه به رختخواب آتش
شراره های شرابی و نارنجی
گر گرفتن بلور و برف
جائی برای دوست داشتن
رودخانه ئ رفاقت زنده می شود
سنگهای کف رود و دیدار کف دست
بی درب و بی کلون
اغوش باز باران و دیده بوسی یار
پونه و پروانه و قاصدک
چشمهای لبریز لبخند
شهبد و شالیز و گل رز
اشکهای شبانه ئ ققنوس و خواب های بی قرار من
به خدا قسم
عشق به همین سادگیست
کوروش نجف پور
٢٢/٣/٩٣
نظرات