دراین شهری که بوده کوی فرهنگ نمانده رونقی جزآهن وزنگ همین شهری که ایران کرد آباد شده خاکستروغمگین ودل تنگ اول چاهی که دنیارا درخشید که نامش ثبت د
دراین شهری که بوده کوی فرهنگ
نمانده رونقی جزآهن وزنگ
همین شهری که ایران کرد آباد
شده خاکستروغمگین ودل تنگ
اول چاهی که دنیارا درخشید
که نامش ثبت درتاریخ و فرهنگ
که سابق بودپارسوماش نامش
هخامی هادراینجاتخت و اورنگ
سلیمان مسجدش نامی جهانی است
خوارج بهرآن با ما،سر جنگ
ببین تخت سلیمانش در اینجاست
بودنام علی(ع) برچشمه و سنگ
نشان برترش این افتخار است
گذرگاه رضا(ع) درپاگچ و تنگ
هم اینک پا به جا بردنشانده
که تاریخی است درمیراث فرهنگ
چومادرداده است ازشیره ی جان
به نزدیکان وفرسنگ ها و فرسنگ
کنون که نفت وگازش در فروش است
خودش ازفقربردل می زند چنگ
ذخیره مانده است گنجینه هایش
طلامی باردش ازاین گل و سنگ
من ازگردان سلمانش بگویم
جوان ها داددرنامی به از ننگ
به راه دین ومیهن جان فشاندند
که تاخاموش کردندآتش جنگ
به مابخشیده انداین امنیت را
زخون شهدانامی است پررنگ
کسی اینجانمی آیدببیند
جوانانی که سدبودنددر جنگ
<چرامسجدسلیمان مادر پیر
فراموش است دردل های چون سنگ
کسی ازحال اینجاباخبر نیست
سرکوچه جوانانی است دل تنگ
به سدهای عظیم رودکارون
میان کارگران ماییم کمرنگ
دراین ساحل که کارون در خروش است
پی آبیم فرسنگ هابه فرسنگ
<فقط روزی که باشد انتخابات
زهرسومی زنندم سینه بر سنگ
شکم چون شدگرسنه نیست ایمان
کشاندتنگ دستان در رهه ننگ
دراین سرمازدرداندر فغانیم
کجایست آفتاب گرم و خوش رنگ
(حصین) اندررهه دینیم و میهن
ولیکن ازگرسنه کی شود جنگ؟؟
فریبرزظاهری بیرگانی
(حصین) کتاب غزلیات
ازنگاه تو
نظرات