گاهی.. بی صدا و بی هیاهو.. باید بگذری و بروی.. دل را باید گذاشت.. و.. جسم را برد.. گاهی... باید رفت بی آنکه به آخر راه فکر کرده باشی..
گاهی..
بی صدا و بی هیاهو..
باید بگذری و بروی..
دل را باید گذاشت..
و..
جسم را برد..
گاهی…
باید رفت بی آنکه به آخر راه فکر کرده باشی..
در این روزهای سرد بی احساس..
پناهگاهی برای دل سپردن نیست..
پس باید گذشت….
از تمام بی تفاوتی ها..
از تمام بودن ها..
و…..
رفت..
در خیال با رویایی از جنس تنهایی زندگی ای دوباره ساخت..
گاهی..
باید گذشت….
از دل..
از خواستن..
از بودن های پوچ..
از هوای سرد یک رابطه..
رفت…
وساخت…
یک زندگی بدون عشق را…
و سوخت….
از داغی خاطرات همیشه همراه..
گاهی…
باید رفت بی خبر..
و…
گذشت از تمام آرزو ها…
و…
مسافر کرد جسمی را در مسیر فصل ها…
که هنوز درگیر حسرت هاست..
گاهی..
باید رفت…..
بهروز بهادری«باران»
نظرات