این غمنامه را در رثای سالگرد هجران پدرم در آبان 1384 نوشتم و آنرا تقدیم میکنم به روح بزرگ پدرم و همه ی پدران و خیل بزرگان از دست رفته ی بختیاری و شهنی
این غمنامه را در رثای سالگرد هجران پدرم در آبان 1384 نوشتم و آنرا تقدیم میکنم به روح بزرگ پدرم و همه ی پدران و خیل بزرگان از دست رفته ی بختیاری و شهنی
####### می روم اما سکوتم پا به جاست بنگرید تنهایی من تا کجاست بعد عمری در خموشی سوختن عاقبت آرامشم نزد خداست #######
آری من می روم اما سکوت و بغض در گلو مانده ام بر جای جای این سرزمین باقی خواهد ماند سرزمینی که تنهاییم را با غربتش پیوند داده ام ، چه افسوسی ست هنگامی که دیگر آرشی نیست تا آخرین تیر ترکشش راسامان این دیار قرار دهد و سیاووشی که سوار بر باد از میان آتش کینه بگذرد ودر راه وطن سر به تیغ بسپارد ، مزدکی نیست تا سر ذلت فرو نیاورد و فریاد برآورد ((در مرگ نیز مردی باید)) و آریو برزنی که نا پای جان دلاورانه از کیان وطن دفاع نماید، چه تنهایی غریبی دارد این سرزمین که دیگر زاگرس بزرگ صدای ثم ضربه های اسب ، سواران را بر پیکر خود احساس نمی کندو صدای شلیک برنو بلندها سکوت دشتها را نمی شکند و چقدر خاموش و عزادار است این دیار به خاموشی سالهای بیقراری ام و چه غم غریبی دارد در خموشی سوختن و در پی ساختن بودن…. آری پدرم و نیاکان و اجداد سرافرازم ،
بزرگان بی بدیل و بی نظیر شهنی و بختیاری ما سکوت همیشگی تان را فریاد خواهیم زد و حکایت تنهایی و غمهای غریبتان را بر کوهساران سرزمین جاویدتان بر خواهیم خواند و هرگز جان و تن را به قید و بندها نخواهیم سپرد و نمی گذاریم تا غرور ایلمان و تفنگمان زنگار گیرد و وارگه های همیشه جاویدمان ، بیرگان ، پرجفت ، کمفه ، دشتگل ، کوه اسپید ، شلا ، دشت آبدار ، تلبزان و مسجدسلیمان و جای جای سرزمین مان ایران را پاس خواهیم داشت ، بهوونها را بر خواهیم افراشت و تش چاله های ایل را بلاز خواهیم نمود و سرود زندگی و حماسه های همیشه جاویدتان را دست در دست همدیگر ، یکرنگ و یکدل سر خواهیم داد .
اردشیر ظاهری بیرگانی
نظرات